استاد حمید سبزواری، اسطوره شعر انقلاب اسلامی

کد خبر: 483148

استاد حمید سبزواری اکنون و در زمان حیات با برکت خویش تبدیل به یکی از اسطوره‌های انقلاب اسلامی شده‌اند. همان گونه که شهید چمران اسطوره دفاع مقدس و شهید مرتضی آوینی اسطوره چهره‌ای فرهنگی و سید آل قلم نام گرفت و شهید مطهری اسطوره اندیشه اسلام انقلابی

استاد حمید سبزواری، اسطوره شعر انقلاب اسلامی
روزنامه کیهان

: وقتی خبر بیماری و بستری شدن شاعر بلندآوازه کشورمان «حمید سبزواری» منتشر شد، اهالی ادبیات، هر یک به گونه‌ای در مجامع عمومی و ادبی، نسبت به «استاد»، ادای احترام کردند. دو شاعر و پژوهشگر اقلیم ادبیات در دو یادداشت، به تکریم «پدر شعر انقلاب» پرداخته‌اند که با هم می‌خوانیم. استاد حمید سبزواری، اسطوری شعر انقلاب اسلامی ا سطوره شعر انقلاب اسلامی مصطفی محدثی خراسانی نقش شعر و سهم منحصر به فرد آن در شکل‌گیری میراث فرهنگی ما واقعیتی ملموس و بدیهی‌تر از آن است که نیازمند آوردن ادله و بحث و اثبات و به کرسی نشاندن باشد. شعر اصلی‌ترین سازوکار معرفتی و هنری فرهنگ‌ساز و تنها رسانه انتقال‌دهنده فرهنگ در تاریخ معرفتی ایران است و امروزه اگر بخواهیم به جمع‌بندی از هویت تاریخی فرهنگی خویش بپردازیم و تصویری از این هویت به دست دهیم چه منبع دردست‌تر و موثق‌تری ازشعر موجود است. امروزه نیز با آنکه شعر به ظاهر رقبای جدی پیدا کرده و بخش عمده‌ای از کارکرد رسانه‌ای شعر را هنرهای دیگری، خصوصا هنرهای تصویری انجام می‌دهند اما اگر نگاهی تاویل‌گرا به حوزه فرهنگ داشته باشیم خواهیم دید که شعر کماکان از همان جایگاه و پایگاه تاریخی خویش برخوردار است و پیشتاز در فرهنگ‌سازی و انتقال آن است، امروز در چهارمین دهه از پیروزی انقلاب اسلامی به واقع در میان کدام یک از گونه‌های هنری بصورت جامع و مانع می‌توان تصویری کامل‌تر و گویاتر از تصویری که شعر از انقلاب و آرمانهایش ارائه می‌دهد سراغ گرفت. شعر انقلاب حاصل تلاش جمعی شاعران انقلاب درچند دهه اخیراست و در شکل‌گیری بنیان و بنای آن همه سهیم‌اند و هرکدام به نسبت توانایی بخشی از این دستاورد عظیم را شکل داده اند، اما اگر قرار باشد رصد کنیم شعر انقلاب با تمام مولفه‌های ذهنی و زبانیش در شعر کدام یک از شاعران انقلاب یکجا و به تنهایی قابل مشاهده است بی‌شک آن شاعر کسی نخواهد بود جز حمید سبزواری، شعر سبزواری ریشه در پیشینه‌ها و پشتوانه‌های فرهنگی و ادبی ما دارد، شعری است تلفیق یافته از حماسه و عرفان و عشق‌، معرفتی اجتماعی در شعر او موج می‌زند و در نهایت شعری مردمی است، از دیگر سو در حوزه مضامین، تمامی ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی از عدالت‌خواهی و دفاع از مستضعفین گرفته تا مبارزه با استبداد و استکبار و ارج نهادن به فرهنگ شهادت و ایثار و امید به رهایی و .... در آن موج می‌زند. شعر سبزواری شعر عقیده و جهاد است و فریاد امت واحده اسلامی که خواستار وحدت است و اتحاد و مبارزه برای رسیدن دوباره اسلام به مجد و عظمت و رهایی قدس شریف و.... و این گونه است که استاد حمید سبزواری اکنون و در زمان حیات با برکت خویش تبدیل به یکی از اسطوره‌های انقلاب اسلامی شده‌اند. همان گونه که شهید چمران اسطوره دفاع مقدس و شهید مرتضی آوینی اسطوره چهره‌ای فرهنگی و سید آل قلم نام گرفت و شهید مطهری اسطوره اندیشه اسلام انقلابی و.... بدون تردید استاد حمید سبزواری با حضور مستمر و موثر خویش از ابتدای قیام امام خمینی در سال 1342 و با خلق آثاری که به تمامی بر شالوده ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی شکل گرفته‌اند، از شعرهای شکوهمندی چون «جلودار» گرفته تا سرودهای ماندگاری که بسیاری از آنها شناسنامه انقلاب اسلامی هستند، سرودهایی چون«خمینی‌ای امام»،«برخیزید ای شهیدان»،«آمریکا مرگ به نیرنگ تو» ،«ای مجاهد» و صدها اثر دیگر، با افتخار می‌توان از این بزرگمرد به عنوان اسطوره شعر انقلاب اسلامی نام برد. این چند سطر را با ابیاتی از مثنوی جاودان «جلودار» حسن ختام می‌بخشیم: «وقت است تا بار سفر بر باره بندیم دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم گاه سفر آمد، نه هنگام درنگ است چاووش می‌گوید که ما را وقت تنگ است گاه سفر آمد، برادر! گام بردار چشم از هوس، از خورد، از آرام بردار گاه سفر آمد برادر! ره دراز است پروا مکن، بشتاب همت چاره‌ساز است گاه سفر شد باره بر دامن برانیم تا بوسه‌گاه وادی ایمن برانیم وادی پر از فرعونیان و قبطیان است موسی جلودار است و نیل اندر میان است فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید! تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید! یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد ای یاوران! باید ولی را یاوری کرد جانان من! برخیز بر جولان برانیم ز آنجا به جولان تا خط لبنان برانیم آنجا که جولانگاه اولاد یهود است آنجا که قربانگاه زعتر، صور، صیداست جانان من! اندوه لبنان کشت ما را بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را» *** برخاسته‌ایم تا جهان برخیزد رضا اسماعیلی برخاسته‌ایم تا جهان برخیزد این خفته دل از خواب گران برخیزد بر پای ستادگان ز پا ننشینند تا مهدی صاحب‌الزمان برخیزد استاد حميد سبزواري - خالق بهترین و خاطره‌انگیزترین سرودهای انقلابی که به حق به نام «پدر شعر انقلاب» شهرت یافته است - براي اصحاب فکر و فرهنگ - به‌خصوص اهالی شعر و ادبیات - نامی قابل احترام و چهره‌اي كاملاً شناخته‌شده است، شاعری به معنای واقعی کلمه «متعهد و انقلابی». این استاد فهیم و فرهیخته یکی از چهره‌های ماندگاری است که این روزها به خاطر کهولت سن و ناتوانی‌های جسمی و مبتلا شدن به بیماری آلزایمر کمتر در مجامع و محافل ادبی آفتابی می‌شود. استاد سبزواری هم‌قبله و هم‌قبیله شاعران متعهد و رسالت‌مداری چون کمیت و فرزدق و دعبل است. او شعر را اسباب تفنن و تفرعن شاعرانه نمی‌داند و همچون پیشاهنگان و سرهنگان شعر و ادب پارسی بر این اعتقاد و باور است که «شعر پرتویی از شعور نبوت» و محملی برای ایفای رسالت انسانی و اجتماعی ا‌ست. به همین اعتبار - چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب - همواره پیرنگی خاص از دغدغه‌های اجتماعی - سیاسی در جان شعرهای او جلوه‌گر بوده است. او بر بوم شعرهای خویش، حماسه مقاومت و پايمردي انسان در برابر ظلم، تجاوز، تبعيض و بي‌عدالتي را آن گونه زیبا و گویا به تصوير می‌کشد كه همة مردم جهان می‌توانند با اسطوره‌ها و نمادهاي شعري او احساس پيوستگي و همذات‌پنداري كنند. جایگاه رفیع و شایسته استاد سبزواری در عرصه شعر و ادبیات معاصر - به‌خصوص شعر انقلاب- بر کسی پوشیده نیست. چنان ‌که رهبر معظم انقلاب نیز در دیدار با اعضای نکوداشت استاد حمید سبزواری با اشاره و تاکید بر این نکته می‌فرمایند: «در مورد آقای حمید دو بخش در مورد شخصیت ایشان هست که هر کدام باید جداگانه مورد توجه قرار بگیرد: یکی رتبه شعری ایشان است. ایشان شاعر بسیار خوبی هستند، یعنی هم قریحه شعری خوبی دارند و هم مضمون‌ساز هستند. هم تسلط بر لفظ و گستره میدان واژگانی دارد و هم از واژگان فراوانی استفاده می‌کند... ایشان در شعر هم متنوع هستند. غزل، قصیده، تصنیف و ترانه‌های گوناگون می‌گوید. این تنوع در باب شعر و شاعری خصوصیتی است که در همه شاعران یافت نمی‌شود. اینکه یک شاعر بتواند در انواع شعر طبع‌آزمایی کند یک امتیاز است و آقای حمید سبزواری از این امتیازات برخوردار هستند، و همین مطلب ایشان را در رتبه بالای شعر معاصر ما قرار می‌دهد... نکته دوم که اهمیتش از نکته اول کمتر نیست این است که ایشان این هنر را در خدمت مردم و انقلاب و در خدمت بصیرت‌افزایی قرار داده است و این خیلی مهم است.» در آیینه شعرهای استاد سبزواری می‌توان سیمای روشن شاعری حکیم، بصیر و دقیقه‌یاب را به تماشا نشست. شاعری که اهل مراقبه و محاسبه است و شعر را مرکبی برای رسیدن به سرمنزل راستی و رستگاری می‌داند. از همین رو به همان اندازه که برای «چگونه گفتن» ارزش قائل است، به «چه گفتن» نیز می‌اندیشد. چون به خوبی می‌داند که مغز و جوهره سخن «معنا»ست و شعر عاری از اندیشه و بی‌ریشه - هر چند در اوج زیبایی - قالبی پوچ و توخالی است. شاید بتوان رمز ماندگاری استاد را پرداختن مومنانه و هنرمندانه به هويت ايراني و اسلامي و ارتباط تنگاتنگ آثار او با آرمان‌ها و انديشه‌هاي طلایه‌داران انقلاب - به‌خصوص امام راحل و مقام معظم رهبری - دانست. استاد سبزواري در یکی از سروده‌هاي خویش با عنوان «فريب خويشتن» که تاریخ 1367 را بر پیشانی خود دارد، با توجه به آثار برخي از شاعران پیش از انقلاب كه چشم بر بسياري از حقايق بسته و زبان به مدح صاحبان «زر و زور و تزویر» گشوده بودند، با طنزي گزنده می‌گوید: «بعد از اين ما هم پي شهرت سخن خواهيم گفت زاغ را طاووس و خس را نسترن خواهيم گفت يا چنان نو دولتان، هر سو به دعوي خاسته هر عنان ‌بگسسته را سنّت‌شكن خواهيم گفت غافل از رسم ادب، لاف هنر خواهيم زد مردم صاحب ‌هنر را لاف‌زن خواهيم گفت» استاد در شمار شاعرانی است که دلبسته این آب و خاک شهیدپرور است و در دوران دفاع مقدس نیز با آرزوی آزادی خرمشهر، رباعی زیر را تقدیم حماسه‌آفرینانی کرده بود که با بذل جان، خرمشهر را از چنگال دیوصفتان جهانخوار آزاد کرده بودند: «باز آمده‌ایم و سرفراز آمده‌ایم از دشت خطر حماسه‌ساز آمده‌ایم ای قله افتخار ما خرمشهر پیروز به دامن تو باز آمده‌ایم» جان کلام آن که اگر امروز نام استاد سبزواری چون ستاره‌ای پرفروغ در سپهر شعر انقلاب می‌درخشد، به پشتوانه دغدغه‌های زلال و مقدسی است که در سینه دردآشنای این استاد فرزانه خانه کرده است. دغدغه اسلام و انقلاب و مردم و پاسداری از دستاوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی. استاد، طی سال‌ها - بیش از نیم قرن - راه خجسته شعر انقلاب را با خون دل، نقد جان و خوردن زخم زبان بر نوآمدگان هموار کرده و دریغ و درد که در تمام طول این سال‌ها از دوست و دشمن - به جرم آرمانخواهی و تعهد‌اندیشی - خنجر بی‌مهری خورده است! و اما امروز بر ما که ادعای خویشــی و هم‌کیشــی با استاد را داریم، فرض است که به احترام انقلاب، امام و شهیدان، نام بلندش را پاس بداریم. نام بلند استادی را که پیر راه است و دردآگاه. ادیب و شاعر عاشق و صادقی که تمام زندگی خود را وقف هویت‌بخشی و هستی‌بخشی به ادبیات فاخر انقلاب کرده است. از ما دور باد که گاهی به گمان رستم دستان شدن در عرصۀ شعر، در پیلۀ خودبینی اسیر شویم و بر قبله‌نمایی چنین بصیر، دلیر - اینچنین باد. در پایان این نوشتار، با آرزوی سلامتی عاجل برای استاد سبزواری، به عنوان حسن‌ختام، شما را به زمزمه غزلی فاخر و زیبا از این استاد فرهیخته دعوت می‌کنم و دامن سخن را برمی‌چینم: «حدیث عشق در طومار دانايی نمی‌گنجد جنون قطره در بحر شکیبایی نمی‌گنجد سراپا بی‌سروپایي است رندان بلاجو را که رندی جز به وصف بی‌‌سروپايی نمی‌گنجد نیستان در نیستان ناله‌ام از سینه می‌جوشد نوای بیدلان در نغمه نايی نمی‌گنجد گریبانگیر جانم شد بلای سرو بالایی که تصویر قدش در ذهن زیبایی نمی‌گنجد هزاران نکته غیر از حسن باید خوبرویان را درین دفتر قیاس حسن و گيرايی نمی‌گنجد خط بی‌ خط و خالی‌ پرتو ناز دگر دارد صفای‌ کودکی در وهم برنایی نمی‌گنجد بپوش از خودپرستان رمز و راز بت‌پرستی را که در دیر و حرم این مایه رسوایی نمی‌گنجد دماغ عافیت‌جو شور عرفان برنمی‌تابد به چشم سوزان این آفاق بینایی نمی‌گنجد حمیدا پای وحدت بر سر دنیای کثرت زن که در جمعیت ما غیرتنهایی‌ نمی‌گنجد»

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت