عروسی لاکچری با یک هزار و ۷۰۰ میهمان در کهریزک +عکس
هر سال شب یلدا جشن ویژه دارند. پارسال یک عروس و داماد همه را سورپرایز کردند و یک هزار و 700 سالمند و معلول، میهمانان جشن عروسی بودند در آسایشگاه کهریزک. تا یکی دو ساعت دیگر جشن امسال هم با سورپرایزهای متفاوت مردم شروع می شود.
وارد اتاقی در بخش نارون 3 می شویم. مددکار جوان روسری پیرزن را روی سرش می کشد و گره اش را می بندد. چشمان کم رمق پیرزن می خندد. پیرزن اینقدر سبک وزن هست که نیاز به کمک نفر دوم نباشد، او را روی ویلچر می نشاند و به محوطه اصلی سالن می برد.
نذر ویژه عروس و داماد برای آسایشگاه کهریزک
از فرصت استفاده می کنیم و سراغ یکی از مددجوها می رویم. می پرسیم مادرجان اسمت چیست؟ «خاور، البته اینجا معروف است به ننه خاور» این را پیرزن تخت کناری می گوید. ننه خاور حرف پیرزن را کامل می کند: «رضایی هم فامیلی ام است.»
لازم نیست تلاش کنی برای آب شدن یخ کلامش تا حرف دلش را روی زبانش بیاورد، بی مقدمه می پرسد: «شما هم آمده ای برای آماده کردن سور و سات جشن یلدای امشب؟ اما هیچ شب یلدایی، شب یلدای پارسال نمی شود. سال قبل اینجا عروسی داشتیم. یک عروس و داماد نذر کرده بودند جشن عروسی شان را در آسایشگاه کهریزک برگزار کنند. شب خیلی خوبی بود. من نوه زیاد دارم، اگه حساب و کتابم اشتباه نباشه فکر کنم چند تایی شون هم سن و سال آن عروس و داماد باشند. بی خبرم از نوه ها. حسرت به دلم مانده یک بار یکی شان بیاید دیدنم، کارت عروسی بیاره و بگه ننه برای عروسی دعوتی! یکی از نوه ها یا بچه ها دنبالم بیاد و من را ببرد مراسم عروسی. مثل همه مادربزرگ ها نقل بپاشم سر عروس و داماد وقتی وارد تالار عروسی می شوند. چند سالی که مهمان آسایشگاه کهریزک شدم این حسرت همیشه با من بود. من را اینجا گذاشتند. اعتراضی ندارم، زمین گیر شدهام و بی دست و پا. اما چرا جشن عروسی هایشان دعوتم نمی کنند؟»
روسری سبز رنگی را از کشو در می آورد و روی سرش می اندازد، روی صندلی جا به جا می شود و ادامه می دهد: «اما شبی که آن دختر و پسر، جشن عروسی شان را در کهریزک برگزار کردند همه غصه ها از دلم بیرون رفت. پرستارها لباس خوب تنم کردند. انگار مادربزرگ واقعی آن دختر و پسر بودم. روی سرشان نقل ریختم. شعرخواندم؛ جینگ و جینگ ساز میاد و از بالای شیراز میاد... شازده دوماد غم نخور نومزدت داره میاد... یار مبارک بادا ایشالله مبارک بادا...»
با آب و تاب از جشن عروسی می گوید؛ «همه یلداها یک طرف، یلدای پارسال هم یک طرف.» عکس یادگاری جشن را از کشوی کمدش بیرون می آورد، پیرمردی که کنار داماد ایستاده را نشان می دهد و می گوید: «ببین! این حسین آقای قاضی زاده پارسال کلی برای داماد آواز خواند، اما امسال دیگر بین ما نیست و فوت کرد. شاید سال بعد نوبت من باشد. قصه همه ما همین است. هر سال ده ها پیرمرد و پیرزن در آسایشگاه از دنیا می روند، با حسرت ها و آرزوهای بر باد رفته، اما یک دلخوشی مثل جشن شب یلدا تا چند وقت کیفمان را کوک می کند، حتما امسال هم یک جشن خوب برایمان تدارک دیده اند.»
ماجرای جشن عروسی سال گذشته چه بود؟ خاطره اش در ذهن مددجوهای آسایشگاه هنوز زنده است. این سوال را از مددکاری که در حال مرتب کردن صندلی های جشن است می پرسیم و«طاهره قلی پور» پاسخ می دهد: «ما هر سال شب یلدا جشن ویژه داریم. مردم، اینجا و ساکنان غریبش را فراموش نمی کنند. پارسال هم یک عروس و داماد همه ما را سورپرایز کردند و یک هزار و 700 مددجو، میزبان این زوج شدند.»
نوبرانه های مردم برای سالمندان و معلولان
دو سه ساعت به آغاز جشن یلدا در آسایشگاه کهریزک مانده است و همه پای کار آمده اند؛ از مددکاران تا نیروهای کادر اداری. بر و بچه های تیم روابط عمومی آسایشگاه هم دست به کار شدهاند برای آماده کردن سفره شب یلدا به وسعت میهمانی از صدها معلول و سالمند. از «الهام عباس نژاد» می پرسیم نوبرانه های امسال شما برای مددجوها چیست؟ پاسخش جالب است؛ «ما نوبرانهای نداریم، مردم برای ما نوبرانه دارند. هر سال اهالی آسایشگاه کهریزک در شب یلدا با مهربانی مردم غافلگیر می شوند. البته اگر فکر می کنید فقط خیران ثروتمند برای شاد کردن این بنده های خدا پول خرج می کنند اشتباه می کنید. یکی تماس می گیرد و می گوید من چند کیلو تخمه می آورم. یکی با یک جعبه انار در شادی شب یلدای آسایشگاه شریک می شود. هر کس یک گوشه کار را می گیرد. خودتان می دانید در این وضعیت اقتصادی، آماده کردن ملزومات شب یلدا آن هم برای 1700 مددجو چه قدر هزینه دارد که اگر کمک مردم نبود اینجا اصلا سفره یلدایی پهن نمی شد. جالب است امسال با این شرایط سخت معیشتی و گرانی اصلا فکرش را نمی کردیم بساط شب یلدای آسایشگاه با این برکت و فراوانی برقرار شود.»
از اهواز تا تهران با 400 کیلو هندوانه
«هفته قبل یک جوانی از اهواز تماس گرفت. گفت امسال هندوانه شب یلدای آسایشگاه کهریزک با من. برای ما هم عجیب بود، اهواز کجا، آسایشگاه کهریزک کجا! این جوان،400 کیلو هندوانه به آسایشگاه آورد. نه اینکه فقط هندوانه را فرستاده باشد، نه، خودش هم از اهواز آمده است. از همان لحظه خالی کردن بار هندوانه پای کار بوده تا برش زدن و آماده کردنش برای توزیع.» با اینکه مددکاران آسایشگاه کهریزک عادت کردهاند به حضور نیکوکاران و تماشای مهربانی بی حد و مرز آنها اما باز هم می توانند غافلگیر شوند. این غافلگیری از کار شهروند اهوازی را می توان در کلام مددکار آسایشگاه دید. میپرسم نپرسیدید با چه نیتی از اهواز به تهران آمده با 400 کیلو هندوانه؟ عباس نژاد می گوید: «هر کدام از نیکوکاران یک نیتی دارند، بعضی ها سفره دلشان را باز می کنند و نیتشان را برملا می کنند. بعضی هم در سکوت اند و حرفی نمی زنند. اما اغلب آنها پدر و مادرشان را از دست داده اند و نذر می کنند برای شادی روحشان کار خیرانجام دهند. این جوانانی که می بینید اینقدر با انرژی این طرف و آن طرف می روند برای آماده کردن سفره شب یلدا، یک گروه خیریه دانشجویی هستند. دو هفته قبل تماس گرفتند و گفتند ما آجیل و مسقطی را تقبل می کنیم و خودمان هم می آییم برای پذیرایی. امروز هم از صبح زود آمدهاند. تا چند ساعت دیگر هنرمندان نیکوکار هم برای برگزار کردن مراسم به آسایشگاه می آیند. گروه های هنری که می توانند در شب یلدا درآمد قابل توجهی داشته باشند اما قید پول و درآمد را می زنند برای شاد شدن دل صدها معلول و سالمند تنها.»
دیدگاه تان را بنویسید