کاش توی ساکم یک شلوار داشتم/ آرزو می کنم زنم لال شود!/ عکس پیدا نکردم

کد خبر: 505150

خانه‌اش بوی ویکس و جوشانده آویشن می‌دهد. هر چند دقیقه ده تا سرفه پشت سر هم می‌کند و ارادت خودش به زمین و زمان را نشان می‌دهد. همسرش که آلزایمر گرفته در بازه‌های زمانی یکسان...

سرویس فرهنگی فردا؛ همشهری جوان نوشت: خانه‌اش بوی ویکس و جوشانده آویشن می‌دهد. هر چند دقیقه ده تا سرفه پشت سر هم می‌کند و ارادت خودش به زمین و زمان را نشان می‌دهد. همسرش که آلزایمر گرفته در بازه‌های زمانی یکسان که تقریبا ۴۹ ثانیه طول می‌کشد، مدام فریاد می‌کشد که: «منصور! برو ماست بگیر! پرچرب باشه.» استاد صفدر چراغ تپه اما زیر لب می‌گوید: «نمی‌دونم این منصور دیگه از کجا پیداش شده». در کل فضای خانه کاملا شاعرانه است. روی تمام وسایل را سه اینچ خاک گرفته و بوی آشغال پیاز تمام خانه را پر کرده است. بالاخره بعد از اینکه استاد هفت بار قبل از شروع گفت‌وگو برای قضای حاجت تشریف بردند، مصاحبه را شروع کردیم و از بس که داد زدیم، حنجره‌مان از سه جا خش افتاد که فدای سر استاد!

* اگر در هواپیما باشید و متوجه شوید که دارید سقوط می‌کنید، آخرین آرزویتان چه خواهد بود؟

اتفاقا تا حالا دو بار این اتفاق برایم افتاده است. توی هر دو مورد آرزویم این بود که کاش یک شلوار دیگر توی کیف دستی‌ام داشتم. خیلی حس بدی است. این را هم در نظر بگیرید که دیگر آن حرمت شاگرد و استادی سابق از بین رفته و مردم به ما پیرمرد‌ها خیلی بد نگاه می‌کنند.

* فرض کنید پشت چراغ قرمز مانده‌اید و ماشین جلویی این‌قدر آهسته حرکت می‌کند که وقتی نوبت به شما می‌رسد، چراغ دوباره قرمز می‌شود. واکنش شما چیست؟

این یکی هم تا حالا صد بار برایم اتفاق افتاده است. راننده نیستند که. اول خودم را می‌زنم به آن راه و چراغ قرمز را رد می‌کنم. وقتی رسیدم به‌‌ همان ماشین یک احوالپرسی گرمی ازش می‌کنم که برایش خاطره شود. می‌دانید مردم خیلی بی‌ملاحظه شده‌اند. دائم سرشان توی موبایل است و حواسشان به چراغ نیست.

* اگر به شما بگویند از بین بوقلمون و خرس می‌توانید یکی را به خانه‌تان ببرید، کدام را انتخاب می‌کنید؟ چرا؟

خرس را که خیلی وقت است در خانه دارم. {می‌خندد و به همسرش اشاره می‌کند} وقتی گرفتمش ۹۷ کیلو بود. الان شده ۱۹۷ کیلو فکر کنم. {بلند‌تر می‌خندد} پس سعی می‌کنم یک بوقلمون بیاورم که حوصله‌ام سرنرود. {این‌قدر می‌خندد که مجبور می‌شود دوباره به سمت دستشویی بشتابد}

* تجربه‌ي اولین عشقتان چطور بود؟

عالی بود. پدرش تیمسار بود. خانه‌شان در جردن سابق ۱۰ هزار متری می‌شد. سه تا ویلا هم نمک آبرود داشتند. فکر کن آن موقع یعنی دهه‌ي ۳۰، در خانه‌شان استخر داشتند. سونا و جکوزی هم بود. یادش بخیر. خیلی تجربه‌ي خوبی بود. حیف که دختر نداشتند وگرنه می‌گرفتمش.

* خوابی است که چندبار دیده باشید؟ برایمان تعریفش کنید.

جوان که بودم یک سری خواب سیاه و سفید بود که حالا خیلی تعریفی نیست. الان اما رنگی شده و کیفیتش هم بالا‌تر رفته است. {می‌خندد} ولی یک سری خواب هم است که می‌توانم برایتان بگویم. تقریبا شانزدهم هر ماه خواب می‌بینم که نمره‌ي شاگرد‌هایم را نداده‌ام و همه‌شان مشروط و در ‌‌نهایت از دانشگاه اخراج شده‌اند و الان بیکار دارند در خیابان‌ها می‌چرخند و به من فکر می‌کنند. خیلی طبیعی هم به نظر می‌رسد. انگار قبلا تجربه‌اش کرده‌ام.

* اگر غول چراغ جادو جلویتان سبز شود و بگوید سه آرزویتان را برآورده می‌کند، شما از او چه مي‌خواهید؟

اول اینکه زنم لال شود. بعد اینکه جوان شوم. سوم هم اینکه آن تیمسار که گفتم دختردار شود.

* اگر دوباره به دنیا بیایید همین مسیر را انتخاب می‌کنید؟

والا مسیری نبود از اول. البته آن اولش بود و به سمت جهان بیرون بود. بعدش اما کتک‌های پدرم بود که هدایتم می‌کرد. خدابیامرز اعصاب و اخلاق نداشت. خواهرم می‌گوید من هم به او رفته‌ام. من بهش می‌گویم {.....!}

* یک جوک بگویید.

یه یارو | «: {} \» [!!!!!!! \]؟؟؟

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد