تاریخ نگاری برای تاریخ زدایی / از معاند به گوجه فرنگی!
همین استراتژی جدید بود که برخی از نیروهای ضعیف و احتمالاً خام اندیش نظام را به این توهّم دچار کرد که میتوان معاند را به معترض، معترض را به نیروهای بیطرف و... نهایتاً شاید به رب گوجه فرنگی(!) تبدیل کرد...
قلم روان و خواندنی نعمت الله سعیدی را خیلی ها می شناسند. او این روزها که برنامه تلویزیونی «گنج» در حال پخش از شبکه های افق و سه سیماست؛ به همین بهانه در یادداشت زیر به بایدها و نبایدها و ضرورت های تهیه تاریخ شفاهی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی پرداخته و پروژه تحریف تاریخ انقلاب در رسانه های ضدانقلاب را بررسی کرده است. قسمت اول آن را پیش از این خواندید. با همان قلم جذاب و منحصر به فرد که ذهن را با خودش همراه می کند و مدام از جایی به جای دیگر می برد. اکنون قسمت دوم این نوشتار را با هم می خوانیم:
سرویس فرهنگی فردا؛ نعمت الله سعیدی: ( بخش اول این نوشته را اینجا بخوانید. ادامه:) نقد و تحلیل تاریخ نگاری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی انقلاب اسلامی توسط نهادهای رسمی و نیمه رسمی نظام مجال دیگری می خواهد. البته اگر به محصول کار نگاه کنیم این نقد و بررسی خیلی وقت گیر نیست: افتضاح و مایه ی شرمساری؛ همین و بس. اصلاً انگار بسیاری از این نهادها و سازمان های فرهنگی تشکیل شده اند که از تاریخ نگاری انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و انتخابات و غیره جلوگیری کنند. مختصر کارهای خوبی هم که تا الآن داریم اکثراً حاصل همّت های فردی و بسیجی خود مؤلفان است. در اکثر این ارگان ها جوری برخورد می کنند که... فقط باید بگویی: خدا ازتان نگذرد! حواله تان به زینب کبری(س) و حضرت عباس (ع). از چهارصد هزار شهید جنگ و انقلاب و ترور، چهار هزار شهید کامل و واقعی پیدا نمی شود؟ روز قیامت جواب اینها را چطور می خواهید بدهید؟ طرف از جانش گذشت، تو چرا جان می کنی که... بگذریم.
تاریخ فقط آن نیست
اما تاریخ فقط آن کتاب های پژوهشی و آکادمیک نیست که... همان هم نیست و کو؟ بلکه بخش عمده ای از تاریخ یک ملّت امروز در آثار هنری و ادبی، از شعر و رمان گرفته تا فیلم و سریال و حتی آثار مستند و غیره ثبت می شود. بنابراین قاعدتاً تحریف یک تاریخ نیز در همین جاها رخ می دهد. نگارنده در طول این سال ها و در نقد بسیاری از این آثار (مخصوصاً جشنواره ی فیلم فجر و آثار صدا و سیما) هر جا فرصتی بوده تا توانسته ام داد و قال کرده ام، دیگر نمی دانم چه خاکی باید بر سر ریخت؟
اما از همان سال های نخستین انقلاب ماجرای تحریف تاریخ آن در بسیاری از بوق های از ما بهتران کلید خورد. حیف که این واژه ی «استکبار» دیگر تکراری و بی خاصیت شده است! استکبار جهانی یعنی یک عده آدم مغرور، از خودراضی، شیطان صفت، پولدار، بمب اتم دار، مافیاهای تجارت جنسی و... که تحمّل حضور هیچ عقاید مخالفی را ندارند. یعنی آنهایی که نمی گذارند اکثریت نود و نه درصدی مردم جهان نطق اضافی بکشند. یعنی آنهایی که بمب شیمیایی به دشمن یک ملّت می دهند و داروها را تحریم می کنند. آنهایی که به کودکان سرطانی یک ملّت هم رحم نمی کنند و داروهای نیازمند تکنولوژی هسته ای را وقیحانه تحریم می کنند. آنهایی که هواپیمای مسافربری می فروشند و قطعات یدکی نمی دهند. یعنی آنهایی که بلدند چطور با تصویب چند میلیون دلار بودجه ی فرهنگی یک عده آدم احمق و خائن به کشور و ملّت خود را گداصفتانه ارتزاق کنند و وادارشان کنند تاریخ خودشان را خودشان تحریف کنند...
تحریف و باز تعریف تاریخ نگاری فرهنگی و اجتماعی ایران
الغرض، بیاییم به سال های اخیر و مخصوصاً بعد از وقایع فتنه. در این دوره تحریف تاریخ انقلاب اسلامی وارد فازهای جدّی و جدیدی شده. یعنی هر چه که جلوتر آمده ایم، تحریف تاریخ از وجوه سیاسی بیشتر متمایل به وجوه اجتماعی و فرهنگی شده است. برخلاف دهه های اول انقلاب، آنچه که امروز در صدر توجه رسانه های غربی و معاند نظام قرار گرفته است، تحریف و باز تعریف تاریخ نگاری فرهنگی و اجتماعی ایران و انقلاب اسلامی است. مهم ترین نکته ی بعدی (یعنی اولویت دوم) این کارهای رسانه ای نیز هدف گیری مخاطبان عام است - نه فرهیختگان و اهل تحقیق و نظر. در این بین بی بی سی فارسی را می توان پیشتاز ماجرا دانست که جدیداً شبکه هایی چون «من و تو» و غیره نیز به جمع آنان افزوده شده اند. ویژگیهای کلّی این استراتژی جنگی - رسانه ای را می توان این گونه فهرست کرد:
چهره سازی از نیروی های معاند انقلاب، که شبکه های تلویزیونی منافقین و سلطنت طلبان از سال ها پیش به آن اهتمام ویژه داشته اند. در این محور فقط آدم هایی مورد نظر هستند که رسماً رو در روی انقلاب ایستاده اند. در این راستا کار شبکه های رسانه ای مذکور گاهی تا آنجا پیش می رود که این افراد رسماً سال هاست مجری و کارشناس اصلی انواع برنامه های رایویی و تلویزیونی شده اند.
از معاند به گوجه فرهنگی!
تجربه ی سال ها کار رسانه ای حرفه ای به معاندان نظام آموخته است که چهره های یاد شده در بند قبلی چندان محبوبیت و وجاهتی در بین مخاطبان ندارند. حتی در بسیاری از مواقع حرف ها و اعلام مواضع این افراد نهایتاً نتایجی معکوس را به بار آورده و به عبارتی حقانیت و مظلومیت انقلاب را بیشتر ثابت کرده است. بنابراین تقریباً از اواسط دهه ی هفتاد استراتژی دیگری حاکم شد. یعنی رفتن به سراغ نیروها و چهره های معترض (با درجه بندی های مختلف حالت اعتراضی شان) به جای استفاده از معاندین. همین استراتژی جدید دشمنان نظام بود که برخی از نیروهای ضعیف و احتمالاً خام اندیش نظام را به این توهّم دچار کرد که می توان معاند را به معترض، معترض را به نیروهای بی طرف و... نهایتاً شاید به رب گوجه فرنگی(!) تبدیل کرد.
در مرحله ی بعدی تلاش شد حتی جامعه ی مخاطبان هوادار انقلاب نیز به گونه ای مورد هدف قرار گیرد. یعنی ارائه ی روایت هایی از مسائل انقلاب و دفاع مقدس و غیره با روایتی ظاهراً بی طرفانه، به نوعی که برای هواداران ضعیف تر انقلاب قابل استفاده باشد. ویژه برنامه های مختلف و متعدد بی بی سی برای تاریخ نگاری جنگ و انقلاب در همین دسته قرار می گیرند.
آلونک نشینی و حلبی آبادها به عمد از تاریخ پیش از انقلاب حذف می شوند
جنون آنی برای سرنگونی رژیم مامانی
یکی از آخرین شگردهای پیشرفته ی این رسانه ها تاریخ نگاری فرهنگی و اجتماعی پیش از انقلاب، با حذف کامل تمامی المان های دینی، سیاسی و انقلابی است. در این شیوه مثلاً برنامه ی «تونل زمان» شبکه ی «من و تو» را می توان نام برد. در این رویکرد به صورت پنهان و آشکار، جامعه ی ایرانی قبل از پیروزی انقلاب، جامعه ای شاد، آرمانی، پر از رفاه و آرامش، پر از آزادی های فردی و اجتماعی، رو به پیشرفت و ترقی، مخصوصاً پر از سکس و سرگرمی برای جوانان به تصویر کشیده می شود؛ جامعه ای که انبوه روستاییان مهاجر و حاشیه نشین آن به صورت «صمد» و «لیلا» تداعی می شوند و اصلاً خبری از حلبی آبادها و روستاهای رو به ویرانی و اعتیاد فراگیر جوانان و... نیست. یعنی مردم ایران همه ساکن محلات بالا شهر تهران هستند و اینها هم اکثراً در سواحل دریای شمال حمام آفتاب می گیرند و کنار چادرهای تفریحی شان جوجه کباب درست می کنند و بزن و برقص و قر باباکرم و الی آخر. به عبارت دیگر، هیچ رد و نشانه های آشکار و پنهانی از دلایل وقوع انقلاب و قیام بخش های گسترده ای از جامعه ی ایرانی آن دوران دیده نمی شود؛ گویی مردم ایران فقط به دلیل جنون آنی از دوازدهم بهمن سال 57 به خیابان ها ریخته اند و ده روز بعد آن رژیم مامانی (!) را سرنگون کرده اند و حالا هم پشیمانی هیچ سودی ندارد! (این بند را در فرصت های آینده باید مفصل توضیح داد.)
وارونه نمایی تاریخ در برنامه های شبکه من و تو
حتی هر کس خیلی بر علیه ما نیست از ماست
همان طور که پیش ازاین اشاره کردیم، چهره سازی از شخصیت های معترض، بی طرف و حتی اندکی هوادار انقلاب (دست کم از برخی جنبه ها) یکی دیگر از استراتژی های اصلی این رسانه هاست. یعنی رصد کردن سرگذشت صدها نویسنده، شاعر، مجسمه ساز، موسیقی دان، خواننده، نقاش و... حتی کسی که بلد است یک مقدار ریتمیک بشکن بزند (و بنابر دلایل مختلفی احتمالاً به کشورهای غربی نیز مهاجرت کرده است) یا جلوی دوربین شیرین کاری کند. و مصاحبه کردن با او و با زمین و زمان درباره ی او. جالب اینجاست که بسیاری از این آدم ها یا جزو هنرمندان و نویسندگان درجه ی دو و سه به شمار می آیند، یا ده ها سال است که بنابر هر دلایلی از حافظه ی جمعی مخاطبان عام فراموش شده اند. اما رسانه های مذکور با قوی ترین ابزارهای رسانه ای و خرج وقت و هزینه، به سراغ این چهره ها رفته و برایشان همه جوره مایه می گذارند. متأسفانه باید اعتراف کرد که رسانه های دشمن در این راستا هاضمه ی خوبی را پیداکرده اند و به سرعت در حال رصد کردن نیروهای فرهنگی و هنری بوده و با قدرت مهر خود را بر پیشانی آنان می زنند. در این استراتژی فرهنگی باید گفت استکبار غربی کاملاً برعکس دنیای سیاست و اقتصاد عمل می کند. یعنی شعار او این است که: هر که بر علیه ما نیست (و حتی هر کس خیلی بر علیه ما نیست) از ماست. و ما باید او را پوشش داده، صید کرده و از استعدادش بر علیه دین و ملّت خودش استفاده کنیم. برای شرح و تفسیر این موضوع باید نمونه هایی را انتخاب و برای شان تک نگاری کرد. مثلاً ویژه برنامه ی فروغ فرخزاد، شاملو، شجریان، محصص، سیمین دانشور و غیره. (نام چهره های دسته دوم و سوم را تعمداً نمی آوریم)
شوهای رنگانگ در عمق فلسفه تاریخ
استفاده از سکس بصری، موسیقی مبتذل، ادا و اطوارهای شبه روشن فکری، تقویت یک نوع نوستالژی خاص نسبت به تاریخ پیش از انقلاب، رعایت مبانی و موازین حرفه ای برنامه سازی و غیره نیز از ویژگیهای کلّی این نوع تاریخ نگاری فرهنگی و اجتماعی ست. مثلاً استفاده از مجریان مؤنث و نیمه لخت که به قول معروف چند کیلو کرم پودر و ماتیک به خود مالیده و قبل از شروع برنامه ساعت ها زیر دست آرایش گرهای حرفه ای و گریمورهای ورزیده نشسته اند؛ یا میان برنامه های متنوع موسیقی و آواز و رقص. یا آیتم های کم یاب آرشیوی و امثال ذالک. به عبارت دیگر، در بسیاری از این جنس برنامه ها (مثل تونل زمان) مخاطبان بدنه ی اصلی، همان هایی هستند که صرفاً جهت سرگرمی و تفریح جذب شده اند. مثلاً همان هایی که در به در دنبال شوهای «رنگارنگ» قدیمی تلویزیون زمان شاه می گردند، یا به فیلم فارسی های مبتذل و خاص آن دوران علاقه ی وافری دارند و الی آخر. البته این مخاطبان مجبورند برای رسیدن به مقصود اصلی خود، کمی بحث های صد من یک غاز سیاسی - فرهنگی، یا اجتماعی را نیز تحمّل کنند. و خیال کنند که چقدر به مباحث عمیق فلسفه ی تاریخ و انسان شناسی سیاسی و امثال ذالک علاقه دارند!
از آنجا که نمی خواهیم مطلب حاضر زیادی طولانی شود، مجبوریم خیلی از نکات را ناگفته بگذاریم. مثلاً در برنامه سازی های یاد شده سعی می شود تمام پیشرفت های اقتصادی و مادی و فیزیکی در زمان انقلاب به بعد بایکوت شود و در عوض موارد مربوط به پیش از انقلاب (علی الخصوص سازندگی های دوران رضا شاه) ضریب داده شده و برجسته و درشت به تصویر کشیده شوند. مثلاً از دهها هزار کیلومتر جاده سازی، ریل سازی، تونل سازی، یا دهها سد و نیروگاه برق، یا هزاران شهرک و آپارتمان و برج، یا پیشرفت های علمی و صنعتی مثل اتومبیل سازی، نیروی هسته ای، صنعت استخراج نفت، موشک سازی، هواپیما، ماهواره، ناوجنگی، تانک و... که در زمان انقلاب (و زیر آن همه فشار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دشمنان خارجی و داخلی) به دست آمده است، کوچکترین خبری نیست. اما هر سال ویژه برنامه ای برای برج آزادی و تونل کندوان و غیره ساخته و پخش می شود. در صورتی که همین تهران امروز را می توان با آخرین روزهای سال 57 مقایسه کرد و انصاف داد که اصلاً با آن دوره قابل مقایسه نیست. مثلاً برج آزادی در برابر برج میلاد تقریباً شبیه به یک اسباب بازی ست. یا همین تونل توحید و رسالت از شاهکارهای عملیات عمرانی و راه سازی شهری به شمار می آیند. یا راه اندازی تونل مترو و صدها کیلومتر گسترش و توسعه ی آن و غیره. موارد مذکور نشان می دهد اهمیت کار فرهنگی و رسانه ای چقدر است و انقلاب اسلامی در این زمینه چقدر ضعیف است.
تحریف تاریخ انقلاب و پیش از انقلاب در آثار سینمایی نیز به طور جدی دنبال میشود. فیلم کرگدن یکی از این نمونه هاست
آغاز تاریخ از میمون ها
از جزئیات که بگذریم، تاریخ مدرن غربی از میمون ها آغاز می شود. همان طور که بارها عرض کرده ایم، روشن فکری علمی و تجربه زده ی سده های اخیر بر چهارپایه استوار بوده و از چهار جریان ریشه می گیرد؛ الف)کشف گالیله مبنی بر کروی بودن زمین ب)کشف داروین مبنی بر جهش و تکامل موجودات زنده و سیر تاریخ از میمون به نوع بشر ج)کشف فروید مبنی بر سیطره ی ناخودآگاهی بر خودآگاهی روانی انسان د)اختراع سینما و فروریختن مرزهای واقعیت و مجاز.
به این ترتیب انسان مدرن متوجه شد که اولاً زمین مرکز کائنات نیست و تمام دنیای ما در حدّ یک ذره غبار سرگردان در فضای بی کران است. در ثانی انسان یک نوع میمون جهش یافته است، با سلسله ی دستگاه عصبی پیشرفته تر. ثالثاً واقعیت روانی ما چیزی نیست غیر از یک سری امیال کور در ضمیر ناخودآگاهی مان که آن هم به شدّت تحت تأثیر نیروی جنسی ست. رابعاً حقیقتی در کار نیست، غیر ازآنچه سیستم های ارادی یا غیرارادی کنترل افکار عمومی به مخاطبان عام دیکته می کنند. اما ماجرای روشن فکری در کشورهایی چون ما به مراتب تراژیک تر و مسخره تر است.
اعتراضی که فقط پرستیژ است
روشن فکر ایرانی هیچ وقت متوجه نشد داروین و فروید درواقع چه می گویند و دنیا را چگونه می بینند. او مثلاً در درجه ی نخست به اعتراض سیاسی از آن نظر شدیداً نیازمند است که تمام حیثیت و اعتبار خود را در آن می بیند. به عبارت دیگر، این اعتراض در درجه ی نخست پُز و پرستیژ اوست. عجالتاً باید عرض کنیم روشن فکر ایرانی باید کلی زحمت بکشد و کوهی از مشکلات خود را برطرف کند که تازه برسد به سلسله جبال مشکلات روشن فکری واقعی. برای همین مثلاً روشن فکر ایرانی نمی فهمد که چرا سال ها بعد از مبارزه با استعمار انگلیس، حالا دقیقاً به آغوش او پناه برده و از شبکه هایی چون «بی بی سی» نام و نانش را ارتزاق می کند؟ این سردرگمی و آوارگی بهترین فرصت را برای رسانه های استکبار به وجود آورده که از این آدم ها به صورت کاملاً ابزاری بهره برداری کرده و مثل یک دستمال کاغذی پس از یک بارمصرف دورشان بریزند. این آدم هنوز متوجه نیست چگونه ذیل تاریخ رنسانس غربی جذب، هضم و دفع می شود. چون خودش از نظر عنصر زمان بی ریشه و بی تاریخ است. او نمی داند که تبارنامه ی خود را به دربار سلسله های قاجار یا ساسانیان برساند (که قاعدتاً ذیل تاریخ کاملاً دیکتاتوری و به قولی غیرتجربی و علم گریز تعریف می شوند) یا بین خرافات آیین زرتشتی رگ و ریشه ای برای خودش دست وپا کند؟ برای همین به راحتی و کاملاً سهل الهضم خوراک کارهای رسانه ای استعمار می شود؛ از جریانات وابسته به بختیار بگیر تا ماجراهای فتنه ی سبز.
شما اساسا عددی نیستید
مجموع نکات یادشده به مشکل خطرناک و مضاعف دیگری اشاره می کند؛ و آن اینکه هدف نهایی این جنس تاریخ نگاری ها درواقع تاریخ زدایی و بی هویت کردن یک جنس آدم ها، چهره ها و مخاطبان عام است. یعنی تاریخ ارائه شده توسط این جنس رسانه ها در این نوع تاریخ نگاری ها، اساساً فاقد فلسفه، ماهیت، الفبای مشخص و هویت ساختارمند است. این رسانه ها درنهایت تلاش می کنند به مخاطبان خود تلقین و دیکته کنند که شما اساساً عددی نیستید که حالا تاریخ سیاسی و فرهنگی داشته باشید، یا نداشته باشید. آرمان هایی که شما دارید - و باید داشته باشید - مثلاً همان آزادی های فردی و جنسی و سکسی ست که اروپائیان سیصد سال پیش به آن دست یافته و فرسنگ ها از آن حال و هوا فاصله گرفته و عبور کرده اند. شعر و رمان شما اصولاً هنوز شکل و شخصیت نگرفته و فرایندی ست که در ابتدایی ترین مراحل تقلید و کارآموزی اش از ادبیات عظیم اروپایی - به واسطه ی ظهور یک انقلاب و شورش کور و بی منطق و مرموز اجتماعی - متوقف مانده است و چه و چه.
به عبارت دیگر، حالا متوجه می شویم که موضوع خیلی بزرگ تر و مهم تر از تحریف تاریخ است و آنچه مقصود و منظور نهایی ست تاریخ زدایی از یک ملّت و نظام است. بنابراین حالا با فرایندی مواجه هستیم که تاریخ سیاسی اصلاً در آن وجود ندارد، چراکه سیاستی غیر از یک مشت عوام فریبی های مقطعی وجود ندارد. و هر چه هست همان گرایش های مادی و سکسی یک مردم است که حتی هنوز نمی توان آن را یک فرهنگ، به معنای واقعی آن تعریف کرد.
حقیقت قابل تحریف و تغییر نیست
اما با تمام این اوصاف تاریخ حقیقی ماجرای دیگری است. تاریخ حقیقی و حقیقت تاریخ را نه می توان تحریف کرد، نه تغییر داد چون خود حقیقت قابل تحریف و تغییر نیست. در طول تاریخ از بنی امیه گرفته تا کمونیسم و کاپیتالیسم خیلی ها، خیلی وقت ها تلاش کردند که تاریخ را به نفع خودشان عوض کنند و نهایتاً حاصلی غیر از روسیاهی نبرده اند. خود همین روی آوردن رسانه های استکباری از تاریخ نگاری سیاسی به تاریخ نگاری فرهنگی و اجتماعی در اصل نشان بارز یک عقب نشینی و انفعال است. به این رسانه ها از قول شاعر ایرانی باید گفت:
آنکس که اسب داشت غبارش فرونشت
گرد سم خران شما نیز بگذرد
دیدگاه تان را بنویسید