فرادید: سحر قریشی در گفتگو با مجله زندگی ایدهآل از حاشیهها حضور در برنامه رشیدپور گفته است. این اتفاق برای سحر قریشی هم افتاد. یک روز تصمیم گرفت مقابل دوربین برنامه «دید در شب» بنشیند و به سوالات عجیب و غریب و چالشی رشیدپور پاسخ دهد. او بیترس و اضطراب این کار را کرد. تازه اما داستان شروع شده بود. به محض پخش برنامه در اینترنت حاشیههای زیادی برای او به وجود آمد؛ از داستانهایی که برای نشناختن کاپولا و تارانتینو و رئیس سازمان صدا وسیما شکل گرفت و تا ستایش رئیسجمهور پیشین و البته آشنایی با امید علومی کشیده شد. بخشی از گفتگوی زندگی ایدهآل با سحر قریشی را در ادامه میخوانیم: شایعه را رها نمیکنید یا شایعه دست از سرشما برنمیدارد؟ به نظرم این ویژگی شغل من است که با حاشیه همراه باشد. همه هنرمندان در هر عرصهای چه بازیگری، چه خوانندگی و حتی بازیکنان عرصه ورزشی چون زندگیشان زیر ذرهبین است دچار یکسری حواشی میشوند. از طرفی هرچه پیشرفت شما در کارتان بیشتر باشد، حاشیههایتان نیز بیشتر میشود. این ماجرا، شما را در طی این سالها دلزده نکرده است؟ اوایل بازیگریام چرا، این اتفاق افتاد چون خیلی حساس بودم. تازه
از یک محیط متفاوت وارد جامعه بازیگری به اسم سینما شده بودم که فکر میکردم همه همکارانم هستند. اصلا به این فکر نمیکردم که حتی از سوی آنها هم زیر ذرهبین باشم. این مسئله حتی در زندگی شخصیام تاثیر گذاشت چون روحیهام با آن سازگار نبود اما الان اصلا برایم مهم نیست و رویش فکر نمیکنم. برای این حواشی وقت نمیگذارم و شاید همان بهتر که سایرین برای حاشیههای کاریام وقت بگذارند. فکر میکنید چه اتفاقی افتاده که اینقدر نسبت به رفتارها و زندگی شخصی یکدیگر کنجکاو شدهایم و حتی از مرز کنجکاوی رد شده و کار به فضولی کشیده است؟ البته منظورم فقط هنرمندها نیست؛ درواقع بهراحتی در مورد همدیگر نظر میدهیم و یکدیگر را قضاوت میکنیم. این ماجرای قضاوت کردن نکته مهمی است که به نظرم به بیایمانی بازمیگردد. ما انگار خیلی چیزها را فراموش کردهایم و تا به مشکلی برنخوریم یاد خدا نمیافتیم. همیشه صبر میکنیم تا مشکل به قول معروف همسایه، برای ما هم پیش بیاید تا به خدا نزدیک شویم و خودمان را در شرایط همسایه ببینیم و درک کنیم. شاید چون یکسری آدمها مسلمان هستند و یکسری آدمها مسلمانزاده هستند. این آدمها سطحی به دنیا نگاه میکنند.
جوانی را در نظر بگیرید که پشت فرمان یک خودرو بدون اهمیت دادن به دیگران و برای فخر فروختن پایش را روی پدال گاز میگذارد، قطعا جانش هم برایش مهم نیست. چنین آدمی چه اهمیتی برایش دارد که پشت سحر قریشی چه حرفی زده شده و چه نظراتی زیر پستهای او گذاشته میشود. به نظرم این ماجراها تنها به خاطر کمرنگ شدن ایمان آدمهاست.
یعنی فقط مسئله این است؟ ببینید ما انگار به نوعی خودمان را محق هم میدانیم؛ مثلا طرف میگوید یا کامنت میگذارد که چرا فلان کار را کردی؟ انگار باید راه بیفتیم قبل از هر تصمیم و کاری از همه اجازه بگیریم و به میل آنها رفتار کنیم. اینکه چرا با فلانی ازدواج کردی؟ چرا فلان فیلم را بازی کردی؟ چرا با فلانی دوست هستی و ... . اصلا انگار فراموش میکنند بعضی مسائل جزو مسائل شخصی افراد است. به نظرم چنین افرادی مسائل شخصی در زندگی خودشان ندارند وگرنه به حیطه خصوصی افراد دیگر احترام میگذاشتند. شاید بهتر باشد از همان اول دبستان این آموزش را به همه بدهند که زندگی هر کسی متعلق به خودش است. درواقع اینکه شما چیزی را دوست ندارید دلیل بر بد بودن آن نیست و دلیلی نیست شخص دیگری هم آن را دوست نداشته باشد. این ماجرا در فضای مجازی زیاد شده و به نظر میرسد رفتارهای اینچنینی با آمدن برنامههای شبکههای اجتماعی پررنگتر شده باشد. آدمها عادت کردهاند به زندگی هم سرک بکشند. منظورم همه نیست؛ منظورم این طیف افرادی است که در زندگی همه دخالت میکنند و فقط هدفشان سحر قریشی نیست؛ البته بخشی از ماجرا به خاطر بیکار بودنشان است. وقتی سوار
آژانس میشوید و میبینید راننده با داشتن مدرک تحصیلی بالا و توانایی کارهای مختلف فنی به خاطر شرایط، جایگاه شغلی خوبی ندارد، ناراحت میشوید ولی از طرفی میبینید غیرت آن را دارد که برای زندگی کردن و تامین حال و آینده خود و خانوادهاش کاری را انجام دهد که تنها از روی اجبار برای کسب درآمد است. این مسئله نشان میدهد یکسری مشکلات حاد در جامعه داریم. وقتی دانشجوی شهرستانی با امکانات کم در تهران قبول میشود و دانشجوی تهرانی با این همه امکانات در شهرستان پذیرفته میشود، یعنی دچار یکسری مشکلات فرهنگی شدهایم. همه این ماجراها نشان میدهد یک چیزی در حال رخ دادن است. و بالاتر از همه اینها بازیگرها محکوم به این نوع حواشی هستند. بله و دیواری کوتاهتر از دیوار بازیگرها نیست. جوابی هم نمیشود داد چون هر جوابی بدهی منجر به حاشیه بعدی میشود. خانم قریشی شما هم نسبت به قبل از زندگی کمتر لذت میبرید؟ فکر میکنم این واقعیت ـ که پشت سر آدمهایی که در چشم هستند حرف زده شودـ فقط مختص هنرمندان نیست؛ حتی پشت سر رئیسجمهور کشور هم حرف میزنند؛ رئیسجمهوری که با رأی اکثریت مردم به این جایگاه رسیدهاند. ما که در مقابل ایشان کسی
نیستیم. من خودم را میگویم، خود سحر قریشی که به کسی هم برنخورد. من یک شغل دارم که بازیگری است و در کنارش زندگی شخصی خودم هم هست. چقدر ممنون میشوم که بگذارند بدون مشکل به زندگی خودم برسم؛ مثلا در مورد حسادت که گفتید، برخی مردم فکر میکنند هنرمندان حق آنها را خوردهاند.
همین حس بد را به شکل و قالب کلمه و انرژی منفی به تو منتقل میکنند تا به قول خودشان دلت را بسوزانند. اینکه مسیر زندگی هر کسی به سمتی است به نظرم یا لیاقتش را دارد یا ندارد. باید زحمت کشید تا به جایگاهی رسید. شما زحمت کشیدید؟ اگر از بازیگری بیاییم بیرون، من سحر قریشی در زندگی شخصیام زحمت بسیاری کشیدهام. قبل از آنکه مردم مرا به عنوان یک بازیگر بشناسند، زندگی سخت خودم را داشتهام. شاید الان خدا خواسته در جواب سکوت و سختی و... در مرحلهای از زندگی در شغلی به اسم بازیگری به من نگاهی داشته باشد. اگر به زندگی خیلی از بازیگران ما نگاه کنید با زحمت و سختی به این جایگاه فعلیشان رسیدهاند. ما فقط حال امروز آدمها را میبینیم. شما به جای آنکه چشم دیدن خوشحالی و موفقیت دیگری را نداشته باشید و فکر کنید دیگری حقتان را خورده به این فکر کنید که خودتان واقعا چه کار کردهاید؟ شمایی که بهراحتی به دیگری توهین میکنید اگر به جایی برسید میخواهید چه کار کنید؟ اما گاهی عوامل بیرونی هم به جز خواست و تلاش شما هست که مانع میشود. بله صددرصد. من خودم وقتی وارد این عرصه شدم و در کارهایی بازی کردم که با پخش آن کارها به شهرت
رسیدم، خیلی سریع در اوج شهرت ممنوعالکار شدم. این یعنی همیشه کسی هست که جلوی شما را بگیرد؛ یکی که قدرت دارد و با امضای یک نامه مانع پیشرفت شما میشود. یکی دیگر مثل همان قشری که آن قدرت را ندارند اما با حرف و شایعاتی که برای شما ایجاد میکنند، شما را آزار میدهند. یکی که از ریشههای حسادت و کمبودهاست. چون جوانها وارد فضای مقایسه میشوند، میگویند فلانی دارد چرا من ندارم؟ این برای آن آدم مانند یک فشار روانی است و ما به شکل توهین آن را میشنویم. به این توهینها فکر هم میکنید؟ گاهی بله. بعضی از آنها شبیه نوعی درددل کردن است. علت دارد، همه این کامنتها هم مغرضانه نیست اما واقعا برخی خیلی خیلی عجیب هستند. مدام میگویند تو که قیافه نداری چرا بازیگر شدی؟ چند وقت بعد همان آدمها میآیند کامنت میگذارند بازیگری هنر میخواهد نه چهره، تو فقط به خاطر چهرهات وارد بازیگری شدهای!!! تو نمیدانی بالاخره باید قیافه داشته باشی یا نه؟ از تو خوششان نمیآید بعد فیلم تو را میبینند و شروع میکنند به کامنتهای توهینآمیز و مغرضانه. اگر از سحر قریشی خوشتان نمیآید، خب کاری ندارد فیلمهایش را تماشا نکنید. به نظرم این نگاه
مغرضانهای است که بگوییم فلانی بازیگر نیست، من قطعا استعدادی در این عرصه داشتهام که در این جایگاه هستم. کسی نمیآید در این سینما یا عرصه موسیقی یا هر شاخهای از هنر، روی نداشتههای شما سرمایهگذاری کند. طرف میگوید چون فلانی پول دارد در سینما بازی میکند اما اگر سینما اینقدر پولکی باشد باید تاسف خورد برای مردمی که میروند فیلمها را میخرند و میبینند. اگر اینطور فکر میکنید، اعتصاب کنید و فیلمها را نبینید اما این اعتصاب برای کار هنری بد وجود ندارد. اگر فلانی را دوست ندارید فیلم او را نبینید. وقتی قدرت انتخاب دارید چرا خودتان را آزار میدهید و فیلم بازیگری را تماشا میکنید که به او علاقه ندارید. به جای سحر قریشی که وقتی او را میبینید حرص میخورید، سراغ بازیگری بروید که کارهایش به شما انرژی خوب میدهد. قطعا پس از ویدئوی تاکشویی که از شما پخش شد، برخوردهای بد زیادی دیدید. نگاه شما نسبت به آدمها چطور شده؟ مثلا وقتی کسی سمت شما میآید چقدر نگرانید که ممکن است بخواهد توهین کند یا چیزی بگوید که دوست ندارید؟ من معمولا بابت هر آدم و هر واکنشی خودم را اذیت نمیکنم اما بارها شده که خیلی ناراحت شدهام؛ مثلا
برای خرید به پاساژی رفتهام، یکی میآید میگوید: «وای خانم قریشی یعنی شما واقعا عکس فلانی را نشناختید؟» میگویم: «نه، مگر شما شناختید؟ چقدر خوب، آفرین» و برایش دست زدم. راستش من هیچوقت برای آدمها زندگی نکردهام اما برایم مهم بوده که نگاهشان به من چیست. برایم مهم بوده در این فرصتی که خدا به من داده و موقعیتی که برایم فراهم کرده توانستهام کاری انجام دهم. آنهایی که طرفدارم بودند مرا دوست داشتند، با این ماجرا دلیتر برخورد کردهاند و همیشه با من هستند اما بعضی رفتارها و حرفها بوده که حس کردم در مقابلشان سکوت کنم بهتر است. مثلا چه حرفی؟ یکی از من میپرسد: اصلا چرا به برنامه رشیدپور رفتی؟ چه بگویم؟ بگویم ببخشید که از قبل از شما اجازه نگرفتم. میگویند: شما که رفتید حداقل از قبل سوالات را با هم هماهنگ میکردید که جلوی مردم آبرویتان نرود! خیلی جالب است من بروم و با دروغ یک برنامه اجرا کنم برای مردم خیلی بهتر است. خب، دروغ که بدتر است. انگار داریم به دروغ گفتن و دروغ شنیدن عادت میکنیم. انگار فراموش شده که دروغ یک گناه کبیره است. دغدغههای زندگیمان آنقدر زیاد شده که یادمان رفته دروغی که مثل نقل و نبات
میگوییم، فخری است که به دیگران میفروشیم، پشت سر یکدیگر غیبت میکنیم و... همه و همه گناه است و یک روزی باید جوابگوی همه آنها باشیم. خیلی خوشحال میشوم این افراد را سر پل صراط که همه به آن اعتقاد داریم، ببینم. شده بارها در خلوت خودم از خدا خواستهام به من صبر دهد که از این همه بار انرژی منفی که به سمت من میآید، خم نشوم. آن هم فقط برای یک مصاحبه؛ مصاحبهای که دلی رفتم و دلی جواب دادم. دوست دارم بعضی از همان برنامهها را ببینید که آدمها چطور شو اجرا کردهاند، دیالوگهای از پیش تعیین شده گفتهاند، مونولوگی را حفظ کردهاند و جلوی دوربین گفتهاند. چرا مردم نسبت به آنها واکنش نشان نمیدهند؟ اگر گوش شما به دروغ شنیدن عادت کرده من عذرخواهی میکنم که جلوی دوربین دروغ نگفتم. من بهراحتی میتوانستم به آقای رشیدپور بگویم آن بخش از مصاحبه را دربیاورد اما این کار را نکردم. خب، چرا این کار را نکردید؟ دلم میخواست همه بدانند من و آنها با هم فرقی نداریم. من هم نقطه ضعفها و کمبودهایی دارم. همه ما کمبود داریم. من اگر در این موقعیت هستم شاید برای این است که جایی خوب کار کردهام یا دست کسی را گرفتهام که حالا خدا دست مرا
گرفته است. با خوردن حق و پول مردم بالا نیامدهام. برای من هنوز خیلی چیزها همان معنای خودش را دارد. دزدی، دزدی است. حق مردم، حق مردم است. دوست ندارم دروغ را پشت صحنه تبدیل به مصلحت کنم و بیایم جلوی دوربین برنامه آقای رشیدپور. کار همان کار است و فقط اسمش عوض میشود. الان طرف خیانت میکند اسمش را میگذارد پیچاندن. فکر میکند از گناه ماجرا کم میشود. وقتی اسم گناه را عوض کنیم، ترسمان هم برای انجام آن گناه کم میشود. من واقعا برای این شکل نگاهها و آدمها متاسفم. بعضیها همان آدم یک ماه محرم هستند. در یک ماه عزاداری میکنند بعد به زندگی پر از گناه خود بازمیگردند. همیشه و در همه حال باید انسان بود. الان از آن مصاحبه پشیمان نیستید؟ نه. من نه از آن مصاحبه ناراحتم و نه از جایگاهی که دارم. هرکسی از من ناراحت است حق با اوست. هرکسی نظر خودش را دارد و نظر همه برای من محترم است. هیچ گاردی نسبت به کسی ندارم. من یک خبرنگار هستم و ممکن است کارم با شما ارتباط داشته باشد اما آقای رشیدپور یکی از بدنه ها و به نوعی همکار شماست. چقدر این برنامه باعث شد نگاه شما به آدمهای همصنف خودتان عوض شود و مثلا اگر برای تاکشوی دیگری
دعوت شدید، درنگ کنید؟ آقای رشیدپور به اندازه سن من تجربه کاری دارند و من احترام زیادی برای ایشان قائل هستم. من از رفتن به این برنامه و زمانی را که با همکارم گذراندم، پشیمان نیستم؛ همکاری که پیشکسوت من هستند و از ایشان یاد گرفتهام. اتفاقا حس میکنم او زمینه اتفاقی را برایم پیش آورد که بیشتر به حرفه خودم فکر کنم؛ حتی به این فکر کنم اگر این حیطه و کار مال من نیست از آن بیرون بروم. راستش دغدغه من این نیست که پیش چشم مردم زندگی کنم. بخشی از سوالات در آن برنامه سوالات مردمی بود و من خواستم کاملا صادقانه جواب مردم را بدهم، با اینکه میتوانستم جواب ندهم یا اگر جواب دادم بعدا از ایشان بخواهم حذف کنند. دوست داشتم روراست باشم و به نظرم افرادی با روراستی مشکل دارند که خودشان اهل تظاهر کردن باشند. من معجزهوار وارد این حرفه شدم و همان کسی که مرا به این جایگاه رسانده هوای مرا هم دارد. به جز مردم، همکاران خودتان هم واکنش بد نشان دادند؟ به هر حال همکاران من نیز بخشی از همین مردم هستند. ما همه مثل همین هستیم؛ فقط نوع کارمان متفاوت است. بله برخی از همکاران و همصنفهای خودم نیز واکنشهای بدی نشان دادند.
دیدگاه تان را بنویسید