انتقاد یک منتقد از دیالوگ دیشب سریال «لحظه‌ گرگ و میش»

کد خبر: 928575

محمدتقی فهیم گفت: گفتیم احتمالا اسعدیان به ما ثابت خواهد کرد که کارگردان «ده رقمی» نیست و «طلا و مس» در کارنامه‌اش اتفاقی نبوده است غافل از اینکه ایشان خواسته به تولیدات و برخی شبکه‌های خارجی ثابت کند که اگر بخواهد می‌تواند روی دست آن‌ها در سخیف بازی بلند شود.

انتقاد یک منتقد از دیالوگ دیشب سریال «لحظه‌ گرگ و میش»

خبرگزاری فارس: محمد تقی فهیم منتقد پیشکسوت سینما و تلویزیون مطلبی درباره سریال «لحظه گرگ و میش» به کارگردانی همایون اسعدیان نوشته که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید:

وقتی خبر ساخت و پخش سریال لحظه گرگ و میش منتشر شد، خوشحال شدیم که همایون اسعدیان فارغ از اینکه دغدغه گیشه داشته باشد در تلویزیون کاری ارائه خواهد کرد که لذت ببریم. به عبارتی حداقل خاطره سریال «راه بی‌پایان» را تکرار و زنده خواهد کرد؛ خصوصا که نام سینمایی «لحظه گرگ و میش» برای کارش انتخاب کرده بود. گفتیم احتمالا اسعدیان به ما ثابت خواهد کرد که کارگردان «ده رقمی» نیست و «طلا و مس» در کارنامه‌اش اتفاقی نبوده است؛ غافل از اینکه ایشان خواسته به تولیدات و برخی شبکه‌های خارجی ثابت کند که اگر بخواهد می‌تواند روی دست آن‌ها در سخیف بازی بلند شود.

قصد نقد سریال را ندارم. فقط در قسمت یکشنبه شب نکته‌ای بود که بحثش بد نیست. معمولا در آثار استاندارد اعم از سناریو تا اجرا، در بحث پرداخت شخصیت‌ها، ویژگی‌ها و مولفه‌هایی را در نظر می‌گیرند که ما با آنها شخصیت‌ها را از هم تمیز می‌دهیم. در عین حال به پایگاه طبقاتی و خاستگاه اجتماعی آدم‌های قصه پی می‌بریم. از جمله مهم ترین این ویژگی‌ها در صحبت کردنشان نمود دارد. مثلا یک لمپن (پاندول جامعه) یا کارگر، دکتر، مهندس، بازاری، بنگاهی و... هر کدام از لحن و واژگان مختلفی استفاده می‌کنند (منهای استثنا، بحث قاعده است و حتی به رغم درهم پاشی طبقات در پس از انقلاب). اما آقای اسعدیان کلماتی در دهان آدم‌های قصه اش گذاشته که تعجب آور است. مثلا حنانه در گفتگو با یاسمن که هر دو دکتر هستند، می‌گوید: «فردا بریم کوه.. مگه به ما نیامده که یک روز بریم الواطی !!. ولگردی !!...»

آقای اسعدیان عزیز لااقل نگاهی به فرهنگ لغات می‌انداختی برادر من!. در همه لغتنامه‌ها نزدیک به هم یک معنا آمده است. مثلا عمید و معین و حتی فرج‌الله خداپرست نوشته‌اند که عیاشی، هرزگی، فسق و فجور، بی‌سروپا، الدنگ. و دهخدا: «اشخاصی که از کارهای پست مثل شعبده و میمون و بز رقصاندن روزی می‌خورند.» حالا در نظر بگیرید که خانم‌های دکتر قصه آقای اسعدیان مانند لمپن‌ها قرار است بروند هرزگی و فسق و فجور و بز رقصانی. عجب!! ما را بگو که منتظر بودیم روی چنین درختی یادگاری بنویسیم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت