کیهان: پشت پرده راهبرد عمليات اطلاعات پايه

کد خبر: 150866

براي آنها كه در يكي دو دهه گذشته مجموعه رفتار اپوزيسيون فراري را رصد كرده اند كاملا آشكار است كه اين جريان نه يك مجموعه واحد، بلكه طيفي بسيار پراكنده، به هم ريخته و شلخته از گروه ها و گروهك هايي است كه سه ويژگي مهم همواره درباره آن صدق مي كرده است.

دقيقا در بحبوحه فتنه 88 و در ميانه انبوه پديده هاي امنيتي كه به وفور مي شد مشاهده كرد، يك پديده بسيار جالب مشاهده شد كه البته به دليل شرايط خاص آن دوران كمتر مورد توجه قرار گرفت. آن پديده مهم -كه تازه اين اواخر ميزان اهميت آن در حال آشكار شدن است- اين بود كه تقريبا به طور ناگهاني اپوزيسيون خارج از كشور سعي كرد به عنوان يك «كل واحد» و «مجموعه يكپارچه» ظاهر شود و به عنوان «ضلع خارجي فتنه سبز» به ايفاي نقش هماهنگ بپردازد. براي آنها كه در يكي دو دهه گذشته مجموعه رفتار اپوزيسيون فراري را رصد كرده اند كاملا آشكار است كه اين جريان نه يك مجموعه واحد، بلكه طيفي بسيار پراكنده، به هم ريخته و شلخته از گروه ها و گروهك هايي است كه سه ويژگي مهم همواره درباره آن صدق مي كرده است. ويژگي اول تكثر و يا شايد بهتر باشد بگوييم بي سر و ساماني تمام نشدني و سرگيجه آور جريان ضد انقلاب است. از 30 سال پيش به اين طرف، تقريبا به طور مستمر، هر چند ماه يك بار يك گروه يا گروهك جديد با ادعاهاي عجيب و غريب در يك كشور غربي ظهور و ادعا كرده بنا دارد فصلي جديد در تاريخ مبارزه عليه جمهوري اسلامي بگشايد و بعد از چند هفته پر گويي و سر و صدا به خيل آن ده ها گروه ديگري پيوسته است كه در ماه هاي قبل از آن همين ادعاها را داشته اند. ويژگي دوم، وجود اختلافات حاد ميان جريان اپوزيسيون بوده كه در بسياري از موارد تا مرز پدركشتگي و تصفيه هاي خونين (حتي درون گروهي) هم پيش رفته است. اگر مجموعه ضد انقلاب خارج نشين را يك طيف در نظر بگيريم كه از منتها اليه چپ (توده و ...) آغاز مي شود، نفاق در ميانه آن قرار دارد و تا منتها اليه راست (سلطنت طلبان، و ...) گسترش مي يابد، گروه هاي توزيع شده روي اين طيف، تقريبا هيچ وقت چشم ديدن همديگر را نداشته اند و يكي از مشغوليت هاي دائمي آنها -كه البته اسباب تفريح دوستداران انقلاب هم بوده- بد و بيراه گفتن به گروه هاي رقيب و متهم كردن آنها به انواعي از اشتباهات و خطاها بوده است آن هم عمدتا با اين هدف كه خود را پيش چشم سرويس هاي اطلاعاتي غربي (كه افسار همه اين گروه ها را در دست دارند) بزرگ تر و با ارزش تر جلوه بدهند و نهايتا مواجب بيشتري دريافت كنند. دقيقا به همين دليل، در سال هاي پس از انقلاب و تا پيش از فتنه 88 چيزي به نام همكاري بين گروه هاي ضد انقلاب و انجام پروژه هاي مشترك همواره بيشتر به شوخي شبيه بوده است تا اينكه بيان كننده يك واقعيت باشد. و ويژگي سوم هم كه تقريبا در بين همه اين گروه ها مشترك است، بي خاصيتي محض و ناتواني آنها از طراحي و اجراي مستقل حتي يك عمليات ساده عليه جمهوري اسلامي بوده است به گونه اي كه مجموعه مستندات موجودنشان مي دهد حتي يك مورد هم وجود ندارد كه در آن اين گروهك ها بدون كمك، پشتيباني و تغذيه مستقيم سرويس هاي غربي قادر به انجام يك عمليات پيش پا افتاده بوده باشند. مجموعه اين ويژگي ها در آستانه دهه سوم انقلاب اسلامي، آرام آرام سرويس هاي اطلاعاتي غربي را به اين نتيجه رسانده بود كه آنچه «اپوزيسيون خارجي» جمهوري اسلامي خوانده مي شود، در واقع چيزي جز يك دردسر واقعي و آبروريزي مستمر نيست و پولي هم كه در حلقوم آنها مي ريزند به دقيق ترين معناي كلمه هدر رفته است. اين گروه ها نه هرگز قادر به وارد آوردن ضربه اي جدي به نظام بوده اند، نه پايگاهي در داخل كشور پيدا كردند و نه حتي توانستند يك جريان انتقادي جدي و با دوام عليه جمهوري اسلامي در خارج بوجود بياورند كه شنوندگاني در جهان براي خود پيدا كند. اما وقوع فتنه 88 در داخل ايران، اين ارزيابي سرويس هاي غربي را تا حدودي تغيير داد. با مشاهده برخي عوامل آلوده در نظام و بوجود آمدن اين اشتباه محاسباتي در ذهن طرف غربي كه نظام جمهوري اسلامي از درون دچار يك شكاف غير قابل رفع شده است، سرويس هاي آمريكا ، انگليس و اسراييل به اين نتيجه رسيدند كه شايد تاريخ مصرف اپوزيسيون خارج نشين به طور كامل هم تمام نشده باشد. برخي شواهد نشان مي دهد ارزيابي اين سرويس ها اين بود كه اگر بتوانند گروه هاي متكثر ضدانقلاب را دور هم جمع كنند، ميان آنها تقسيم كار ايجاد كنند و خود به طور مستقيم ايجاد هماهنگي ميان آنها را به عهده بگيرند آن وقت ممكن است قادر باشند در بيرون كشور ظرفيتي آبرومند ايجاد كنند و از تلفيق اين ظرفيت با جريان فتنه در داخل ايران، يك اپوزيسيون سراسري واحد و داراي بدنه اجتماعي و توان تحرك موثر عليه نظام بوجود بياورند. بر اين مبنا پروژه«اپوزيسيون واحد» در بيرون كشور و با مشاركت مجموعه سرويس هاي اطلاعاتي كشورهاي غربي -كه حالا ديگر اتاق هاي عمليات مستقل خود عليه ايران را تعطيل و يك اتاق عمليات مشترك ايجاد كرده بودند- كليد خورد. به سرعت اخباري منتشر شد كه مثلا منافقين درون پادگان هاي پژاك مقر تاسيس كرده اند، رهبران پژاك با بهايي ها ارتباط گرفته اند، گروهك ريگي مشغول مذاكره با تجزيه طلبان است، سلطنت طلب ها در صدد تاسيس تلويزيون واحد با منافقين و چند گروه ديگر هستند و ... اگرچه روشن بود كه بسياري از اين خبرها ساختگي است و فقط با اين هدف منتشر مي شود كه روسا خيال كنند «پروژه با موفقيت در حال جلو رفتن است» ولي در موارد معدودي هم مي شد ديد كه برخي گروهك هاي ضد انقلاب اختلاف ها و مرزبندي هاي سابق خود با يكي دو گروه ديگر را كنار گذاشته اند و همكاري هايي ابتدايي شكل گرفته است. برخي منابع غربي مي گويند همه تلاش آمريكا يي ها در اين مدت اين بوده است كه اولا از گروه هاي مختلف اپوزيسيون بخواهند كه به هم نزديك شوند و اتاق عمليات مشترك تاسيس كنند، ثانيا تا مي توانند پيوند خود را با جريان فتنه در داخل ايران عميق كنند (جريان فتنه به اشارت اربابان غربي خود، همواره آغوشي گشاده براي همكاري با اين گروهك ها داشته است)، ثالثا حتي آنجا كه نمي توانند اختلاف هاي خود را با همديگر حل كنند لااقل از گرفتار شدن به درگيري هاي بين گروهي و خنثي كردن توان و انرژي همديگر بپرهيزند. اين عينا پروژه اي بود كه در فاصله سال هاي 88-84 در داخل كشور هم تحت عنوان ايجاد «اپوزيسيون حرفه اي» تعقيب شده بود. آمريكايي ها پس از شكست افتضاح آميز سال 84 به اين نتيجه رسيدند كه مشكل جريان اصلاح طلب نداشتن ميليشياي خياباني حرفه اي است كه در مواقع لزوم بتواند به عنوان بدنه اجتماعي آشوب عمل كند و قدرت چانه زني لازم براي گروه هاي سياسي در مقابل حاكميت را فراهم بياورد. 4 سال ميانه 84 تا 88 صرف ايجاد اين بدنه در چارچوب پروژه هايي مانند سازمان راي و كميته صيانت از آرا شد و آمريكا يي ها هم از طريق پروژه exchange (تبادل) كه تلاش مي كرد نخبگان جامعه ايراني را در پوشش فعاليت پژوهشي، يا خدمات اجتماعي وارد دوره هاي آموزشي خاص كند و نهايتا آنها را به عنوان بخشي از پازل بزرگ «اپوزيسيون واحد» به خدمت بگيرد، به طور مستقيم در آن مشاركت كردند. در همين مدت كوتاه به وضوح مي شد ديد كه چگونه گروه هايي مانند ادوار تحكيم تلاش مي كنند به عنوان پيمانكار پروژه يكپارچه سازي اپوزيسيون در داخل ايران عمل كرده و با ايفاي نقش «لولا» مرزهاي ميان گروه هاي مختلف داخلي را كه مانع همكاري دستجمعي آنها بود از ميان بردارند. فتنه 88 زمان آزمون بود. آمريكا يي ها بايد تست مي كردند تا ببينند از آنچه با اين همه زحمت فراهم آورده اند چه نتيجه اي مي توانند گرفت. در بخش اجتماعي پروژه حتي يكي دو ماه هم دوام نياورد. مردم به سرعت به دروغ گويي جريان فتنه پي بردند و از آن جدا شدند و آنچه باقي ماند -آنطور كه مثلا در واقعه عاشوراي 88 ديديم- همان بخش سازمان يافته اي بود كه حالا ديگر در هماهنگي كامل عملياتي با ضد انقلاب خارجي و سرويس هاي غربي و يا شايد بهتر باشد بگوييم تحت فرمان آن عمل مي كرد. بااز دست رفتن بدنه اجتماعي كه سران فتنه از طريق دروغ گويي و مظلوم نمايي فراهم آورده بودند، عملا بخش «نرم» پروژه براندازي به بن بست رسيد. عمليات نرم اساسا مبتني بر دو ركن حضور مردم و پروژه سازي رسانه اي است كه فتنه گران به فاصله چند ماه از 22 خرداد 88 ديدند كه در هر دو حوزه ناتوان شده اند. عمليات سخت (درگيري نظامي) هم كه اساسا هيچ وقت در دستور كار طرف غربي قرار نداشت چرا كه به خوبي مي دانستند نه امكان پذير است و نه به نتيجه مورد نظر آنها ختم مي شود. تنها گزينه باقي مانده چيزي است كه آمريكا يي ها خود آن را «عمليات اطلاعات پايه» يا «نيمه سخت» ناميده اند و طيفي از اقدامات از خرابكاري و ترور گرفته تا عمليات سايبري را در بر مي گيرد. تبديل شدن عمليات نيمه سخت به راهبرد اصلي آمريكا در مقابل ايران به چند دليل بسيار مهم رخ داده است. نخست اينكه آمريكا يي ها احساس مي كنند بايد انرژي خود را روي كند كردن توانايي ها ايران از طريق عمليات ايذايي متمركز كنند تا به اين ترتيب از سرعت ايران كاسته شود و براي پروژه اصلي آنها كه ايجاد نارضايتي از طريق تلفيق شكاف هاي سياسي و مشكلات اقتصادي در بلند مدت است، زمان فراهم شود. دوم، اكنون تمركز غرب بر افزايش نارضايتي ها از طريق ايجاد اختلال در روند جاري امور، انجام خرابكاري و غافل كردن دولت از روند خدمت رساني است. تنش هاي سياسي هم كه پي در پي از جانب برخي گروه هاي سياسي مشكوك توليد مي شود به اين فرايند كمك كرده است. و سوم، اكنون براي غربي ها كاملا روشن است كه در شرايط عدم همراهي مردم تنها راه پيش پاي آنها اين است كه دوباره به گروهك هاي دست ساز خود مراجعه كنند و از اين گروهك ها هم كاري بيش از عمليات ايذايي ساخته نيست. آمريكايي ها مي دانند كه اين نوع از عمليات نهايتا تاثير بسيار ناچيزي روي محاسبات راهبردي ايران دارد اما احساس مي كنند همين كه براي مدتي جامعه امنيتي ايران را مشغول كنند و براي دوستان خود در داخل دلگرمي و حاشيه امنيت ايجاد نمايند، ارزش ريسك كردن را دارد. تمام عمليات هاي ترور، انفجار، بمب گذاري و خرابكاري كه ظرف دو سال ما بعد فتنه در ايران انجام شده در چارچوب پروژه اي قرار دارد كه در اين نوشته بسيار به اجمال توصيف شد و اقدامات اخير دستگاه امنيتي نشان مي دهد روي آن اشراف كامل وجود دارد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت