سیمای ماهوی آلسعود در شعر استاد شهریار
حکیم شهریار در هشتاد سالگی و بیش از سی سال پیش در خلال اشعار عدیده خود سیمای ماهوی آلسعود را ترسیم کردند.
خبرگزاری تسنیم: رهبر انقلاب با اقامه دلائل و برشمردن و ایضاح مبسوط آن براهین شهریار را در عداد شعرای اولوالعزم فارسی حکیم خواندند. با توجه به اشراف ذویالجوانب معظمله به جمیع جهات ادبیات کهن و معاصر ایران و جایگاه استاد شهریار در این حوزه، هچنین معرفت حیرتاور و جامع بر شخص شهریار این تعبیر اعتبار دیگری را احتوا میکند. حکیم شهریار در هشتاد سالگی و بیش از سی سال پیش در خلال اشعار عدیده خود سیمای ماهوی آلسعود را ترسیم کردند. در پی انقضاء سه دهه آن اشعار چنان تناسبی مییابند که گوئی بزرگترین شاعر همه اعصار شعر فارسی، سیدالشعراء انقلاب اسلامی و شاعر اهلالبیت کرام حکیم شهریار همین امروز قلممو برداشته، برای افشاء دقائق و خطوط چهره کریه آن خاندان نقشینه افکندهاند. نقشی مبتنی بر جهانبینی پهناور شیعی ـ ایرانی یک حکیم از پدیده سلفی ملغمه مولود فکری ابنتیمیه و محمد عبدالوهاب و حاصل موروثی تیرههای یهودیان پوشال و پنهان حجاز. ما در گذر و تورق اشعار استاد گهگاه با ابیاتی حامل چنین اشاراتی مواجه میشویم: به کعبه فتنه آلِسعود و جمعه خونین دگر ره فدیة ذبح عظیمى بود از «اسماعیل» یا در لابلای شعری دیگر میفرمایند: فساد هر چه که هست از ایادیِ کفر است چنانکه مرتجعینِ عرب غلام و اجیر گاه نیز نقاش به استراتژیست سیاس و مدبری بدل میشود که در صورت شیطنت جهانیان دست بر گریبان تنگة هرمز میبرد و به زبان اشارت میفهماند که نفسگاهِ حیاتی شما زیر انگشتان ماست: گر این طوفان در اقیانوس هند است و خلیج فارس دگر کس گوهر از دریاى عمّان در نخواهد برد جماعت تا نباشد هیچ غوّاصى به تنهائى از این غرقابِ غلطان درّ و مرجان در نخواهد برد دیگرگاه همین بت عیّار استراتژیست در جامة پیشگوئی قهار کهانت میکند و فرجام و عاقبت امر سعودی را در جام جهانبین خود نشان میدهد: دجله از صدّامیان خواهى گلوئى تر کند؟ پس نخواهد داد زمزم با سعودىها نمى اما علاوه بر این تکزخمهها، اشعار کامل در منتهای قدرت شاعری و برخورداری از بالاترین ظرفیتهای زبان فارسی و هنر شاعری چون شهریار نیز ذیل همین موضوع را به ارث بردهایم: جمعة خونین کافران هر چه که با دینِ خدا جنگ کنند عرصه را با خود و با خلقِ خدا تنگ کنند دشمنانى که به نیرنگ بکوبند «بقیع» کعبه را نیز توانند به خون رنگ کنند هفتة جنگ پیامى است که همسنگرها همهجا امتِ اسلام همآهنگ کنند کعبه شستند به خون تا همة خلقِ خدا دامنِ خود برى از لکـّة این ننگ کنند زائرانِ حرم آیاتِ برائتخوانان جان سپردند و جَبینها که پُرآژنگ کنند پس از این صیدِ غزالانِ حَرم، آلسعود کى توانند دگر تکیه به اورنگ کنند ؟ این شیاطین که نهان در دهنِ مارانند همهجا جنّتِ ما دوزخِ دلتنگ کنند قُرُقِ کعبه حریم است که افسارِ ستور باید آنجا همه را بسته به پالنگ کنند باش تا دستِ «بنىشیبه» به إسنادِ حدیث ببُرند و به درِ کعبهاش آونگ کنند کفر و شرک است که «صدام» و «فهد» مىزاید جنگ را چرخ مبادا که دمى لنگ کنند سفرهماهى خطرى نیست، ولى غوّاصان دفعِ شـَر باید ازین کوسه و خرچنگ کنند زائرانِ حَرمِ کعبه بکوبد نامرد نقلِ شلتوک که کوبیده به پادنگ کنند اینچنین فاجعه در وَهم نگنجد هرگز مگر این وَهم بهپاى چُپُقِ بنگ کنند شیمیائى، عصبى جنگ کنند این کفّار کاین همه شعبده و حیله و نیرنگ کنند بهسرِ سجده شکافد سرِ مولا ور نه ـ روبهان کیست که با شیرِ خدا جنگ کنند رادیوها پر از اخبار دروغ است و شلوغ دنگ و فنگى که سرِ خلق جهان منگ کنند سامرىها که مبارز طلبند از موسى سِحر خواهند که با معجزه همسنگ کنند خود بهخود مىپرد این اُردکِ ناوِ جنگى حاجتى نیست که کاریش به اُردنگ کنند «شهریارا» خطِ اسلام به فرهنگِ خداست تا جوانان هدف از این خط و فرهنگ کنند استاد حکیم در این شعر ضمن یادکرد شهدای جمعة خونین مکه و جاودانپردازی آن فاجعة خونبار اولاد سامری نوکران سامی با استفاده از اصطلاحات عامیانه و کوی و برزن به استهزاء این خاندان ننگین اقامه میکند، اما در شعری دیگر طی قالب غزلی در منتهای فخامت منظر کریه و قبیح آلعبدالعزیز را چون مهر ننگی بر پیشانی زمان میکوبد: شاه حجاز اى تو که معتکفِ کعبه و دِیرى و کِنشت چهکُنى ظاهرِ زیبا بزکِ باطنِ زشت با گُل و لاله مَیاراى خودى چون خس و خار که تو را با گِل و لاى و لجن آلوده سرشت پردة کعبه کجا و کفِ دستى ناپاک اى همه ناخنِ تو انگل و انگـُشت انگِشت[1] «عربستان» بهرُخش هفت دَر از دوزخ باز، تو به «صدّام» بشارت دهى از هشتبهشت «مِصرى» و «اردنى» و «شیخ کویت» و «عرفات» همه همپالهگیان تو پلیدند و پلشت در لباسِ عرب و دشمنِ خونخوارِ عرب ازبرون رأفتِ کشتند و درون آفت کشت قوْتِ اسلام به طاغوتِ محارب دادن! تا مکافات چه خواهد به حسابِ تو نوشت کوفت خواهد شدنت خونِ یتیمان عرب که سرِ خوان تو چربینه پلو بود و خورشت نسخة اصل سرشت است ولى صورت گاه رونوشتى نه مطابق چو تو با اصل سرشت «شهریار»ا ! قلمِ «خواجه» چه خوش بذرافشان ! «هر کسى آن دِرَوَد عاقبتِ کار که کِشت» خوشا طالع ایران و ایرانی که سر به چنین گنجینههائی لایزال نهاده و آرام گرفتهاند و دریغا که دولتها و ممتولیان از گنجوری نظام طی تصاحب چنینن ذخائری بیخبرند.
دیدگاه تان را بنویسید