سرویس بین الملل فردا؛سیدمیثم میرهادی: جام جهانی فوتبال بزرگترین رویداد ورزشی جهانی است که هر چهار سال یکبار توجه حداقل نیمی از جمعیت حدودا ۷.۲ میلیاردی کره زمین را فارغ از ملیت، قومیت، جنسیت و نژاد به خود معطوف می کند. در کنار زیبایی چشم نواز مستطیل سبز و رنگ و لعاب فضای برگزاری مسابقات و تکنیکهای محیرالعقول بازیکنان و گردش مسحور کننده توپ سفید رنگ، آنچه که شاید جذابیت این تورنمنت بین المللی را دو چندان کرده گردهمآیی همه علاقهمندان در جایی است که قرار است بالاتر از مرزبندیها و تحولات سیاسی، فقط و فقط به یک چیز توجه داشته باشند: رقابت ورزشی و البته غیر سیاسی. با اینحال شاید این سوال به ذهن خطور کند که بالاترین نهاد بین المللی مسئول در این رابطه که همان فدراسیون بین المللی فوتبال یا فیفا است چقدر در اجرای وظایف و مسئولیتپ های خود خصوصا آنجا که تحولات رنگ و بوی سیاست به خود می گیرند موفق بوده است. به بیانی دیگر این نهاد بین المللی که البته با گنجاندن بندهایی مرتبط با عالم سیاست در اساسنامه خود سعی در مبرا ساختن خود از برچسب سیاسی-کاری دارد، تا چه میزان توانسته خود را از اتهام سیاست-زدگی
و یا سیاسی¬کاری دور نگه دارد. اساسنامه فیفا همانند اساسنامه همه نهادها و سازمان ی فنی و تخصصی بین المللی عمدتا دارای ساختاری حقوقی و تخصصی است. از آنجا که شاید هر موضوع و یا پدیده اجتماعی گوشه چشمی نیز به عالم سیاست داشته باشد، این اساسنامه نیز از این قاعده مستثنی نبوده و در بندهایی به موضوعاتی ورود کرده که یا ذاتا سیاسی هستند و یا رنگ و روی سیاست به خود گرفته اند. مثلا بند ۳ این اساسنامه با سرفصل حقوق بشر که طی آن فیفا خود را موظف به احترام به حقوق بشر به رسمیت شناخته شده بین المللی می¬داند و یا بند ۴ که به موضوعات عدم تبعیض، برابری جنسیتی و مقابله با نژادپرستی پرداخته، موضوعاتی هستند که اگر هم فی نفسه سیاسی نباشند، نقاط مشترک بسیاری با عالم سیاست دارند که ممکن است به محل اختلاف عقیده میان اعضا منجر شوند.
فیفا سالهاست که تلاش میکند تا با وضع قوانینی سیاست را از فوتبال جدا کند، اما با وجود این دید که حکومتها بنا به مصالح و منافع سیاسی شان، مستقیم یا غیرمستقیم در امور مربوط به فوتبال دخالت میکنند و ترفندهای گوناگونی برای دور زدن قوانین فیفا به کار میگیرند. گذشته از این، قطعا نمی¬توان منکر آن شد که با همه تاکیدی که بر عدم دخالت سیاست در کار این نهاد بین المللی وجود دارد، روابط سیاسی میان کشورها خواسته یا ناخواسته تاثیرات و یا نمودهایی در عملکرد فیفا داشته باشد. به عنوان مثال در بحث انتخاب کشورهای روسیه و قطر به عنوان میزبان های برگزاری جام جهانی در دوره فعلی و در سال ۲۰۲۲ حرف و حدیث های از جنس دخالت سیاستمداران در روند انتخاب کشورها به گوش می رسید؛ و یا بعدتر موضوع الحاق کریمه به روسیه و یا تنش در روابط قطر با کشورهای خلیج فارس و تحریم این کشور از سوی همسایگان، موضوعاتی بوده و هستند که به عالمِ ورزشِ مدعیِ دوربودن از سیاست رنگ و بوی سیاست داده¬اند. در سطح منطقه ای اختلافات کشورهای منطقه خاورمیانه، از جمله تنش در روابط ایران و عربستان، روابط عراق و عربستان، روابط سوریه با برخی از کشورهای عربی که
منجر به عدم برگزاری مسابقات در کشورهای متقابل شده است، نشان از آن دارد که فیفا در گسترش روابط دوستانه میان اعضا که براساس بند پنجم خود را به آن متعهد کرده، ناکام مانده است. حتی در موضوع برگزاری بازیهای تدارکاتی تیم ملی ایران نیز موضوعات سیاسی دست بردار نبوده و به عنوان مثال در خصوص لغو بازی تدارکاتی ایران و یونان آنگونه که نشریات یونانی نوشته اند اصولا پای کشور ثالث ترکیه در میان بوده و برخی اختلافات سیاسی میان این کشور و ترکیه، نهایتا یونان را از حضور در بازی تدارکاتی منصرف کرده است. حتی با وجود آنکه در نهایت مسئله به فیفا نیز ارجاع شده است، این فدراسیون از دو طرف خواسته است تا موضوع را میان خود حل و فصل کنند و از ورود مستقیم به آن خوددداری کرده است.
از مثال های دیگر می توان به موضوع پخش ویدئوی تبلیغاتی کشور روسیه از شبکه بی بی سی اشاره کرد که در آن روسیه شبه جزیره کریمه را به عنوان بخشی از قلمرو خود معرفی کرده است، موضوعی که محل اختلاف جدی میان روسیه و اتحادیه اروپا و ورود موضعی سیاسی به بزرگترین رویداد ورزشی جهان بوده است، اما فیفا نتوانست در قبال آن تصمیم و راهبرد مشخصی اتخاذ کند.با در نظر گرفتن مواردی از این دست و دهها موضوع و مورد مشابه به نظر می رسد این نهاد بین المللی نیز از نمی تواند از اتهام عملکرد سیاسی و یا سیاسی کاری در ورزش فوتبال مبرا باشد، بلکه فیفا نیز همانند سایر نهادهای و سازمان ها بین المللی در کنار مزیت هایی که دارد، دارای نقاط ضعفی است که خواسته یا ناخواسته آن را وارد عالم سیاست می کند.
دیدگاه تان را بنویسید