ریشخند فلاسفه به سود بازار
«فلسفه» واژه پرطمطراقی است. فیلسوفان هم عمدتاً چهرههایی جدی، عبوس، متفکر، خشک و بیاحساس بازنمایی میشوند که دائم در حال بافتن کلمات و مفاهیم به هم هستند. کتاب «فیلسوفان بدکردار» سعی کرده است، این تصویر را شالودهشکنی کند و با ذکر زمینه و زمانه چند فیلسوف دوران مدرن و ذکر زوایای زندگی و ویژگیهای شخصیتی و روانشناختی آنان، تصویر متصلب و خشک فیلسوفان را بشکند و تصویری همهجانبه از آنها به نمایش بگذارد.
روزنامه صبح نو: «فلسفه» واژه پرطمطراقی است. فیلسوفان هم عمدتاً چهرههایی جدی، عبوس، متفکر، خشک و بیاحساس بازنمایی میشوند که دائم در حال بافتن کلمات و مفاهیم به هم هستند. کتاب «فیلسوفان بدکردار» سعی کرده است، این تصویر را شالودهشکنی کند و با ذکر زمینه و زمانه چند فیلسوف دوران مدرن و ذکر زوایای زندگی و ویژگیهای شخصیتی و روانشناختی آنان، تصویر متصلب و خشک فیلسوفان را بشکند و تصویری همهجانبه از آنها به نمایش بگذارد.
«فیلسوفان بدکردار» را دو نویسنده انگلیسی فلسفهخوانده به نامهای «نایجل راجرز» و «مل تامپسون»، نوشتهاند و آقای احسان شاهقاسمی، عضو هیأتعلمی دانشگاه تهران آن را به فارسی برگردانده و «موسسه انتشارات امیرکبیر» آن را منتشر کرده است.
این کتاب بر مبنای زندگی هشت فیلسوف؛ یعنی «ژان ژاک روسو»، «آرتور شوپنهاور»، «فردریش نیچه»، «برتراند راسل»، «لودویگ ویتگنشتاین»، «مارتین هایدگر»، «ژان پل سارتر» و «میشل فوکو» نوشته شده است و سعی دارد ربطی میان آرای این فلاسفه و زندگینامهشان برقرار کند. مدعای اصلی کتاب این است: برای رمزگشایی از پیوند و تعامل میان زندگی فیلسوف و اثر او، زندگینامه یک فیلسوف امری تعیینکننده است... زندگینامهها با جستوجوی دلایل فیلسوفان و نقش پیروزیها و شکستهای آنان در آنچه مینویسند، تلاش میکنند نشان دهند آنها هم انسانهایی مثل بقیه انسانها هستند و بدین ترتیب به ما کمک میکنند از چشم آنها جهان را ببینیم... هرگز فکر نکنید فیلسوفی همه دغدغههای انسانیاش را زمین میگذارد تا به مسائل دیگر بپردازد. آنها هم مثل بقیه انسانها ضعفهای شخصی دارند و ممکن است بعضی وقتها از کوره دربروند.
فرازهای ذکر شده، از متن مقدمه مؤلفان برای نسخه فارسی کتاب آورده شده است. نویسندگان کوشش میکنند متون فلسفی را در زمینه خود خوانش کنند. به همین جهت با مواجهه ذاتگرایانه با متون فلسفی به مخالفت برمیخیزند و میگویند: خطر اینجاست که کل فلسفه را بدون زمینه بدانیم. یکی از بزرگترین تهدیدها علیه زندگی در جهان متمدن فکری، مذهبی و سیاسی، ذاتگرایی است. اگر متون را از زمینه آنها بیرون بکشیم و طوری آنها را تحلیل کنیم که انگار حقیقت آنها بهطور کامل در خود آنهاست، نتیجه سطحیگرایی و پذیرش کورکورانه خواهد بود.
البته مدعای کتاب به همین جمله؛ یعنی اثبات ربط میان زندگی شخصی فیلسوفان و فلسفه آنها، خلاصه نمیشود. نویسندگان پا را فراتر گذاشته و درصدد برآمدهاند تا درباره رذایل اخلاقی فیلسوفان منتخب کتاب قلم بزنند و به همین دلیل در پیشگفتار اصلی کتاب مینویسند: «گاهی معروفترین [فیلسوف]ها تسلیم شدند. شهرت، سکس و قدرت -و گاهی هر سه و هرازگاهی هم پول- آنها را فریفت و از برج عاج پایین کشید تا تفکر درخشان آنها در جهانی که احترام کمی برای علم و دانشگاه قائل بود، به خدمت بگیرد. برخی اوقات آنها بدرفتاری کردند و گاهی رفتار آنها تأسفبارتر بود. فیلسوفانی که در فضای روشنفکری خدایگونه بودند، ممکن بود در جهان پول و قدرت شرمندهترین کودکان باشند.» این رویکرد در نام کتاب هم بهوضوح نمایان است: «Philosophers Behaving Badly»؛ فیلسوفان بدکردار.
اینکه میان زندگی و افکار فیلسوفان نسبتی برقرار است، مورد تأیید بسیاری است. یکی از شاخههای دانش جامعهشناسی به نام «جامعهشناسی معرفت»، کار ویژهاش مطالعه زمینه تاریخی و اجتماعی بروز اندیشهها و ایدههاست؛ اما کتاب بیش از آنکه به زمینه تاریخی بروز ایدهها توجه کند و از این طریق بخواهد ضرورت تولد چنین نظراتی در بافت تاریخی را طبیعی و موجه جلوه دهد، با تمرکز بر ویژگیهای روانشناختی فیلسوفان، این نظرات را ناشی از ضعفها، رذایل و بدکرداریهای شخصی فیلسوفان قلمداد میکند.
با این همه یکی از نقدهایی که به این رویکرد وارد است این است که همیشه و به هر طریق نمیتوان میان برخی آرای فیلسوفان و زندگی و اعتقاداتشان ربطی واضح دید. برای مثال «تامس مور» که بر سر اعتقاد دینیاش محاکمه شد و سرش را از بدنش جدا کردند، کتابی نوشت به نام «اتوپیا» که در سراسر آرمانشهر او جایی برای «خدا» وجود ندارد! بهعبارت دیگر او «مرد خدا» بود، اما آرمانشهرش «شهر انسان» بود.
یکی از کارکردهای فلسفه، بازاندیشی در تفکرات پیشین است؛ بهنحوی که انسان به خودآگاهی برسد. این بازاندیشی جز با مواجه شدن در برابر واقعیت سفت و سخت و شهامت طرح پرسشهای بنیادین میسر نمیشود. هر متفکر بزرگی، با همه فراز و فرودهای زندگیاش، جرأت طرح چنین پرسشهایی را داشته و سعی کرده در خلال زندگیاش به آن پاسخ دهد. مواجهه روانشناختی با فلسفه، اگر چه بصیرتهایی درباره تهدیدهای تفکر به ما میدهد؛ اما گوهر فلسفه را به محاق میبرد. میتوان چنین تلاشی را مسامحتاً ضدفلسفه دانست. زیرا با ایجاد آگاهی کاذب، مانع از بروز خودآگاهی میشود. شما میتوانید بهراحتی با دانستن چند حقیقت از زندگی یک فیلسوف همه سیر و سلوک فلسفهاش را یککاسه کنید و برایش نسخه اجتماعی و سیاسی بپیچید. این ضدفلسفه بودن وقتی بیشتر توی ذوق میزند که کتاب بعضی فلاسفه بسیار بزرگ و البته چالشبرانگیز مانند «مارکس» را از دایره بدکرداریها خارج کرده و حتی جایی در مخالفت با نیچه تصریح میکند که مارکس پشت هایوهوی نیچه و آثارش پنهان مانده است. البته در قسمتی به نام «هشدارنامه» نویسندگان بهزعم خودشان دفع خطر احتمالی کردهاند و نوشتهاند: «فیلسوفانی که در این کتاب معرفی نشدهاند به هیچ عنوان به این معنا نیست که آنها را میتوان آدمهای خوبی دانست.» این فراز اگر صادقانه بیان شده باشد، نشان میدهد که نویسندگان اساساً به دنبال نفی تأثیرگذاری فلسفه اصیل بر زندگی هستند و میخواهند آن را از اریکه به زیر بکشند. غافل از آنکه ممکن است کسانی هم پیدا شوند و خود نویسندگان را مورد مطالعه روانکاوانه یا روانشناسانه قرار دهند و فیالمثل بگویند: راجرز و تامپسون، بهدلیل ناکامی در زندگی شخصیشان و عدم دستیابی به جایگاهی رفیع در فلسفه، تصمیم گرفتهاند با بزرگان فلسفه دربیفتند و از این طریق نام و نانی برای خودشان به دست آورند! ظاهراً در روزگاری که همه چیز کالایی شده، فلسفه هم نتوانسته خود را حفظ کند. همانطور که کتابهای بازاری درباره زندگی خصوصی هنرپیشهها و بازیکنان فوتبال نوشته میشوند و به چاپهای چندم میرسند، چرا فلسفه و فیلسوفان نتوانند خرید و فروش شوند؟ بازار آزاد به ریش فلاسفه میخندد و میگوید: «هر چه میخواهید ببافید، دست پنهان آقای اسمیت شما را خواهد کشت!» این روزها فلسفههای بازاری کم چاپ نمیشود. اتفاقاً کتابی هم به نام «تسلیبخشیهای فلسفه» نوشته «آلن دوباتن» وجود دارد که درست برخلاف رویکرد این کتاب، گزارههایی را از فلاسفه برای درمان دردهای زندگی عرضه میکند؛ گزارههایی که زمینه تاریخی مؤلف را نادیده میگیرد. این دو کتاب بهنوعی در جهت خلاف همدیگر هستند؛ اما در واقع میتوان هر دو را همسو دانست. هر دو تسلیبخش هستند. درد را با مسکن التیام میبخشند. در حالیکه کار فلسفه مواجه کردن انسان با درد و رنج خودآگاهی است. با این حال اگر کسی بهدنبال این است که زندگینامه مختصری از فیلسوفان ذکر شده را با بیانی نسبتاً جذاب و مختصر و مفید بخواند، این کتاب نمیتواند برای او بیهوده باشد. راستی آیا میتوان درباره متفکران و اساتید ایرانی، چنین پژوهشهایی انجام داد؟!
دیدگاه تان را بنویسید