حفاظت سگ ها از پسربچه گمشده گلستانی +فیلم

کد خبر: 1018360

پدر پسربچه سه ساله به نام سردار دردی،که بعد از 20 ساعت سرگردانی در جنگل های گالیکش استان گلستان به آغوش خانواده اش بازگشت از ساعت های دلهره و اضطراب گم شدن فرزندش به رکنا می گوید.

حفاظت سگ ها از پسربچه گمشده گلستانی +فیلم

رکنا: عقربه های ساعت به خونسردی راه خود را طی می کردند اما هر قدر هوا تاریک تر می شد،دلواپسی در دل پدر و مادر سردار بیشتر می شد.

ساعت پنج بعدازظهر روز جمعه بود که سردار سه ساله موقع تفریح خانوادگی ناگهان ناپدید شد و وقتی هوا تاریک شد،مادر و پدر سردار تنها به این فکر می کردند که در تاریکی جنگل چه بر سر سردار می آید؟

پسرت گم شده است

پدر سردار در گفتگو با رکنا ،در مورد نحوه گم شدن فرزندش گفت:«بعدازظهر جمعه بود که اعضای خانواده با من تماس گرفتند و خبر دادند که پسر سه ساله ام گم شده است.همسرم با برادرهایش و دو فرزند سه و هشت ساله ام به جنگل های تنگراه رفته بودند.من خیلی سریع خودم را به آنجا رساندم اما قبل از من نیروهای امداد هلال احمر و نیروی انتظامی از راه رسیده بودند.همسرم می گفت که چند دقیقه مشغول آماده کردن ناهار شده بودند که پسربچه بازیگوشم یکدفعه از محل اتراق آنها دور شده و ناپدید شده بود.» شبی در دلواپسی

«دلهره آمیزترین شب عمرم را تجربه کردم.از شدت اضطراب نمی توانستم چیزی بخورم.»

پدر سردار دردی این را می گوید و ادامه می دهد:«نیروهای هلال احمر برای پیدا کردن سردار سگ زنده یاب هم آوردند و تا نیمه های شب جنگل را می گشتند اما اثری از پسرم نبود.عملیات جستجو متوقف شد و قرار شد ساعت شش صبح دوباره جستجو را آغاز کنند.اما در کنار نیروهای امداد هلال احمر،اهالی تنگراه هم به صورت خودجوش دنبال پسرم می گشتند.» یک کودک با گریه پدرش را صدا می زد

ساعت شش صبح بود که یکی از اهالی تنگراه به امدادگران هلال احمر گفت،صدای گریه کودکی را شنیده که با زبان ترکمن پدرش را صدا می زده است.

پدر سردار در ادامه گفت:«یکی از اهالی که ماجرای گم شدن فرزندم را می دانست با امدادگران تماس گرفته و گفته بود صدای پسرم را شنیده که گریه می کرده و به زبان محلی خودمان می گفته بابا ... بابا ... .اما وقتی او به سمت سردار رفته بود،پسرم ترسیده و فرار کرده بود.»

دقایقی بعد امدادگران توانستند سردار را پیدا کنند و او را به آغوش پدر و مادرش سپردند. کودک سه ساله شب را کنار سگ ها گذراند

از پدر سردار می پرسم:«از پسر خردسالتان پرسیدید یک شب را در تنهایی چطور گذراند؟»

صدایش هنوز از هیجان پیدا شدن فرزندش می لرزد.در جواب سوالم می گوید:«پسرم تمام شب را در تاریکی جنگل سرگردان بوده است.او نمی تواند واضح توضیح دهد که شب کجا بوده است اما می گوید خودم تنها بودم و سگ ها اطرافم بودند.»

سردار به پدرش گفته بود که نترسیده بوده اما گریه های بی امان او در لحظه ای که صدایش به گوش اهالی روستای تنگراه رسید حکایت از وحشتی دارد که کودک را در برگرفته بود.

هنوز بیست ساعت از گم شدن سردار سه ساله نگذشته بود که او به آغوش خانواده اش برگشت.و با این پیدا شدن معجزه وار،خوشبختانه تراژدی تلخ سرنوشت سها رضا نژاد یک بار دیگر در جنگل های سرسبز تکرار نشد

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت