بازنمایی ناقص پلیس در تلویزیون
سالها قبل شاید کمتر کسی تصور میکرد نیروهای امنیتی اجازه دهند مأموران اطلاعاتی عاشقپیشه بازنمایی شوند؛ آنهم عشقی ناگهانی در میانه مأموریتی مهم. اما حالا با پخش سریال «دلدادگان» مأموران عاشق میشوند و حتی زندگی حرفهایشان هم عاشقانه میشود.
صبح نو: سالها قبل شاید کمتر کسی تصور میکرد نیروهای امنیتی اجازه دهند مأموران اطلاعاتی عاشقپیشه بازنمایی شوند؛ آنهم عشقی ناگهانی در میانه مأموریتی مهم. اما حالا با پخش سریال «دلدادگان» مأموران عاشق میشوند و حتی زندگی حرفهایشان هم عاشقانه میشود.
ماجرا را باهم مرور کنیم: «سامان صفاری» در نقش «امیر» وارد یک مأموریت حساس میشود. در گیرودار مأموریت پیچیدهاش، عاشق «ارغوان» میشود. تا اینجای کار، حرفی نیست. اما آنچه در قسمت آخر دیدیم، کار را از حالت عادی خارج میکند. هرچه به سکانسهای آخر نزدیک میشویم، بهجای آنکه اقتدار یک مأمور حرفهای نظامی و امنیتی را ببینیم، بیعرضگی او را میبینیم. او اسیر «هاتف» میشود. تا دمِ مرگ پیش میرود و نمیتواند خودش را برهاند. ارغوان با چوب به هاتف میکوبد و امیر را آزاد میکند. امیر بیآنکه دستبندی به هاتف بزند و درخواست نیروی کمکی کند با ارغوان سوار ماشین میشود و از دست هاتف فرار میکند. در راه، ارغوان ازخودگذشتگی میکند و به امیر میگوید به دوستانش خبر بدهد. اما امیر اهمیتی نمیدهد. همینطور که مشغول صحبت با یکدیگرند و از ماجرا غافل شدهاند، هاتف خودش را به آنها میرساند و با ماشین طوری به آنها میزند که ماشینشان به درّهای میافتد و واژگون میشود. امیر بهسختی خودش و ارغوان را از ماشین بیرون میکشد. هاتف از بالای درّه آرامآرام و با اعتمادبهنفسِ هرچه تمامتر پایین میآید. امیر هیچ کاری نمیکند. ارغوان از او فعالتر است و تلاش میکند با گفتگو، هاتف را پشیمان کند. هاتف دستآخر ارغوان را با تیر میزند و از آنجا میرود.امیر همچنان نشسته است. مالک و مرضیه که چند دقیقه قبل از جای امیر و ارغوان مطلع شدهاند، خودشان را به آنجا میرسانند. امیر بهتزده بالای سر ارغوان نشسته است. مالک و مرضیه از راه میرسند و او باز هم نشسته است. همهچیز حکایت از مرگ ارغوان دارد، اما دستآخر او را در کما و امیر را بالای سر او میبینیم که از روی کتاب شعر کلاسیک، برای او ترانه میخواند! معمولاً مأموریتهایی چنین حساس، تنها به کسانی سپرده میشود که صاحب تجربه، شجاعت، ریسکپذیری، قدرت تصمیمگیری در لحظه و بسیاری از ویژگیهای دیگرند. اما امیرِ دلداده، نه توان مبارزه با هاتف را دارد، نه به درخواست نیرو فکر میکند و نه حتی توان نجات معشوقهاش را دارد. ابراهیم حاتمیکیا بهدلیل پرداخت به همین مسأله، سالها درگیر رفع توقیف «به رنگ ارغوان» بود. «حمید فرخنژاد» در نقش «بهزاد»، یک مأمور حرفهای و وظیفهشناسِ وزارت اطلاعات است و بهدنبال یکی از براندازان میگردد، اما در کارزار مأموریتی حساس، عاشق دختری میشود که قرار است با نزدیک شدن به او، پدرشرا دستگیر کند. گزارشهایش، شکبرانگیز شده و پای مافوقش را به محل مأموریتش باز کرده است. بهزاد البته مثل امیر نیست. قواعد را خوب میداند. اسلحه را خودخواسته به دست مافوقش میدهد تا حذفش کند و خللی به عملیات وارد نشود. آیا اوضاع تغییر کرده است؟ مثلاً باید بگوییم امنیتیها و نظامیها به طرز فکر دیگری رسیدهاند و قواعد نظارتشان بر آثار هنری را دقیقتر کردهاند یا ماجرا چیز دیگری است؟
تصویرصنفی در رسانه هر صنفی دوست دارد درباره تصویری که از او در رسانهها بازنمایی میشود، هم قاعده وضع کند و هم ناظرِ اعمال قواعد باشد. برخی از اصناف، این قدرت را دارند و برخی همچون پزشکان پس از پخش یک کار تلاش میکنند جلوی آن را بگیرند و برخی دیگر نیز هیچ قدرتی ندارند. نظامیها و امنیتیها، جزو همانها هستند که قاعده وضع میکنند و ناظرِ این قواعد نیز هستند. هرکس بخواهد فیلمی درباره آنها تولید کند، باید هماهنگ باشد. بیراه هم نیست. اقتدار نظامی و اطلاعاتی کشور، اقتضائاتی دارد که یکی از آنها نیز توجه ویژه به شیوه بازنمایی رسانهای آنهاست. حال اینکه قواعد وضعشده، در راستای تثبیت این اقتدار است یا تضعیفِ آن، مسألهای است که میتوان جداگانه بررسی کرد.
هماهنگی عوامل تولید آثاری که افراد یا نهادهای نظامی و اطلاعاتی را موضوع خود قرار دادهاند، روندی دارد که معمولاً بهآسانی انجام نمیشود. قواعد وضعشده در این زمینه، هرچه هست، معمولاً اِعمال میشود. فرآیند اِعمال این قواعد، در بسیاری از موقعیتها، ماشینی است.
نه انسانی؛ یعنی اصل بر رعایت رباتگونه قواعد است نه منافع ملی. اگر منافع ملی، اصل قرار بگیرد، بسیاری از قواعد باید منعطف شوند و دست مسوولان در چگونگی اِعمال آن باز باشد تا بتوانند چهره بهتر و مقتدرتری از نیروهای نظامی و امنیتی را بازنمایی کنند. اما بهنظر نمیرسد که تاکنون چنین بوده باشد. از نگارش سادهانگارانه فیلمنامه بگذریم که فرصتی دیگر میطلبد. سؤال این است که این حجم از بلاهتِ یک مأمور امنیتی را چطور هیچ ناظری متوجه نشده است؟ آقایان موقعی که ساخت این سریال را تأیید میکردهاند، متوجه نشدهاند؟ نکند با این سریال خواستهاند گامی رو به جلو بردارند برای پرداختی نوین به نیروهای امنیتی و اطلاعاتی؛ بیآنکه بدانند این کار چه کیفیتی دارد؟ و سؤال آخر: حال که مسوولان امر اینچنین بیمحابا و بدون سیاستگذاری، از آن طرف بام افتادهاند، حال که با ساخت این سریال همچنان بر نداشتن سیاستگذاریِ رسانهای پافشاری میکنند، حال که همچنان توجهی به بازنمایی نیروهای امنیتی، نظامی و اطلاعاتی نمیشود. آیا به کارهای انتقادی هم مجوز ساخت داده میشود؟ اگر یک فیلمساز خواست در راستای حفظ منافع ملی و در راستای تقویت اقتدار نیروهای امنیتی و نظامی، انتقادی به آنها بکند، با روی باز با او برخورد میشود یا با سوءظن؟ بازنمایی یک مأمور اطلاعاتی وظیفهشناس بهشکل یک عاشقپیشه کارنابلد و ناتوان، چه آوردهای برای نشان دادن اقتدار کشور دارد؟
دیدگاه تان را بنویسید