خبرگزاری تسنیم: به نقل از حوزه نیوز؛ خداوند متعال در قرآن میفرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ ٱللَّهِ نساء/64
و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق خدا از او اطاعت شود.
آینه:
حکایت؛ بوعلى در حواس و در فکر، انسان فوقالعادهای بوده و شعاع چشمش از دیگران بیشتر و شنوایى گوشش، تیز تیز بود. بهگونه ایکه مردم درباره او افسانهها ساختهاند، مثلاً میگویند؛ هنگامیکه در اصفهان بود، صداى چکش مسگرهاى کاشان را میشنید.
شاگردش بهمنیار به او گفت: شما از افرادى هستید که اگر ادعاى پیغمبرى کنید، مردم میپذیرند و واقعاً از خلوص نیت ایمان میآورند، بوعلى گفت: این حرفها چیست؟ تو نمیفهمی؟ بهمنیار گفت: نه، مطلب حتماً از همین قرار است، بوعلى خواست عملاً به او نشان بدهد مطلب چنین نیست، در یک زمستان که با یکدیگر در مسافرت بودند و برف زیادى هم آمده بود، مقارن طلوع صبح که مؤذن اذان میگفت، بوعلى بیدار بود، بهمنیار را صدا کرد، بهمنیار گفت: بله، بوعلى گفت: برخیز، بهمنیار گفت: چهکار دارید؟ بوعلى گفت: خیلى تشنهام، یک ظرف آب به من بده تا رفع تشنگى کنم، بهمنیار شروع کرد استدلال کردن که استاد، خودتان طبیب هستید، بهتر میدانید معده وقتى در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد میشود و ایجاد مریضى میکند.
بوعلى گفت: من طبیبم و شما شاگرد هستید. من تشنهام شما براى من آب بیاورید، چکار دارید.
باز شروع کرد به استدلال کردن و بهانه آوردن که درست است شما استاد هستید لکن من خیر شما را میخواهم، من اگر خیر شما را رعایت کنم، بهتر از این است که امر شما را اطاعت کنم، پس از آنکه بوعلى براى او اثبات کرد برخاستن براى او سخت است، گفت: من تشنه نیستم، خواستم شما را امتحان کنم. آیا یادت هست به من میگفتی: چرا ادعاى پیغمبرى نمیکنی؟ اگر ادعاى پیغمبرى بکنى مردم میپذیرند، شما که شاگرد من هستى و چندین سال است پیش من درسخواندهای، میگویم آب بیاور، نمیآوری و دلیل براى من میآوری، در حالى که این شخص مؤذن پس از گذشت چند صدسال از وفات پیغمبر اکرم(ص) بستر گرم خودش را رها کرده و بالاى مأذنه به آن بلندى رفته است تانداى (اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله) را به مردم برساند.
او پیغمبر است، نه من که بوعلى سینا هستم.
با اقتباس و ویراست از کتاب چهل داستان
دیدگاه تان را بنویسید