روزنامه شرق؛ روزبه کردونی: شنبه ٢٣ بهمن ١٣٩٥، از خانوادهام در اهواز پیام کوتاهی به این شرح دریافت کردم: «برق نیست، آب نیست، تلفن هم نیست، اما آبوهوا بد نیست. اگر اتفاقی افتاده است به ما هم خبر بدهید». واقعیت این است که آن شنبه برای خوزستانیها روز بدی بود و مردم این استان، بهویژه شهرهای اهواز، باوی، حمیدیه و کارون یکی از بیسابقهترین بحرانها در چند دهه اخیر را تجربه کردند؛ بحرانی که نهتنها زندگی مردم را مختل کرد، بلکه باعث افزایش ناامنی اجتماعی و خدشهدارشدن اعتماد مردمی هم شد.
واکنش یکپارچه مسئولان ارشد نظام به بحران اخیر، بهویژه تذکر مقام معظم رهبری و دستور اکید رئیسجمهوری و سفر ایشان به خوزستان هم نشان از عمق مسئله دارد. دراینمیان اما سؤال مهم این است که برای خوزستان چه باید کرد؟ البته قبل از اینکه به این سؤال پاسخ دهیم، باید پرسیده شود مهمترین مسئله خوزستان چیست؟ باور نگارنده که سالها در این استان زیسته، دوران آرمانخواهی دانشجویی خود را در دانشگاه شهید چمران اهواز گذرانده و در دوران مسئولیت اجرائی هم همواره در مسیر پایتخت به استان در حال حرکت بوده، این است که یافتن پاسخ مورد اجماع و توافق نخبگان و سیاستگذاران منطقهای و ملی، به سؤال دوم همان مهمترین کاری است که باید برای خوزستان انجام شود.
بگذارید دراین زمینه مثالی بزنم؛ این روزها همه اتفاق نظر دارند که موضوع ریزگردها یکی از چالشهای اساسی در استان خوزستان است (البته درباره نحوه مواجهه با آن توافق وجود ندارد)، اما مگر این چالش امروز به وجود آمده یا بهتازگی شناخته شده است؟ به متن زیر دقت کنید: «در زمانی که نماینده مردم خوزستان در مجلس شورای اسلامی ایران بودم، بخش محیط زیست سازمان ملل در گزارشی مستند وقوع فاجعه ریزگردها در استان خوزستان را هشدار داده بود.
وظیفه خود دانستم این اطلاعات را انتقال دهم تا شاید به قول امام راحل، مردمی که دِین خود را به اسلام ادا کردهاند بار دیگر مجبور به ترک دیار خود نشوند. من گزارش و مستندات او را به مسئولان وقت دادم، اما متأسفانه این موضوع جدی گرفته نشد». این متن، بخشیهایی از نامه دکتر احمد میدری، نماینده مردم آبادان در مجلس ششم و معاون فعلی رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی است که در سال گذشته خطاب به نمایندگان مجلس منتشر کرد. میدری در این نامه ضمن انتشار «خلاصهای از گزارش سازمان ملل در سال ٢٠٠١» متذکر میشود در دوره نمایندگی در مجلس ششم ١٣٨١ (٢٠٠٢) مستندات را به مسئولان ذیربط ارائه داده است، ولی موضوع جدی گرفته نشده است. اما چرا این موضوع جدی گرفت نشد؟ یک پاسخ این است که توافق و اجماع درباره مسئله استان و راهکار مواجهه با آن وجود نداشت. درباره همین بحران اخیر پیشآمده در استان خوزستان هم بهوضوح میتوان نبود توافق و اجماع در زمینه مسئله اصلی و نحوه مواجهه با آن را در استان خوزستان مشاهده کرد. آنچه همگان بر آن اتفاق نظر دارند، این است که وضع خوزستان بحرانی و نیازمند توجه است و باید برای آن کاری کرد. اما برای
نمونه درباره سدسازی، انتقال آب و موضوع تالابها، بین نخبگان خوزستانی، مسئولان منطقهای و ملی توافق وجود دارد؟ اگر بپذیریم مدیران و مسئولانی که در تمام این سالها خود بخشی از ایجاد مسئله بودهاند یا حداقل نسبت به حل مسئله بیتوجه بودهاند، نمیتوانند و نباید متولی حل مسئله باشند.
اگر بخواهیم از درافتادن به دام تصمیمهای عجولانه و سیاستهای نامعلوم خودداری کنیم، آنگاه باید گفت اقدام اخیر رئیسجمهور در تعیین جمعی از نخبگان ملی کشور برای تدوین گزارش ملی پلاسکو به عنوان یک تجربه تاریخی سیاستگذاری میتواند الگویی برای مواجهه با مسائل استان خوزستان نیز باشد. با این وصف، پیشنهاد مشخص این است که رئیسجمهور محترم مانند تجربه پلاسکو، به جمعی از نخبگان غیردولتی با ترکیبی از تخصصهای مختلف که سابقه سکونت در استان را دارند و به مسائل مختلف آشنا هستند، مأموریت دهد «گزارشی سیاستی» پیرامون مسائل متعدد استان (بهویژه موانع ساختاری، امنیتی، اجرائی، نهادی و اجتماعی)، ریشههای بروز و راهکارهای مواجهه با آنها (کوتاهمدت، میانمدت و درازمدت)، قصورها، تقصیرها و اهمالهای اجرائی و سیاستی، تدوین و به ایشان ارائه کنند.
این گزارش سیاستی میتواند مبنای تدوین یک «بسته سیاستی» مورد اجماع و توافق برای حرکت به سمت توسعه پایدار در استان خوزستان باشد. مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری که رئیس هوشمند آن اولین مقام دولتی بود که نسبت به بحران اخیر خوزستان واکنش نشان داد، میتواند مسئولیت پیگیری این پیشنهاد را بر عهده داشته باشد.
دیدگاه تان را بنویسید