خبرگزاری تسنیم: رضا فرهمند کارگردان و مستندساز است. در کارنامه هنری او ساخت مستندهای زیادی دیده میشود که از جمله آن ها میتوان به مستندهای «ساحل به ساحل»، «آزادی»، «عروسک»، «پرسوک»، «دیالوگ سه نفره»، «قربانی»، «آسمان از نگاه شمس»، «لطفا بوق بزنید» و.... اشاره کرد. فرهمند همچنین کارگردان مجموعه مستند «سفری دیگر» نیز است که در سال 1394 از شبکه چهار سیما، افق و پرس تیوی پخش شد. وی برنده سیمرغ بلورین برای بهترین فیلم مستند از 28 امین دوره جشنواره فیلم فجر برای مستند نیمه بلند «اتاق صعود» است. این روزها او درگیر ساخت جدیدترین مستند خود به نام «کودکی فراموش شده» است. مستندی که به موضوع جنگ و آثار آن میپردازد و براساس آیلان، کودک خبرساز سوری که در مسیر مهاجرت خانوادهاش به اروپا جانش را از دست داد، شکل می گیرد. این مستند برای حضور در یازدهمین جشنواره سینما حقیقت آماده میشود. گفتوگوی تفصیلی تسنیم با رضا فرهمند در ادامه منتشر میشود. این تصویر از آخرین لحظه زندگی آیلان کودک سوری بازتابهای بسیاری در رسانههای دنیا داشت چه انگیزه ای باعث شد به سراغ ساخت مستند کودکی فراموش شده بروید؟ وقتی وارد ترکیه و شهر
ازمیر شدیم با فضایی مواجه شدیم که هر انسانی را به روزهای جنگ و آوارگی میبرد. مخصوصا کسانی را که در نوستالژی کودکی خود این صحنه ها را تجربه کردهاند، باید بگویم به روزهای جنگ ایران وعراق بازگشتم و تجربههای کودکیم از صداهای آژیر خطر و همه لحظههایی که نمیتواند از ذهن وشخصیت هیچ انسانی پاک شود. بنابراین با وجود همه مشکلات و موانعی که بر سر راه اینگونه فیلمها وجود دارد خود را به قصههای غیر قابل پیش بینی این فیلم سپردم. «آیلان»، کودک سوری، ایده شکلگیری کارم شد ایده اولیه ساخت این فیلم در چند کشور، طی چه مراحلی شکل گرفت؟ در حقیقت ایده اولیه این فیلم در همان مقطعی شکل گرفت که پیکر کودکی به نام «آیلان» در سواحل ترکیه در مقیاس وسیعی رسانهای شد، این ایده در همان زمان در گفتوگو با امیراطهر سهیلی در من انگیزه ای به وجود آورد و تصمیم بر این شد که پس از یک دوره پژوهشی به ترکیه سفر کنیم. این اتفاق بعد از یکماه افتاد. نفوذ و گفتوگو با خانوادههای مهاجران در ترکیه بسیار پیچیده و دشوار بود در واقع باید بگویم ما با این امید به ترکیه وارد شده بودیم که بتوانیم به خانواده های مهاجران راه پیدا کنیم اما ماجرا این بود
که نفوذ به خانواده های مهاجران فرآیند بسیار پیچیده و دشواری بود. در نهایت عوامل مختلف دست به دست هم دادند تا ساختار متفاوت این فیلم در روایت کودکان از خودشان شکل بگیرد. دوربین را به دست کودکان مهاجر سپردیم در میان این عوامل یکی حضور کمیل سهیلی بود که سالها به عنوان دستیار در کنارم بود و دیگری تجربه موفق من در سالهای گذشته در یکی از فیلمهایم بود که توانسته بودم با کمک گرفتن از کودکان به ساختاری جذاب از یک تجربه برسم که البته موفق هم بود. بنابراین تصمیم بر این شد که این روش را دوباره بکار ببندم. این روزنهای بود که ما را به این فیلم وارد کرد یعنی سپردن دوربینها بدست کودکان مهاجر. این اتفاق بسیار سرشار از ریسک بود زیرا وضعیت مهاجران حالت باثباتی نداشت و ما فرصت بسیار کمی برای آموزش و ضبط توسط کودکان داشتیم به هر نحو، آزمون و خطاها شروع شد و در تستهای اولیه نتایج مثبت بود. ما به لایه های مهاجران ورود پیدا کرده بودیم و از آنجایی که کسی کودکان را جدی نمیگرفت حساسیتی هم در میان خانواده ها بوجود نمیآمد و از سویی دیگر ما در ساختار فیلم به موقعیتی دست پیدا کرده بودیم که ازهمه لحاظ کامل و درست بود. در واقع این
ساختار به جهت نوع ساختار دوربین در بکرترین حالت از نزدیکی به اصالت مستند وجود داشت و این دستاوردی بود که برای یک مستندساز مثل یک معجزه بود. اما مهمترین نکته این بود که این ساختار سفر محور مهاجران، تازه در ترکیه شروع میشد و این اول راه بود بنابراین دوباره به ایران بازگشتیم اما قطعا میدانستیم که این سفر باید با محوریت همین ساختار ادامه پیدا کند. در طی ساختن فیلم، چه مراحلی را طی کردید تا به نسخه نهایی کار رسیدید؟ بعد از اتمام مرحله تصویربرداری با مجموعه ای از تصاویر مواجه بودیم که حاصل این سفر چند ماهه بود و در واقع هر کدام به زبانی بود. بنابراین اولین مرحله، ترجمه همه راشها بود و از سوی دیگر دو خطر مهم وجود داشت اول اینکه آیا سفر باید ادامه داشته باشد یا اینکه تصویر به اندازه کافی وجود دارد؟ در این مرحله بحث ها براساس نوشته های سرصحنه و مرور تصاویر آغاز شد چرا که صورت فیلم باید به ساختاری منسجم میرسید. حاضر به شروع تدوین نبودم، معتقد بودم باید دوباره سفر را آغاز کنم در این مرحله که بواقع از سختترین روزهای فیلمسازیم بود حضور خانم بنیادی بعنوان کسی که به همراه من راشها را مرور میکرد بسیار مهم بود زیرا
با وضعیتی از من مواجه بود که بدلیل وسواسهایم معتقد بودم دوباره باید سفر را آغاز کنم و حاضر به نشستن و شروع تدوین نبودم. در نهایت، این زمان دو تا سه ماه صرف رسیدن به یک ساختار شد و البته باید پذیرفت که دست زدن به راشهای این فیلم که دچار داستان مشخص و پرسناژهای مشخصی نیستند بسیار ترسناک بود اما به هرصورت یک اتفاق مهم رخ داده بود وآن این بود که ما در طول سه ماه توانسته بودیم به ساختارهای مختلفی از چینش دست پیدا کنیم. بنابراین تصمیم بر این شد که با فرآیند تدوین واقعی مواجه شویم. چندین جغرافیا را در فیلم عبور میکنیم، از ترکیه تا دوسلدورف آلمان رافکات نزدیک به فاینال، ساختاری سه اپیزودیک داشت اما با گذشت و مرور چندین باره خط تدوین به این نتیجه رسیدیم که این فیلم نمیتواند دچار ساختاری چند اپیزودیک باشد بنابراین تلاش مجدد برای رسیدن به ساختاری چند لایهای وموازی آغاز شد. مشکل بعدی، تدوین زمان فیلم بود. (در واقع ما از چندین جغرافیا در این فیلم عبور میکنیم یعنی ترکیه - لسبوبس یونان- آتن - آمستردام هلند - دوسلدورف آلمان) و زمان هر پلان برای بریده شدن متفاوت بود. در واقع با توجه به اینکه تصویر برداری توسط کودکان
بدون هیچ دخالتی رخ داده بود این موضوع میباید در تدوین هم شکل میگرفت. یعنی تا حد امکان پرهیز از کاتهای تند صورت میگرفت. بعد از حدود سه ماه به رافکاتی در اندازه 160 دقیقه رسیدیم. از این مرحله به بعد با فاصله گرفتن از فیلم در موقعیتهای مختلف به سراغ تدوین میرفتیم و اندک اندک و بدون هیچ عجلهای فیلم به مراحل نهایی خودش رسید. از این مرحله به بعد زمانی در حدود یکماه صرف دیدن این فیلم با دیگران رسید که خوشبختانه مسیر فیلم با اندکی تغییر به اتمام راه خود رسید. ذهن زخمی یک کودک مهاجر چگونه به آرامش میرسد؟ آیا خانه نرم و غذای گرم برای او کافیست؟ نظر شخصی خودتان درباره وضعیت کودکان سوری که از جنگ گریخته و در اروپا آواره شدهاند چیست؟ بنظر میرسد انسانها برای ادامه حیات به آب و غذا و محلی برای اقامت نیاز دارند اما واقعیت این است که انسانها برای زیستن به ذهنی پر از خاطرات زیبا وروشن نیازمندند.احتمالا با خودمان فکر میکنیم که کودکان مهاجر با مهاجرت به نقطه ای دیگر از دنیا به خانه و غذای گرم رسیده اند اما باید این سوال را پرسید که ذهن خسته و زخمی آنها چگونه به آرامش میرسد چگونه آنها میتوانند با آن همه تصویر وحشتناک
که در ذهن بکر و دست نخورده آنها حک شده است کنار بیایند؟ هر چند که جایی گرم و نرم داشته باشند. در حقیقت بین کشتهشدن و ادامه حیات ، مهاجرت بهترین انتخاب است اما نباید فراموش کرد که آنها با همین خاطرات بزرگ میشوند و باید نقش پدر و یا مادر را در جامعه بازی کنند در حالیکه همه آن خاطرات تلخ و وحشتناک با آنهاست. کار کردن در کشورهای مختلف برای تصویربرداری، قطعا دارای سختیهای فراوان است. این کار چه سختیهایی داشت و چگونه با آن کنار آمدید؟ در پاسخ به این سوال از مثال همین فیلم استفاده میکنم. ما با فیلمی مواجه هستیم که در خارج از ایران روایت میشود و هیچ روایت ایرانی در آن دخیل نیست؛ در واقع فیلمساز نمیتواند به طور مستقیم با شخصیتهای خود رابطه برقرار کند. از سوی دیگر فیلم در یک مکان مشخص بوجود نمیآید یعنی فیلمساز باید مرتبا مکان و جغرافیا خود را عوض کند و وارد فضایی شود که هم از لحاظ زبان و هم از لحاظ فرهنگ غریبه اند و از طرف دیگر زمان کافی برای هرکدام از موقعیتها نمیتواند بیشتر از ده روز باشد. مستند ساز ایرانی در شرایط غیر ممکن نفس میکشد و اتفاقا میوههای شیرینی هم خلق میکند از طرف دیگر، خودت مسلط به
دوربین خودت هم نیستی جز آنکه فرصت کنی در مواقع اندکی تصاویرت را چک کنی و مهمتر از همه هیچ کس با نگاه مثبتی به تو بعنوان یک فیلمساز ایرانی نگاه نمیکند. هیچ نهاد کنسولی ایرانی هم از تو حمایت نمیکند. از آن طرف منابع مالی تو برای ریسک کردن بسیار محدود است، حالا با همه این مولفه هایی که برایتان توضیح دادم بنظر چیزی به نام مشکل میتواند وجود داشته باشد؟ بنظرم هیچ مشکلی نیست چون فیلمساز ایرانی در مرز و بومی بزرگ شده است که مولفه هایی به نام آرامش در پروژههای هنری قطعا وجود ندارد. ما گونهای از انسانها هستیم که در شرایط غیر ممکن نفس میکشیم و اتفاقا میوههای شیرینی را هم خلق میکنیم. کریستف رضائی با کمال میل قبول کرد تا آهنگسازی این فیلم را انجام بدهد آهنگساز معتبری چون کریستف رضائی موسیقی متن فیلم را ساخته است. او را چگونه به همکاری دعوت کردید و نظرتان درباره موسیقی متن فیلم چیست؟ فیلم در مراحل پایان تدوین بود که موضوع موسیقی در این فیلم مطرح شد، با توجه به شناختی که از ایشان به واسطه کارهایشان داشتم به نظرم بهترین گزینه بودند. با ایشان تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم و در نهایت با بازتاب بسیار مثبت ایشان
مواجه شدم. آقای رضائی تقریبا جز اولین کسانی بودند که این فیلم را دیدند و آنچنان انرژی مثبتی به همه ما تزریق کردند که ما دوباره توانستیم به نکات مهمی در تدوین بهتر فیلم برسیم. ایشان با کمال میل و در اولین نگاه این محبت را به پروژه داشتند که آهنگسازی را به عهده بگیرند. آهنگسازی فیلم مستند بسیار سخت تر از فیلم داستانی است بنظرم میرسد که آهنگسازی برای فیلم مستند بسیار سخت تر از فیلم داستانی است چرا که آهنگساز باید بسیار مراقبت کند که موسیقی، فضای واقعی و مستند گونه خود را از دست ندهد و این موضوع در این فیلم دچار اهمیت فراوانی بود و بسیار نگران کننده. اما واقع امر این بود که در گفتگوها و بازبینی فیلم متوجه این موضوع شدم که ایشان بسیار سختگیرانه تر از من متوجه این موضوع هستند وحاصل همین شد. موسیقی این فیلم بسیار جسورانه و در عین حال آگاهانه ساخته شده است. به نظرم موسیقی این فیلم در بازتابش در مخاطب کاملا مثبت عمل میکند یعنی در عین حضورش به رخ کشیده نمیشود و در عین حال به مخاطب کمک میکند که اندکی فکر کند و عمیقتر شود. به دلیل تلخ بودن رخداد، موضوعات تلخ کننده زیادی در کار وجود دارد. از خاطرات تلخ و شیرین خود
هنگام ساخت فیلم چه چیزی به یادتان مانده است؟ به یاد آوردن خاطرات این پروژه بسیار سخت است زیرا لحظه هایی سرشار از آوارگی و دربدری را یادآوری میکند. رسیدن مهاجران به آلمان در واقع شروعی بر به حقیقت پیوستن آرزوهایشان است اما رسیدن ما به آلمان در واقع شروع موانع و سختیهای بزرگی بود که هر لحظه ممکن شدن پروژه را سخت تر میکرد ساعتهای طولانی از یک کمپ به کمپ دیگر طی میشد اما همه پاسخها برای ورود به کمپها منفی بود. به سختی توانستیم کمپی در آلمان را برای تصویربرداری راضی کنیم روزها میگذشت و بودجه بدون هیچ پیامد مثبتی از بین میرفت. بنظرم غربت وتنهایی حس بدی است والبته غیر قابل تحمل. اما از دست دادن پروژه ای که عین فرزندم بود بسیار طاقت فرساتر، چاره ای نبود جز صبر و مقاومت تا اینکه بعد از گذشت روزها کمپی در حوالی دوسلدورف جواب مثبتی داد خود را باشتاب به آن محل رساندیم ظاهرا همه چیز داشت خوب پیش میرفت اما متوجه شدیم که ما میباید در یک اتاق در بسته کار کنیم و قرار نیست به جای دیگری در کمپ برویم بنظرم در آن لحظه بسیار ناراحت شدیم اما چاره ای نبود چون این بخش در ابتدای سفر در اروپا اولین روزنه ای بود که بعد از
بارها به درب بسته خوردن بوجود آمده بود؛ بنابراین شروع به کار با کودکان کردیم در حالیکه سعی میکردیم به مسئولان آن کمپ لبخند بزنیم و تشکر کنیم. لحظات سختی بود ولی چاره ای نبود و اتفاقا همان سکانس یکی از بهترین سکانسها شده است شیرین ترین خاطره مربوط به روزی بود که کمیل سهیلی خانوادهای را به من پیشنهاد داد که در موضوع مهاجران فعالند و ابراز علاقه کرده اند که در فیلم شرکت کنند ، با شتاب به آمستردام رفتیم و خانواده پرز را ملاقات کردیم خانواده ای که مثل ایرانیان بسیار گرم بودند. دیدن این خانواده برایم مثل رسیدن به گنج بود در اولین گفتگوها به آنها پیشنهاد همکاری در ادامه فیلم را دادم وآنها هم با نهایت علاقه پذیرفتند و این آغاز روزهای خوبی بود که حیات فیلم واقعا به آن وابسته بود.
دیدگاه تان را بنویسید