خبرگزاری فارس: آیت الله «سید محمد حسینی بهشتی» از اصلیترین شخصیتهای انقلاب اسلامی بود که از نیمه سال ۱۳۵۷، در میان تودههای مردم، به عنوان یکی از اصلیترین چهرههای نزدیک به «امام خمینی» شناخته شد و تا زمان شهادتش، روز به روز بر شهرت و نفوذ سیاسی افزوده شد. امروزه کمتر شهری در کشور وجود دارد که نامِ این شخصیت ساسی-مذهبی را بر خیابان و معبری از خود نگذاشته باشد، اما مروری کوتاه بر اسناد رسانهای بهجا مانده از سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ شمسی، نشان میدهد که او در طول حیات کوتاهش پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چنان مورد هجمه تبلیغاتی از سوی برخی جریانهای فعال در عرصه سیاسی کشور قرار گرفت که باید از آن به عنوان یک «ترور شخصیت تمام عیار» یاد کرد.
هنوز بسیارند افراد در قید حیات که به یاد میآورند اجتماعات هزاران نفری را در تهران و برخی شهرستانها که یکصدا فریاد میزدند: «مرگ بر بهشتی». سخنان امام خمینی، پس از فاجعه انفجار دفتر «حزب جمهوری اسلامی» و شهادت «آیت الله بهشتی»، به خوبی روشن کننده سنگینی فعالیتهای تخریبی علیه این شخصیت استثنایی در تاریخ ایران است: «.. این را من کرارا گفته ام که مرحوم آقای بهشتی در این مملکت مظلوم زیست. تمام مخالفین اسلام و مخالفین این کشور حمله مستقیم شان را به ایشان و بعضی دوستان ایشان کردند. کسی را که من بیشتر از بیست سال میشناختم و روحیاتش را مطلع بودم و میدانستم چه جور مرد صالحی و مرد به درد بخوری برای این کشور است، مخالفین، او را در کوچه و بازار و محله و صحبتهایی که همه میکردند، آن طور جلوه دادند. یک مرد صالحی را به صورت یک دیکتاتور دراوردند... ایشان را من بیست سال بیشتر میشناختم. مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهدایشان بر من معلوم بود؛ و آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی را که بیشتر متعهدند، مؤثرتر
در انقلاباند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار دادهاند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمتها؛ تهمتهای ناگوار به ایشان میزدند. از آقای بهشتی اینها میخواستند موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را میشناختم و بر خلاف آنچه این بی انصافها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و «مرگ بر بهشتی» گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدین، علاقهمند به ملت، علاقهمند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان میدانستم. (۸ تیر ۱۳۶۰)» شهید «بهشتی» آن همه فرصت نیافت که پاسخگوی موج سنگینِ پروپاگاندا و ترور شخصیت علیه خود باشد، اما در میان سخنرانیهای به جا مانده از وی، دیده میشود که گاهی زمان و فضای مجلسی را مناسب برای روشنگری یافته و صحبتهایی درباره فضای مسمومی که علیه خودش ایجاد شده، بیان کرده است. آنچه خواهید خواند، گزیدهای است از آن مواردِ معدود:
هر چه دلشان خواسته به من گفتهاند خداوند نعمتی به من ارزانی داشته و آن این است که در سطح دنیا دشمنان و حتی در سطح ایران دشمنان، فریب خوردگان و یا مزدوران آگاه، به من هر چه دلشان میخواسته گفتهاند. آنقدر درباره من در تلویزیونها و رادیوهای اروپا و آمریکا در مجلات و نشریات بد میگویند و بد مینویسند و آنقدر در داخل ایران روزنامهها و شب نامهها و بلندگوها درباره من الى ماشاءالله سمپاشی میکنند، ولی من به هر گوشهای از ایران میروم، چه در تهران و چه در شهرها، با مهر و عطوفت و لطف مردم روبه رو میشوم. چرا در برابر دروغهای دشمنانم سکوت میکنم در یکی از سخنرانیها، در یکی از یادداشتها که به دستم رسیده بود نوشته بودند که گروهی بر علیه شما دروغ میگویند و سمپاشی میکنند، شما هم سکوت میکنید و حرفها را به مردم نمیگویید و این سبب میشود که مردم دچار سردرگمی شوند. درست است؛ انسان وظیفه دارد اگر دروغی و خلافی دربارهاش گفته میشود توضیح بدهد؛ ولی پاسخ من به آنها این است که تجربه به ما نشان داده است اگر ما صمیمانه و مخلصانه به این مردم خدمت کنیم، نه به خاطر تشکر از مردم،
بلکه به خاطر رضای خدا خدمت بکنیم؛ خداوند اینقدر سپاهیانی دارد که چشم شما نمیبیند و آنها را میفرستد و کید دشمنان را باطل میکند. در بندر عباس عدهای پس از سخنرانی من یادداشت نوشته بودند که فلانی ما را ببخش. ما پشت سر تو بدگوئی کردیم و حالا هم در اولین دیدار، مقداری از دروغهای آنها را فهمیدیم. برای اینکه مقداری از دروغهای آنها مربوط به رفتار تو بود. در همان دیدار فهمیدم که دروغ میگویند. انتقاد کنید، دروغ نگویید انتقاد اگر دارید، بکنید؛ ولی راست بگوئید. چرا اینقدر درباره خانه من، درباره ماشین من که سوار میشوم [شایعه پراکنی میکنید؟]. درباره همسر من میگفتند: [بهشتی]همسر آلمانی دارد. من اصلا سیکار نمیکشم، میگفتند: [بهشتی]زیر سیگاریش طلاست. گفته بودند این با ماشین که از در خانهاش وارد میشوی، باید یک ربع ساعت راه بروی تا به ساختمان برسی. این دروغها را تا کی مردم باور میکنند؟ تنها افتخار من این است که طلبهای هستم که هر چه از دستم برآید به این انقلاب خدمت بکنم و همیشه و همیشه هم خداوند اینقدر راههای خدمت پیش پایمان گذاشته است که همیشه باید این راهها را انتخاب بکنیم. خداوند
در تمام مدت زندگی هر خدمتی که خواستیم بکنیم طبق وعدهاش عمل کرده است و ما هم عاشق این خدمت هستیم. اگر تو بیایی راست بگویی، انتقاد سالم سازنده، بدون بغض و تهمت و بدون توهین و بدون نیش زدن که امام فرمودند: "مثل عقرب نیش میزنند. " انتقاد بدون این جوششها در جمهوری اسلامی آزاد است. من اعلام میکنم؛ هر کس به هر عنوان بخواهد جلوی انتقاد سازنده، یعنی همان امر به معروف و نهی از منکر عمومی اسلام را در این پدیده جمهوری اسلامی بگیرد، از راه اسلام منحرف است و به عنوان مسلمان از او بیزارم.
به پیرزن گفتهاند بهشتی دستور داده است برق خانهات را قطع کنند نوجوانی در اهواز پیش من آمد و گفت: من میخواهم از تو طلب عفو کنم. ذهن من را نسبت به تو بدبین کرده بودند. وقتی این جا آمدی، در همان برخوردهایی که با تو داشتم، فهمیدم همه آنها که درباره تو، از نظر کیفیت برخورد و کار و ارتباط هایت میگفتند، کاملا دروغ است. بعد گفت: دشمن درباره شماها نیرنگ بازی میکند. چند وقت قبل در محلههای فقیر نشین اهواز به خانه پیرزنی رفته بودند و برق خانهاش را قطع کرده بودند. بعد به او گفته بودند که بهشتی دستور داده است برق خانهات را قطع کنند. جوانها را حساب نکنید در تیررس دشمن قرار میگیرند امروز گزارش دادند که دو دختر جوان به در خانهها میرفتند و سؤالات یک جوری مطرح میکردند که چه کسانی نمیگذارند در این مملکت کار بشود و سؤال را طوری هدایت میکردند که یعنی روحانیت نمیگذارد در این مملکت کار انجام بگیرد. برادران روحانی در چنین جوی که دشمن میخواهد با جوسازیها و سمپاشیها جلوی نقش سازنده آنها را بگیرد، مبارزه کنند. یک یک ما باید مواظب باشیم، نسل جوان را به حساب آوریم و بیش از آنچه
به حساب میآورده ایم وقت صرف آنها کنیم. پریروز من در کمال گرفتاری بودم، آمدند گفتند: در مدرسه مروی بچهها خواستند تو بیایی برایشان صحبت کنی. واقعا گرفتار بودم و کار داشتم. گفتم:، چون نزدیک است و از نظر آمد و شد وقت زیادی نمیبرد، شب آنجا خواهم آمد. رفتم تا در میان این نوجوانها باشم، با آنها سخن بگویم، البته برادران دیگری هم خبر داشتند و آنجا بودند. آمده بودند تا به هر حال همه ما سعی کنیم با این نوجوانهای عزیز پیوند نزدیک داشته باشیم. کمی از آنها دور ماندن، کمی به حساسیت و ظرافت روح آنها کمتوجهی کردن، آنها را در میدان و صحنه و در دسترس کار دشمن قرار میدهد. حیف است این نیروهای عزیز، پاک و پرتوان که دست دشمن بیفتند و این ما هستیم و شما روحانیون مسئول هستید که این مسئولیت سنگین را بر عهده دارید. جز خانهام، چیزی در این دنیا ندارم سوال:گفته میشود که اسم شما جزو مؤسسین بانک اسلامی است و بیست میلیون تومان هم سهام دارید و در قصری به جامانده از پهلویها زندگی میکنید که شایع است، هفت میلیون تومان قیمت دارد. به این ترتیب، آیا شما یک فئودال و یا حتی یک سرمایه دار نیستید؟ بهشتی: در این
دهه اخیر، گویا اولین نوشتهای که در زبان فارسی پیرامون مبارزه با ربا و حل مساله بانک در اسلام منتشر شد، نوشتهای بود که من در بیست سال قبل، حدود سال ۳۹- ۱۳۳۸ تحت عنوان «بانکداری و قوانین مالیه اسلام» نگاشتم که در مجموعهای به نام «مکتب تشیع» چاپ شده است. از میان دوستانی که مؤسس صندوقهای قرض الحسنه بودند، عدهای با طرز تفکر من در زمینه بانک بدون ربا، از سالها پیش آشنایی داشتهاند. وقتی که اینها میخواستند کار خود را به شکل یک بانک در بیاورند، با من مشورت کردند و در پایان، که اساسنامهای تنظیم شد، اسم من و آقای موسوی اردبیلی را نیز در لیست مؤسسین آوردند و اساسنامهشان را امضا کردم، ولی مؤسس بیسهم؛ که سهمش فقط در طرح عملی این اندیشه بوده، که میتوان بانک داشت و ربا را حذف کرد؛ و لیکن دروغ زنان و دروغپرستان و آنها که دروغ زنی و اتهام، تاکتیک مبارزات ایشان است، از هر چیزی، به عنوان وسیلهای برای هدف شوم شان استفاده میکنند و شایعه گفتهاند من در این بانک، چهل میلیون تومان سهم دارم. دروغ هرچه بزرگتر، برای شایعهسازان بهتر. البته تجربه عینی ۳۶ ساله من، به من آموخته است که پیوند میان مردم و ما، پیوندی
نیرومندتر و پرمایهتر از آن است که با این حرفها، میدان برای کژاندیشان و کژپرستان، به صورت کامل خالی بگذارند. آنچه بنده دارم عبارت است از: خانهای که در آن زندگی میکنم، و نه زمینی و نه کارخانهای و نه سرمایهای و نه تجارتی و نه مستغلاتی، و هیچ چیز دیگر ندارم. گذران زندگی شخصی من، از حقوقی است که دریافت میکردم و حالا به عنوان حقوق بازنشستگی دریافت میکنم.
چرا خانهام در قلهک است از من سئوال شده که آیا ثروتمند و سرمایه دارم؟! مکرر این را جواب دادهام از خیلی وقت پیش که من نه خودم سرمایهدار هستم و نه هرگز با سرمایهداری موافق بودهام و نه هستم. من یک خانه مسکونی دارم که اگر در قلهک قرار گرفته به اعتبار این بوده است که وقتی به تهران آمدم، اول خواستم خانهای نزدیک میدان شهدا، در خیابان ایران تهیه کنم. خانهای که حدود ۱۸۰ متر بود که صاحبش میخواست به قیمت ۱۸۵ هزار تومان بفروشد. البته قولنامه هم کردم، ولی چون صاحب ملک عجله داشت که پولش را بگیرد و پول کافی نداشتم، در آن مدت کوتاهی او میخواست، که وجه را بپردازم، لذا قولنامه را فسخ کردم. آن موقعها زمین در آن منطقه قلهک ارزانتر از توی شهر بود. یک آقائی در آن منطقه چند خانه ساخته بود، نزدیک سه راه نشاط، خیابان دولت که فروش نمیرفت. البته به من محبتی هم داشت. پیشنهاد کرد یکی از آن خانهها را به قیمت ۱۹۰ هزار تومان بردارم، هر چه میتوانم فراهم کنم بدهم، بقیه را هم قسطی بپردازم، بدین جهت بود که من از خیابان ایران ناچار شدم به آنجا بروم. ولی صرف نظر از این جزئیات به هر حال جز خانهای که دارم،
هیچگونه ثروت و دارائی ندارم. واقع این است که در مورد زندگی شخصی، دوست دارم خودم چیزی نگویم و این مسئولیت را جامعه به عهده گیرد. خانه من جای گمشدهای نیست. خانهای است که شبهای پنجشنبه معمولا دیدار عمومی داشتم و دانشجویان و غیر دانشجویان و دوستان مختلف به آنجا میآمدند. هنوز هم روزانه به آن رفت و آمد دارم و چیزی نیست که مخفی بماند. هشت سال است که در آن زندگی میکنم، لذا نمیتواند از طاغوتیان بجا مانده باشد. خوب بود دوستان دیگر میآمدند و افشاگری میکردند. این زیبندگی ندارد که این قبیل موارد به خود اشخاص محول شود. ولی حالا که سوال میکنید، خانه من خانهای است که هشت سال است در آن زندگی میکنم فلذا نمیتواند از طاغوتیها و یاقوتیها بجا مانده باشد. اینکه خانه من در شمال شهرست. خوب بالاخره شهر شمال و جنوب دارد و آنوقت که من در آنجا خانه تهیه کردم، زمین در آن محل ارزانتر بود و من حتی در صدد تهیه خانه در شهر بودم (خیابان سقاباشی)، ولی پول لازم را نداشتم و با همان مبلغ در اینجا، در قلهک خانهای تهیه کردم که پولش را هم یکجا نمیخواستند. بعلاوه خانهای است که شش اطاق دارد که چهار اطاق برای زندگی شخصی و
دو اطاق برای فعالیتهای من بود. مقدار زیادی از این شایعات مربوط به گروهکهایی است که در آن موقع از اقدامات ما برای سازماندهی نیروهای جوان مسلمان عصبانی بودند، چون جوانان ما را اینجا میتوانستند جذب کنند و بربایند و با ایجاد تشکیلات اسلامی خوب و سودمندی که داشتیم، اینها دیگر نمیتوانستند جوانان مومن ما را بربایند. عوامل خود رژیم [سابق]هم کمک میکنند و همکاری میکنند با اینها در شایعات، برای اینکه هر دوی آنها فعلا یک جبهه دارند.
یک راننده اتوبوس دروغ بودن شایعات را ثابت کرد هر روز شایع میکنند که بهشتی در خانه «[اسدالله]علم» نشسته، در صورتی که این خانه، سالهای سال مال من بوده است. چند مدت قبل، یک نفر راننده اتوبوس که همسایه ما است، در اتوبوس مشاهده میکند که عدهای مخالف و موافق دارند بر سر خانه من بحث میکنند که انقلاب شده تا فلانی برود در خانه «علم» بنشیند. راننده به آنها اعتراض میکند و میگوید الان ثابت میکنم که شما دروغ میگوئید و با اتوبوس و مسافران میآید در کوچه ما و پاسداران جلوی آنان را میگیرند و آنان متوجه اعمال ننگین خود میشوند. شایع کردند که سران انقلاب، بهشتی، رفسنجانی، خامنهای، میلیونها هزار دلار و فرانک و جواهرات به خارج فرستادهاند تا انقلاب که شکست خورد، فرار کنند و بروند. اولا، بیچاره نادان! به شما بگویم این انقلاب شکست نمیخورد، توی منافق و هوادار دروغین خلق کجائی بیائی و این خلق قهرمان را ببینی. تا این ملت و خلق مسلمان در صحنه مبارزه است، هیچ قدرتی نمیتواند مردم را نابود کند و امریکا نیز نمیتواند هیچ غلطی بکند و این شوروی جنایتکار هم الان در مسئله افغانستان وامانده است.
دیدگاه تان را بنویسید