نفسهای کوه صفه به شماره افتاد
قرن ها «کوه صفه» در جنوب غرب اصفهان از تمام بامهای اصفهان دیده میشد. قبلهنمایی طبیعی بود و نزد اهالی، تقدسی ویژه داشت.
روزنامه ایران: قرن ها «کوه صفه» در جنوب غرب اصفهان از تمام بامهای اصفهان دیده میشد. قبلهنمایی طبیعی بود و نزد اهالی، تقدسی ویژه داشت. سالهای اواخردوره پهلوی اول و اوایل انقلاب، شب هایش ناامن و جولانگاه اشرار شده بود که مدیران شهر، کمکم فضایی سرسبز با روشنایی مقبول و اتاق نگهبانی در دامنهاش فراهم آوردند تا ناامنیها از میان برود و خانوادهها بتوانند عصرهای تابستان و آخرهفتهشان را در آنجا بگذرانند و آرامش بلندیها و درههایش نیز پناه دلچسب کوهنوردان و اهلدلان و آوازخوانان از پریشانی و شلوغی شهر بماند و براستی «عموم مردم» هر هفته جان تازهای از تفرج در آنجا میگرفتند. تا اینجا سوای برخی نازیباییها همچون باغ وحش یا بهتر بگوییم شکنجهگاه حیوانات، باقی موارد با کاربری مصوب در طرح شهرسازی اصفهان همخوانی داشت.
هجوم جمعیت به کوه صفه، اثر زیانبار و خطرناک دیگری نیز به همراه دارد: تشدید فرسایش خاک! دکتر محمد کوشافر، پیش از هر دستکاری در محیط طبیعی «ارزیابی محیط زیست و مطالعات اکولوژیک» را ضروری میداند. او معتقد است «کوه صفه توسط انسان به همان بیماری زایندهرود مبتلا شدهاست: بارگذاری بیش از حد توان اکولوژیک و خارج از ظرفیت تحملش.» این استاد خاکشناسی و محیط زیست میگوید: «کاشت و آبیاری گیاهان غیر بومی در قسمتهای مرتفع و کنار بسترهای سنگی کوه، موجب تشدید هوازدگی سنگها و خرد شدن آنها و برهم خوردن شرایط تعادل اکولوژیک خواهد شد. همچنین پیش از کاشت انبوه درختان که باعث افزایش نیاز آبی و مصرف انرژی می شود، باید ارزیابی لازم انجام میگرفت و در صورت لزوم از گیاهان بومی منطبق با ویژگیهای منطقه استفاده میشد.» از اینرو می توان حدس زد که نتیجه تشدید فرسایش خاک، بتدریج بالارفتن میزان ریزش سنگ است و سستی مسیرها و افزایش ریسک سقوط از کوه. البته دستاندرکاران نیز با ادعای ایمنسازی، هزاران مترمربع جایگاه و محوطه و پیادهروی سنگفرش از پایین تا بالای کوه پهن کردهاند و بنا را بر آن دارند تا جایی که انگیزههایشان باقی است، دیگر قسمتها را هم نیز با سنگ کیوبیک فرش کنند که معلوم نیست قیمت هر متر مربع آن چه فوایدی برای چه افرادی به همراه دارد.اینها بخشی از مصیبتهای کوه صفه اصفهان است و شاید از نگاه طبیعتپژوهان و بومشناسان، موارد تخریب بیش از این باشد. انبوه زباله ها، حیات وحش و اکوسیستم رو به دگرگونی آنجا! از سوی دیگر، ایجاد سازههای تله کابین بر فراز کوه و در حریم قلعه تاریخی، - آن هم پیش از تکمیل حفاریهای باستان شناسی - نیز رنجنامه دیگری است که حساسیت مدیران فرهنگی را نیازمند است.اما انبوه ساخت و ساز، جمعیت بیشتر به همراه دارد و جمعیت بیشتر، احتمال فرسایش بیشتر و مشکلات و حوادث بیشتر و این چرخه تا آنجا به پیش میرود که مدیریت شهری یا به جای تصمیمات خودسرانه، قوانین و رأی کاربلدان و دلسوزان را سرلوحه تصمیماتش قرار دهد، یا کار را یکسر کرده و تا قله کوه را تبدیل به پیادهرو و رستوران و چایخانه و زمینبازی و... کند. البته شق دوم چندان دور از ذهن نیست: دستاندرکاران، راهاندازی مراکز رفاهی و خدماتی در نزدیکی قله را وعده دادهاند که با نگاهی بر سابقه عملکرد ایشان تا بدین جای کار، میتوان فجایع آینده را پیشبینی
با همین روال نامبارک، پس از چندی تنها رؤیایی از هیبت کوه باقی میماند و پهنهای آشفته و آلوده از دود و انبوه جمعیت، که نه تنها طبیعتدوست و کوهنورد، که هر شهروند را برای ساعتی پیادهروی و استراحت آسوده، رغبتی به آنجا نیست. شهر به ناچار از شرق و شمال به اطراف کوه خزیده و دیگر تقدس قبلهنمای آن روزها هم کمرنگتر شدهاست. نفسهای کوه صفه بهعنوان موهبتی طبیعی و فرهنگی به شماره افتادهاند و مرگ آن، فضاحتی دیگر چون عبور مترو از زیر خیابان چهارباغ و برج بیقواره جهاننما در برابر میدان نقشجهان را در کارنامه برخی از مدیران قدیمی شهر بر جا خواهدگذاشت.
دیدگاه تان را بنویسید