احمدی نژاد به لبنان نیامد
گروه اندکی در طرابلس تابلوهای «لا اهلا و لا سهلا بولایه الفقیه فی لبنان» را برافراشتند...
: وقتی در نخستین شب جشنواره فیلم مقاومت در بیروت، نمایش فیلم «کودک و فرشته» به پایان رسید و با روایت گوشهای از مقاومت جانانه و تاریخی مردم قهرمان خرمشهر، مظلومیت ملت بزرگ ایران و مردانگی و ایثار و جانفشانیهایشان یادآوری شد، یکی از دوستان لبنانی که مرا در میان جمعیت دیده بود، به سوی من آمد و در حالی که اشکهایش را پاک میکرد، با شور و حرارت سلام گفت و احوال پرسید. در آن لحظه دیگر مثل همیشه او مرا نمیدید بلکه در چهره من ایرانی، به همه مقاومتها و جانفشانیهای یک امت خیره شده بود و اگر سلام میکرد، اگر لبخند میزد، اگر شوق میورزید... هرچه بود به همه آنها بود، نه به شخص من که پیش از این نیز دیده بود و پس از این نیز میدید. طبیعی است که یک نفر نمیتواند از همه جهات نماینده واقعی میلیونها نفر باشد و به سبب تفاوتها و ویژگیهای شخصی، افراد با هم تفاوتهای بسیار دارند، لیکن در چنین موقعیتهایی یک شخص چه بخواهد و چه نخواهد، آیینه همه کسانی است که مردم با دیدن او به یادشان میافتند. سفر رییسجمهوری اسلامی ایران به لبنان به دلایل گوناگون و از مدتها پیش بازتابها و حسایتهای فراوان را برانگیخت و حاشیههای بسیار داشت؛ بهگونهای که نه سفر هیچ رییس دولت خارجی به لبنان اینچنین حاشیه داشته و نه سفر رییسجمهوری اسلامی ایران به کشورهای دیگر اینقدر حساسیت و توجه برانگیخته است. همچنین نه رییسجمهوری ما برای نخستین بار از کشور خارج میشد و نه لبنان برای نخستین بار از یک مهمان خارجی استقبال میکرد. لبنان که کشور بسیار کوچکی است، یک فرودگاه بیشتر ندارد و آنهم مخصوص پروازهای خارجی است و همواره در پاویون تشریفاتش، یکی از سران سیاسی جهان حضور پیدا میکند. یکبار ملکفهد از عربستان میآید و رییسجمهوری به استقبالش میرود و یکبار خانم رایس، وزیرخارجه دولت بوش، از راه میرسد و نخستوزیر لبنان او را میبوسد و دستش را به گرمی میفشارد و در هر حال هیچ یک از این رفت و آمدها در زندگی عموم مردم تأثیر آشکاری نمیگذارد، پس چرا این بار این همه حساسیت و اهمیت دارد؟ مثل همیشه که در لبنان اختلاف و مخالفت در همه چیز وجود دارد، در این موضوع هم بهطور طبیعی اختلاف وجود داشت. گروهی با اشتیاق و رغبت شدید منتظر فرارسیدن روز استقبال از رییسجمهوری اسلامی ایران بودند و گروهی دیگر نیز با ناراحتی و غضب به این موضوع واکنش نشان دادند. آنها که در ضاحیه بیروت و جنوب لبنان پرچمهای ایران و تصاویر رییسجمهوریاش را بر میافراشتند، در این سفر، عزت و عظمت رویکرد انقلابی و مقاوم در برابر آمریکا را میدیدند و آنها که در پی تقویت جریان وابسته به آمریکا هستند و از حضور انقلابی ایران در منطقه میترسند، تضعیف موقعیت جریان خود را در این سفر مشاهده میکردند. برای هیچ یک از این دو گروه، چندان شخص احمدینژاد مهم نبود، بلکه هر دو گروه بیشتر در حضور او یک جریان، یک تفکر، یک رویکرد و موضع را میدیدند که بر سر آن اختلاف اصولی و درازمدت داشتند و به همین دلیل وقتی تابلوهای «اهلا و سهلا» در بیروت و جنوب به در و دیوار نصب شد و عبارت «خوش آمدید» با لهجه لبنانی بر زبان مردم نشست، گروه اندکی در طرابلس تابلوهای «لا اهلا و لا سهلا بولایه الفقیه فی لبنان» را برافراشتند. یعنی بحث شخص احمدینژاد نیست، بلکه ترس از قدرت و عظمت ولایت فقیه و دعوایی تاریخی و چند صد ساله به قدمت جنگ و ستیزهای صفویان با سلطنت عثمانی است. «احمدینژاد» به لبنان نیامد، چنان که چند سال پیشتر نیز «خاتمی» به لبنان نیامده بود! هم آن روز مردم در حضور جذاب سیدمحمد خاتمی و سخنان دلنشینش چهره انقلاب و نظام اسلامی را میدیدند و هم امروز در حضور جدی و مقتدر محمود احمدینژاد چهره انقلاب و نظام اسلامی را مشاهده میکنند. ممکن است به هزار و یک دلیل از شخص «احمدینژاد» خوشمان بیاید یا به هزار و یک دلیل نسبت به او انتقاد داشته باشیم، چنان که میتوانیم به دلایل مختلف از شخص «خاتمی» انتقاد کنیم یا او را بستاییم، لیکن اینجا دیگر شخص نیست که حضور دارد، بلکه این حضور و بروز سیاسی و خارجی، از آن مقام و موقعیت رسمی آن فرد است. میتوانیم از رفتار سیاسی این شخص، از عملکرد اجتماعی او، از برنامهریزیهای اقتصادیاش،-از-موضعگیریهای خارجیاش، از لحنش، از لباس پوشیدنش، از راه رفتنش، از علایق و سلایقش، از هزار و یک چیز دیگر او انتقاد کنیم، ولی نمیتوانیم موقعیت او را بهعنوان رییسجمهوری کشورمان نادیده بگیریم. اینجا که دیگر مردم از مشکلات داخلی و اختلافات سیاسی و مسائل اجتماعی و موضع روزنامهها و دعوای احزاب و صفبندی جناحها و... خبر ندارند و برایشان هیچ یک از اینها اهمیتی ندارد. اینجا مردم در او - چنانکه در مورد هر کسی دیگر که رییسجمهوری ما باشد - چهره انقلاب و نظام مقدس اسلامی را مشاهده میکنند. مادر شهیدی که با پای پیاده تمام اتوبان فرودگاه را طی کرده بود از دلتنگی برای امام خمینی فریاد میزد: «خوش آمدید» و پیرمرد بیماری که بهسختی راه میرفت، به یاد شهید چمران عکس رییسجمهوری را در دست گرفته بود. دختر جوانی که با شور و حرارت عکس رهبر انقلاب را تکان میداد، برای دیدن مقام معظم رهبری گردن میکشید و پسری که با دوستانش به سوی ماشینهای هیئت ایرانی میدویدند، کاری به اشخاص حاضر در این ماشینها نداشتند، بلکه آنها به ملت ایران ابراز احساسات و احترام و علاقه میکردند. همه اگر فریاد میزدند، اگر تکبیر میگفتند، اگر سلام میدادند، اگر بارها و بارها با لهجه لبنانی «خوش آمدید» را تکرار میکردند- بیآنکه بر زبان بیاورند و اعلام کنند - برای بزرگداشت ارزشها و مفاهیمی آمده بودند که جمهوری اسلامی ایران پرچمدار آنهاست. در بیروت و جنوب لبنان و در پیش روی این مردم به جای شخص «محمود احمدینژاد» میتوانست هر کسی دیگر باشد، چه هاشمی رفسنجانی و چه خاتمی، چه لاریجانی و چه حداد عادل، آنها در این شخص، اسلام و انقلاب و امام خمینی و آیتا... خامنهای را میدیدند، نه شخصی را که امروز هست و روزی دیگر نیست. این مردم در واقع به آن قدرت عظیمی ابراز احترام میکنند که بعد از قرنها دوباره به اسلام و مکتب اهل بیت عزت و قدرت بخشیده است. مردمی که در طول تاریخ این منطقه هیچگاه دیده نشدهاند و اگر امام موسى صدر ایرانی و انقلاب اسلامی ایران نبودند، امروز شاید حتى بهعنوان یک شهروند عادی هم به رسمیت شناخته نمیشدند، اکنون نه تنها حضور اجتماعی برجسته و قدرتمندانه دارند، بلکه از رییسجمهوری کشوری بزرگ و با عظمت استقبال میکنند که علیرغم همه تهدیدهای امنیتی و برخلاف انتظار همه در جاده فرودگاه از ماشین بیرون میآید و به یکایک آنان سلام میکند و دست تکان میدهد و آنان را در آغوش میکشد. آنان در این لحظه او را نه یک شخص، بلکه نماد و سمبل و رمز همه آن قدرت و عزت و اقتدار میبینند و تربیتشده مکتبی که برخلاف همه مناسبات موجود سیاسی و پروتکلهای دیپلماتیک و روال جاری و متعارف برای مردم محروم و مظلوم بیش از ابرقدرتهای سیاسی و اقتصادی جهان ارزش و اهمیت قائل است. البته هر انسانی خصوصیات و امتیازات خاص خود را دارد و بر این اساس و علیرغم هر انتقادی، نمیتوان ویژگیهای شخصی «دکتر احمدینژاد» را نادیده گرفت و اصرار او بر زنده کردن شعارهای انقلاب و رفتار متواضعانه و مردمی یا توجه او به محرومین و پرکاری و تلاش خستگیناپذیرش را فراموش کرد - که همه اینها را این مردم میبینند و میدانند که اینگونه به تکریم و تجلیل او آمدند - ولی باز هم همه اینها از چشم مردمی که با گرمی به استقبال او آمده بودند، اوصاف و نشانههای طبیعی رییس دولتی است که از آرمانها و ارزشهای انقلاب برآمده است. این مردم احساس میکردند شهروندان آن دولت ارزشها و آرمانهایند که از دیار و سامان خویش دور افتادهاند، آنها خود را شهروندان سرزمین شهیدان عزتمند و شاهدان سرفراز میدانند و هر کس از این سرزمین باشد - هر که و هر جا - او را پنجرهای میبینند که از قاب حضورش میتوانند سلام و احترام خود را به آن ارزشها و آن آرمانهای متعالی ابراز کنند. تصویری که در قاب این پنجره مینشیند، آنقدر زیبا و دلفریب است که هر بینندهای را شیفته و مسحور میکند. از دماوند قله بلند رهبریاش تا دشت و دمنهای سبز و حاصلخیز همراهی مردمانش و از لالههای سرخ شهیدانش تا سروهای سایهگستر دانش و فرهنگش، اینها تصاویری است که در این پنجره میبینند و برای گشودنش مشتاقند. پنجره نیز اگر نقش خود را بهدرستی ایفا کند و شیشه صافتر و تمیزتری داشته باشد رنگ و لعابش را تجدید میکنند و پردهای سزاوار بر او میآویزند و حرمتش را نگه میدارند، اما اگر خود را بیش از این قاب ببیند و تصور کند، از او خواهند گذشت و پنجرهای دیگر برای تماشای آن منظره دلفریب خواهند گشود. منبع: هفتهنامه پنجره
دیدگاه تان را بنویسید