بیانات رهبرانقلاب در مورد امام صادق(ع)

کد خبر: 122154

این پایگاه بيانات معظم‌له را پيرامون عنصر جهاد، مبارزه و قيام در زندگي ائمه اطهار (عليهم‌السلام) بويژه در دوران امام صادق(ع) منتشر كرده است.

پايگاه اطلاع‌رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله العظمي خامنه‌اي‌: حضرت آيت‌الله العظمي خامنه‌اي مي‌فرمايند: امام صادق(ع) مرد مبارزه بود، مرد علم و دانش بود و مرد تشكيلات بود. این پایگاه بيانات معظم‌له را پيرامون عنصر جهاد، مبارزه و قيام در زندگي ائمه اطهار (عليهم‌السلام) بويژه در دوران امام صادق(ع) منتشر كرده كه مشروح آن در ذيل مي‌آيد: * حركت تشكيلاتي امام صادق(ع) مرد مبارزه بود، مرد علم و دانش بود و مرد تشكيلات بود. مرد علم و دانش بودنش را همه شنيده‌ايد. محفل درس امام صادق(ع) و ميدان آموزشي كه آن بزرگوار به وجود آورد، هم قبل از او و هم بعد از او در تاريخ زندگي امامان شيعه بي‌نظير بود. همه‌ حرفهاي درست اسلام و مفاهيم اصيل قرآن كه در طول يك قرن و اندي به وسيله‌ مغرضان و مفسدان يا جاهلان تحريف شده بود، همه‌ آنها را امام صادق(ع) به شكل درست بيان كرد. اما مرد مبارزه بودنش را كمتر شنيده‌ايد. امام صادق(ع) مشغول يك مبارزه‌ دامنه‌دار و پيگير بود. مبارزه براي قبضه كردن حكومت و قدرت و به وجود آوردن حكومت اسلامي و علوي. يعني امام صادق(ع) زمينه را آماده مي‌كرد تا بني‌اميه را از بين ببرد و به جاي آنها حكومت علوي را كه همان حكومت راستين اسلامي است، بر سر كار بياورد. اما آن بعد سوم را كه اصلاً نشنيده‌ايد، مرد تشكيلات بودن امام صادق(ع) است كه يك تشكيلات عظيمي از مؤمنان خود، از طرفداران جريان حكومت علوي در سراسر عالم اسلام از اقصاي خراسان و ماوراءالنهر تا شمال آفريقا به وجود آورده بود. تشكيلات يعني چه؟ يعني اين كه وقتي امام صادق(ع) اراده مي‌كند آن چه را كه او مي‌خواهد بدانند، نمايندگان او در سراسر آفاق عالم اسلام به مردم مي‌گويند تا بدانند. يعني از همه جا وجوهات و بودجه براي اداره‌ مبارزه‌ سياسي عظيم آل علي جمع كنند. يعني وكلا و نمايندگان او در همه‌ شهرها باشند كه پيروان امام صادق(ع) به آنها مراجعه كنند و تكليف ديني و همچنين تكليف سياسي خود را از آن حضرت بپرسند. تكليف سياسي هم مثل تكليف ديني واجب‌الاجرا است. امام صادق(ع) يك چنين تشكيلات عظيمي را به وجود آورده بود و با اين تشكيلات و به كمك مردمي كه در اين تشكيلات بودند با دستگاه بنياميه مبارزه مي‌كرد. در هنگامي‌كه پيروزي او بر بنياميه حتمي بود، بني‌عباس به عنوان يك جريان مزاحم و فرصت‌طلب آمدند، ميدان را گرفتند و بعد از آن امام صادق(ع) هم با بني‌اميه و هم با بني‌عباس مبارزه كرد. 14 / 6 / 1359 * شبكه‌ گسترده‌ تبليغاتي وقتى امام باقر(ع) از دنيا مي‌رود، بر اثر فعاليت‌هاي بسيارى كه در طول اين مدت خود امام باقر(ع) و امام سجاد(ع) انجام داده بودند، اوضاع و احوال به سود خاندان پيغمبر(ص) بسيار تغيير كرد؛ نقشه‌ امام صادق(ع) اين بود‌ كه بعد از رحلت امام باقر(ع) كارها را جمع و جور كند، يك قيام علنى به راه بيندازد و حكومت بني‌اميه را -كه هر روزى يك دولتى عوض مي‌شد و حاكى از نهايت ضعف دستگاه بني‌اميه بود- واژگون كند و از خراسان و رى و اصفهان و عراق و حجاز و مصر و مراكش و همه‌ مناطق مسلمان‌نشين كه در همه‌ اين مناطق شبكه‌ حزبى امام صادق(ع) -يعنى شيعه، شيعه يعنى شبكه‌ حزبى امام صادق(ع)- شبكه‌ امام صادق همه جا گسترده بود، از همه‌ آنها نيرو بيايد مدينه و امام لشكركشى كند به شام، حكومت شام را ساقط كند و خودش پرچم خلافت را بلند كند و بيايد مدينه و حكومت پيغمبر(ص) را به راه بيندازد؛ اين نقشه‌ امام صادق بود. لذا وقتى كه در خدمت امام باقر(ع) در روزهاى آخر عمرش صحبت مي‌شود و سؤال مي‌شود كه قائم آل محمد كيست، حضرت يك نگاهى مي‌كنند به امام صادق(ع) مي‌گويند كه گويا مي‌بينم كه قائم آل محمد اين است. البته مي‌دانيد كه قائم آل محمد يك اسم عام است، اسم خاص نيست، اسم ولي‌عصر صلوات‌اللَّه‌عليه نيست. حضرت ولي‌عصر صلوات‌اللَّه‌عليه قائم نهايى آل محمد است، اما همه‌ كسانى كه از آل محمد(ص) در طول زمان قيام كردند -چه پيروزى به دست آورده باشند چه نياورده باشند- اينها قائم آل محمدند و اين رواياتى كه مي‌گويد وقتى قائم ما قيام كند اين كارها را مي‌كند، اين كارها را مي‌كند، اين رفاه را ايجاد مي‌كند، اين عدل را مي‌گستراند، منظور حضرت ولي‌عصر(عج) نبود آن روز، منظور اين بود كه آن شخصى از آل محمد كه بناست حكومت حق و عدل را به وجود بياورد، او وقتى كه قيام بكند اين كارها را خواهد كرد و اين درست هم بود. كار پنهاني و تشكيلاتي به‌طور معمول در صورتي‌كه با اصول درست پنهان‌كاري همراه باشد، بايد همواره پنهان بماند. آن روز مخفي بوده، بعد از آن نيز مخفي مي‌ماند و رازداري و كتمان صاحبانش نمي‌گذارد پاي نامحرمي بدانجا برسد. هرگاه آن كار به ثمر برسد و گردانندگان و عاملانش بتوانند قدرت را در دست گيرند، خود، دقايق كار پنهان خود را برملا خواهند كرد. به همين جهت است كه اكنون بسياري از ريزهكاري‌ها و حتي فرمان‌هاي خصوصي و تماس‌هاي محرمانه‌ سران بني‌عباس با پيروان افراد تشكيلاتشان در دوران دعوت عباسي در تاريخ ثبت است و همه از آن آگاهند. بي‌گمان اگر نهضت علوي نيز به ثمر مي‌رسيد و قدرت و حكومت در اختيار امامان شيعه يا عناصر برگزيده‌ آنان در مي‌آمد، ما امروز از همه‌ رازهاي سربه‌مهر دعوت علوي و تشكيلات همه‌جاگسترده و بسيار محرمانه‌ آن مطلع مي‌بوديم. تنها راهي كه مي‌تواند ما را با خط كلي زندگي امام آشنا سازد، آن است كه نمودارهاي مهم زندگي آن حضرت را در لابه‌لاي اين ابهام‌ها يافته، به كمك آنچه از اصول كلي تفكر و اخلاق آن حضرت مي‌شناسيم، خطوط اصلي زندگينامه‌ امام را ترسيم كنيم و آنگاه براي تعيين خصوصيات و دقايق، در انتظار قرائن و دلايل پراكنده‌ي تاريخي و نيز قرائني به‌جز تاريخ بمانيم. نمودارهاي مهم و برجسته در زندگي امام صادق(ع) بدين شرح مي‌باشد: 1. تبيين وتبليغ مسأله‌ امامت. 2. تبليغ و بيان احكام دين به شيوه‌ فقه شيعي و نيز تفسير قرآن به روال بينش شيعي. 3. وجود تشكيلات پنهاني ايدئولوژيك-سياسي. * تبيين وتبليغ مسأله‌ي امامت امام صادق(ع) نيز مانند ديگر امامان شيعه، محور برجسته‌ دعوتش را موضوع "امامت " تشكيل مي‌داده است. براي اثبات اين واقعيت تاريخي، قاطعترين مدرك، روايات فراواني است كه ادعاي امامت را از زبان امام صادق(ع) به روشني و با صراحت تمام نقل مي‌كند. امام در هنگام اشاعه و تبليغ اين مطلب، خود را در مرحله‌اي از مبارزه مي‌ديده است كه مي‌بايست به طور مستقيم و صريح، حكام زمان را نفي كند و خويشتن را به عنوان صاحب حق واقعي ولايت و امامت به مردم معرفي نمايد؛ و قاعدتاً اين عمل فقط هنگامي صورت مي‌گيرد كه همه‌ مراحل قبلي مبارزه با موفقيت انجام گرفته، آگاهي‌هاي سياسي و اجتماعي در قشر وسيعي پديد آمده، آمادگي‌هاي بالقوه در همه‌جا احساس شده، زمينه‌هاي ايدئولوژيك در جمع قابل توجهي ايجاد گرديده، لزوم حكومت حق و عدل براي جمعي كثير به ثبوت رسيده و بالاخره رهبر تصميم راسخ خود را براي مبارزه‌ا‌ي نهايي گرفته است. بدون اين همه، مطرح كردن نام يك شخص معين به عنوان امام و زمامدار محق جامعه، كاري عجولانه و بي‌فايده خواهد بود. نكته‌ ديگري كه بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه امام در مواردي به اين بسنده نمي‌كند كه امامت را براي خويش اثبات كند؛ بلكه همراه نام خود، نام امامان بحق و اسلاف پيشين خود را نيز ياد مي‌كند و در حقيقت سلسله‌ امامت اهل بيت عليهم‌السلام را متصل و جدايي‌ناپذير مطرح مي‌سازد. اين عمل با توجه به اينكه تفكر شيعي، همه‌ زمامداران نابحق گذشته را محكوم كرده و آنان را "طاغوت " به‌شمار مي‌آورده، مي‌تواند اشاره به پيوستگي جهاد شيعيان اين زمان به زمان‌هاي گذشته نيز باشد. در واقع امام صادق(ع) با اين بيان، امامت خود را يك نتيجه‌ قهري كه بر امامت گذشتگان مترتب است، مي‌شمارد و آن را از حالت بي‌سابقه و بي‌ريشه و پايه بودن؛ بيرون مي‌آورد و سلسله‌ خود را از كانالي مطمئن و ترديدناپذير به پيامبر بزرگوار(ص) متصل مي‌كند. روايت "عمروبن‌ابي‌المقدام " منظره‌ شگفت‌آوري را ترسيم مي‌كند: روز نهم ذيحجه روز عرفه است. محشري از خلايق در عرفات براي اداي مراسم خاص آن روز گرد آمده‌اند و نمايندگان طبيعي مردم سراسر مناطق مسلمان‌نشين، از اقصاي خراسان تا ساحل مديترانه، جمع شده‌اند. يك كلمه حرف به‌جا در اينجا مي‌تواند كار گسترده‌ترين شبكه‌ وسايل ارتباط ‌جمعي را در آن زمان بكند. امام، خود را به اين جمع رسانده است و پيامي دارد. مي‌گويد: ديدم امام در ميان مردم ايستاد و با صداي هر چه بلندتر - با فريادي كه بايد در همه‌جا و در همه‌ گوش‌ها طنين بي‌افكند و به‌وسيله‌ شنوندگان به سراسر دنياي اسلام پخش شود- پيام خود را سه مرتبه گفت. روي را به طرف ديگري گرداند و سه مرتبه همان سخن را ادا كرد. باز روي را به سمتي ديگر گرداند و باز همان فرياد و همان پيام. و بدين ترتيب امام دوازده مرتبه سخن خود را تكرار كرد. اين پيام با اين عبارات ادا مي‌شد: "أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) كَانَ الْإِمَامَ- ثُمَّ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) ثُمَّ الْحَسَنُ(ع) ثُمَّ الْحُسَيْنُ(ع)- ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) ثُمَّ . . . "1 حديث ديگر از ابي‌الصباح‌كناني است كه در آن، امام صادق(ع) خود و ديگر امامان شيعه را چنين توصيف مي‌كند: "ما كساني هستيم كه خدا اطاعت ما را بر مردم لازم ساخته است. انفال و صفوالمال در اختيار ماست ". صفوالمال، اموال گزيده‌اي است كه طواغيت گردنكش به خود اختصاص داده و دست‌هاي مستحق را از آن بريده بودند و هنگامي‌كه اين اموال مغصوب، با پيروزي سلحشوران مسلمان از تصرف ستمگران مغلوب خارج مي‌شود، مانند ديگر غنايم تقسيم نمي‌شود تا در اختيار يك نفر قرار گيرد و به او حشمتي كاذب و تفاخري دروغين ببخشد، بلكه به حاكم اسلامي سپرده مي‌شود و او از آنها در جهت مصالح عموم مسلمانان استفاده مي‌كند. امام در اين روايت، خود را اختياردار صفوالمال و نيز انفال - كه آن نيز مربوط به امام است - معرفي مي‌كند و با اين بيان، به روشني مي‌رساند كه امروز حاكم جامعه‌ اسلامي اوست و اين همه بايد به دست او و در اختيار او باشد و به نظر او در مصارف درستش به كار رود. امام در حديثي ديگر، امامان گذشته را يك‌يك نام مي‌برد و به امامت آنان و اينكه اطاعت از فرمانشان واجب و حتمي است، شهادت مي‌دهد و چون به نام خود مي‌رسد، سكوت مي‌كند. شنوندگان سخن امام به خوبي مي‌دانند كه پس از امام باقر(ع) ميراث علم و حكومت در اختيار امام صادق(ع) است. و بدين ترتيب، هم حق فرمانروايي خود را مطرح مي‌سازد و هم با لحن استدلال‌گونه، ارتباط و اتصال خود را به نياي والامقامش علي‌بن‌ابيطالب(ع) بيان مي‌كند. در ابواب "كتاب الحجه " از كافي و نيز در جلد 47 بحارالانوار از اينگونه حديث كه به صراحت يا به كنايه، سخن از ادعاي امامت و دعوت به آن است، فراوان مي‌توان يافت. مدرك قاطع ديگر، شواهدي است كه از شبكه‌ گسترده‌ تبليغاتي امام در سراسر كشور اسلامي ياد مي‌كند و بودن چنين شبكه‌اي را مسلم مي‌سازد. اين شواهد، چندان فراوان و مدلل است كه اگر حتي يك حديث صريح هم وجود نمي‌داشت، خدشه‌اي بر حتميت موضوع وارد نمي‌آمد. مطالعه‌گر زندگينامه‌ مدون ائمه عليهم‌ا‌لسلام از خود مي‌پرسد: آيا امامان شيعه در اواخر دوران بني‌اميه، داعيان و مبلغاني در اطراف و اكناف كشور اسلامي نداشتند كه امامت آنان را تبليغ كنند و از مردم قول اطاعت و حمايت براي آنان بگيرند؟ پس در اين صورت، نشانه‌هاي اين پيوستگي تشكيلاتي كه در ارتباطات مالي و فكري ميان ائمه و شيعه به وضوح ديده مي‌شود، چگونه قابل توجيه است؟ اين حمل وجوه و اموال از اطراف عالم به مدينه؟ اين همه پرسش از مسائل ديني؟ اين دعوت همه‌جاگستر به تشيع؟ و آنگاه اين وجهه و محبوبيت بي‌نظير آل‌علي(ع) در بخش‌هاي مهمي از كشور اسلامي؟ و اين خيل انبوه محدثان و راويان خراساني و سيستاني و كوفي و بصري و يماني و مصري در گرد امام؟ كدام دست مقتدر، اين همه را به وجود آورده بود؟ آيا مي‌توان تصادف يا پيشامدهاي خودبه‌خودي را عامل اين پديده‌هاي متناسب و مرتبط به هم دانست؟ با اين همه تبليغات مخالف كه از طرف بلندگوهاي رژيم خلافت اموي بي‌استثناء در همه‌جا انجام مي‌گرفت و حتي نام علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) به عنوان محكوم‌ترين چهره‌ اسلام، در منابر و خطابه‌ها ياد مي‌شد، آيا بدون وجود يك شبكه‌ تبليغاتي قوي ممكن است آل‌علي(ع) در نقاطي چنان دوردست و ناآشنا، چنين محبوب و پرجاذبه باشند كه كساني محض ديدار و استفاده از آنان و نيز عرضه كردن دوستي و پيوند خود با آنان، راه‌هاي دراز را بپيمايند و به حجاز و مدينه روي آورند؛ دانش دين را كه بنا بر عقيده‌ شيعه، همچون سياست و حكومت است، از آنان فراگيرند و در موارد متعددي بي‌صبرانه اقدام به جنبش نظامي -و به زبان روايات، قيام و خروج- را ازآنان بخواهند؟ اگر تسليحات شيعه فقط در جهت اثبات علم و زهد ائمه عليهم‌السلام بود، درخواست قيام نظامي چه معنايي مي‌توانست داشته باشد؟ ممكن است سؤال شود اگر به‌راستي چنين شبكه‌ تبليغاتي وسيع و كارآمدي وجود داشته، چرا نامي از آن در تاريخ نيست و صراحتاً ماجرايي ازآن نقل نشده است؟ پاسخ به‌طور خلاصه آن است كه دليل اين بي‌نشاني را نخست در پايبندي وسواس‌آميز ياران امام به اصل معتبر و مترقي "تقيه " بايد جست كه هر بيگانه‌اي را از نفوذ در تشكيلات امام مانع مي‌شد، و سپس در ناكام ماندن جهاد شيعه در آن مرحله و به قدرت نرسيدن آنان، كه اين معلول عواملي چند است. اگر بني‌عباس نيز به قدرت نمي‌رسيدند، بيگمان تلاش و فعاليت پنهاني آنان و خاطرات تلخ و شيريني كه از فعاليت‌هاي تبليغاتي داشتند، در سينه‌ها مي‌ماند و كسي از آن خبر نمي‌يافت و در تاريخ نيز ثبت نمي‌شد. * تبليغ و بيان احكام دين به شيوه‌ فقه شيعي و نيز تفسير قرآن به روال بينش شيعي اين نيز يك خط روشن در زندگي امام صادق(ع) است. به شكلي متمايزتر و صريح‌تر و صحيح‌تر از آنچه در زندگي ديگر امامان مي‌توان ديد؛ تا آنجا كه فقه شيعه "فقه جعفري " نام گرفته است و تا آنجا كه همه‌ كساني كه فعاليت سياسي امام را ناديده گرفته‌اند، بر اين سخن هم‌داستان هستند كه امام صادق(ع) وسيع‌ترين- يا يكي از وسيع‌ترين- حوزه‌هاي علمي و فقهي زمان خود را دارا بوده است. مقدمتاً بايد دانست كه دستگاه خلافت در اسلام، از اين جهت با همه‌ دستگاه‌هاي ديگر حكومت متفاوت است كه اين فقط يك تشكيلات سياسي نيست؛ بلكه يك رهبري سياسي- مذهبي است. نام و لقب "خليفه " براي حاكم اسلامي، نشان‌دهنده‌ همين حقيقت است كه وي بيش از يك رهبر سياسي است؛ جانشين پيامبر(ص) است و پيامبر(ص)، آورنده‌ يك دين و آموزنده‌ اخلاق و البته در عين حال حاكم و رهبر سياسي است. پس خليفه در اسلام، به‌جز سياست، متكفل امور ديني مردم و پيشواي مذهبي آنان نيز هست. با اين آگاهي، به‌‌وضوح مي‌توان دانست كه فقه جعفري در برابر فقه فقيهان رسمي روزگار امام صادق(ع) فقط يك اختلاف عقيده‌ ديني ساده نبود؛ بلكه در عين حال دو مضمون متعرضانه را نيز با خود حمل مي‌كرد: نخست و مهمتر، اثبات بي‌نصيبي دستگاه حكومت از آگاهي ديني و ناتواني آن از اداره‌ امور فكري مردم و ديگر، مشخص ساختن موارد تحريف در فقه رسمي كه ناشي از مصلحت‌انديشي فقها در بيان احكام فقهي و ملاحظه‌كاري آنان در برابر تحكم و خواست قدرت‌هاي حاكم است. امام صادق(ع) با گستردن بساط علمي و بيان فقه و معارف اسلامي و تفسير قرآن به شيوه‌اي غير شيوه‌ عالمان وابسته به حكومت، عملاً به معارضه‌ با آن دستگاه برخاسته بود. آن حضرت بدين وسيله تمام تشكيلات مذهبي و فقاهت رسمي را كه يك ضلع مهم حكومت خلفا به شمار مي‌آمد، تخطئه مي‌كرد و دستگاه حكومت را از بعد مذهبي‌اش تهي‌دست مي‌ساخت. نخستين حكمرانان بني‌عباس كه خود در روزگار پيش از قدرت، سال‌ها در محيط مبارزاتي علوي و در كنار پيروان و ياران آل‌علي(ع) گذرانيده و به بسياري از اسرار و چم‌ ‌و خم‌هاي كنار آنان بصيرت داشتند، نقش متعرضانه‌ اين درس و بحث و حديث و تفسير را پيش از اسلاف اموي خود درك مي‌كردند. گويا به همين خاطر بود كه منصور عباسي در خلال درگيري‌هاي رذالت‌آميزش با امام صادق(ع) مدت‌ها آن حضرت را از نشستن با مردم و آموزش دين به آنان، و نيز مردم را از رفت‌وآمد و سؤال از آن حضرت منع كرد؛ تا آنجا كه به نقل از "مفضل‌بن‌عمر " - چهره‌ درخشان و معروف شيعي - هرگاه مسأله‌اي در باب زناشويي و طلاق و امثال اين‌ها براي كسي پيش مي‌آمد، به آساني نمي‌توانست به پاسخ آن حضرت دست يابد. * وجود تشكيلات پنهاني ايدئولوژيك-سياسي به روال بينش شيعي امام صادق(ع) در اواخر دوران بني‌اميه، شبكه‌ تبليغاتي وسيعي را كه كار آن، اشاعه‌ امامت آل‌علي(ع) و تبيين درست مسأله‌ امامت بود، رهبري مي‌كرد؛ شبكه‌اي كه در بسياري از نقاط دوردست كشور مسلمان، به ويژه در نواحي عراق و خراسان، فعاليت‌هاي چشمگير و ثمربخشي درباره‌ مسأله‌ امامت عهده‌دار بود، ولي اين تنها يك روي مسأله و بخش ناچيزي از آن است. موضوع تشكيلات پنهان در صحنه‌ زندگي سياسي امام صادق(ع) و نيز ديگر ائمه عليهم‌السلام، از جمله مهم‌ترين و شورانگيزترين و در عين حال مجهول‌ترين و ابهام‌آميزترين فصول اين زندگينامه‌ پرماجراست. براي اثبات وجود چنين سازماني نمي‌توان و نمي‌بايد در انتظار مدارك صريح بود. نبايد توقع داشت كه يكي از امامان يا يكي از ياران نزديكش صراحتاً به وجود تشكيلات سياسي - فكري شيعي اعتراف كرده باشد؛ اين چيزي نيست كه بتوان به آن اعتراف كرد. انتظار معقول آن است كه اگر روزي هم دشمن به وجود تشكل پنهاني امام پي برد و از خود آن حضرت يا يكي از يارانش چيزي پرسيد، او به‌كلي وجود چنين چيزي را انكار كند و گمان آن را يك سوءظن يا تهمت بخواند. اين، خاصيت هميشگي كار مخفي است. بايد در پي قرائن و شواهد و بطون حوادث ظاهراً ساده‌اي بود كه اگرچه نظر بيننده‌ عادي را جلب نمي‌كند، ولي با دقت و تأمل، خبر از جريان‌هاي پنهاني بسياري مي‌دهد. اگر با چنين نگرشي به سراسر دوران دو قرن و نيمي زندگي ائمه عليهم‌السلام نظر شود، وجود يك تشكيلات پنهان در خدمت و تحت فرمان ائمه عليهم‌السلام تقريباً مسلم مي‌گردد. 21/3/58 پي‌نوشت: 1. بحارالانوار، ج 47، ص 58 2. كافي، ج 1، ص 186 3. مفضل، يكي از ياران امام صادق (عليه‌السلام) بود

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت