مجری معروف: برای خبر، پایم را دادم +عکس

کد خبر: 875589

محمد رحمان نظام اسلامی از جمله شخصیت‌هایی است که به نوعی نامش با فضای جبهه و جنگ گره خورده و فعالیتش را حتی در دوران پس از پایان این جنگ تحمیلی هم به آن مربوط کرده است. مجری و گزارشگری که خود زاده جنوب کشور است، روز‌های شروع جنگ تا اوج و پایان آن را به چشم دیده و لمس کرده، در این راه پایش آسیب دیده و مجروح شده و با وجود همه سختی‌ها و دشواری‌هایی که با آن روبه‌رو بوده، همچنان با روحیه‌ای مثال‌زدنی و انرژی پایان‌ناپذیر فضای جبهه‌ها را برای مخاطبان روایت کرده است.

مجری معروف: برای خبر، پایم را دادم +عکس

جام جم: به بهانه گرامیداشت هفته دفاع مقدس، روز گذشته میزبان او در روزنامه جام‌جم شدیم و از خاطرات این مجری و گزارشگر راوی دوران جنگ و مجری برنامه صبحگاهی قدیمی «صبح بخیر ایران» پرسیدیم. مصاحبه‌ای جذاب که با لحن پرصلابت و همیشگی نظام اسلامی همراه بود و حاصلش را در ادامه می‌خوانید.

اولین رویارویی شما با جنگ چطور آغاز شد؟ در چه سنی بودید که جنگ تحمیلی شروع شد؟

در تقویم تاریخ کشورمان ایران، شروع جنگ تحمیلی را همیشه ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ قلمداد می‌کنیم؛ شاید دلیلش آغاز حمله سراسری و بمباران فرودگاه بین‌المللی مهرآباد بود که این تاریخ را به عنوان شروع جنگ عنوان کرد. اما حقیقت امر این است که در مناطق جنوبی و برخی استان‌های غربی کشور، جنگ یکی دو ماهی زودتر شروع شد. از اوایل تیر، تحرکاتی در مناطق مرزی حس می‌شد و درگیری‌هایی در پاسگاه‌های مرز شلمچه رخ می‌داد. مردم این اتفاقات عجیب را لمس می‌کردند و شاهد به‌شهادت‌رسیدن برخی نیرو‌های بسیجی و ژاندارمری آن دوره بودیم. حتی همکلاسی خود من، جعفر موسوی یک دانش‌آموز بود که در آن درگیری‌ها به شهادت رسید. در نتیجه جنگ در خرمشهر و آبادان زودتر از تاریخ ۳۱ شهریور شروع شد. در آن هنگام من آماده رفتن به کلاس دوازدهم بودم؛ یعنی ۱۶، ۱۷ سال داشتم. درگیری‌ها عملا از مهر آن سال شدت گرفت و به نبرد‌های خیابانی کشید. این درگیری‌ها در طول روز‌های مقاومت ادامه پیدا می‌کرد و به لحاظ کمبود امکانات و نبود تجهیزات شرایط بدتر می‌شد. نهایتا در تاریخ چهارم آبان، واقعه سخت و تلخ سقوط خرمشهر رخ داد و همه با دیدگانی اشکبار، ناباورانه آن سقوط را تماشا کردیم.

=

به کمبود تجهیزات اشاره کردید. همیشه در خاطرات رزمندگان و مردم شهر شنیده‌ایم که در آن دوران کمبود شدیدی به لحاظ تجهیزات و امکانات وجود داشت و مردم عملا با دست خالی در برابر دشمن می‌جنگیدند؛ درست است؟

بله؛ در آن روز‌ها همیشه برایم سوال بود که چرا هیچ نشانی از حضور نیرو‌های پشتیبانی نبود. فرماندهی قوا در آن دوره بر عهده بنی‌صدر خائن بود. در هر نبرد و حادثه نظامی در هرکجای دنیا وقتی شهری در معرض سقوط قرار می‌گیرد، نیرو‌ها با تمام قوا به صحنه می‌آیند؛ اما ما تنها جمله‌ای که می‌شنیدیم این بود که می‌گفتند: قرار است بیایند... این آمدن هیچ‌گاه اتفاق نیفتاد و مردم با دست خالی و نیرو‌های موجود، ۴۰ روز سرسختانه در مقابل ارتش تا دندان مسلح عراق مقاومت کردند. همین مقاومت یک حماسه بزرگ بود.

شما جزو آن دسته از گزارشگرانی بودید که اول جنگیدید و بعد وارد حوزه خبر و عرصه خبررسانی و گزارشگری شدید. از ورودتان به سازمان صدا و سیما بگویید. چطور شد به عنوان گزارشگر جنگی مشغول فعالیت شدید؟

یک اتفاق ساده سرنوشت زندگی من را تغییر داد. من در بیمارستان شهید معیری واقع در خیابان ۱۷ شهریور، پشت مجلس فعلی بستری بودم. یادم هست که دوستان شبکه‌دو سیما برای انجام گفتگو و مصاحبه با مجروحین، به بیمارستان آمده بودند، اما خبری از گزارشگرشان نبود و او به دلایلی نتوانسته بود بیاید. درست زمانی که دیگر داشتند امکانات و تجهیزات مصاحبه و تصویربرداری‌شان را جمع می‌کردند که برگردند، عزیزی به آن‌ها پیشنهاد کرد و گفت: در طبقه دوم جوانی به نام نظام اسلامی بستری است که هم سر و زبان دارد و هم در همین بیمارستان کار‌های فوق‌برنامه برای همقطارانش زیاد انجام می‌دهد. آن‌ها سراغم آمدند و از من خواستند گفتگو‌ها را انجام بدهم و من برای اولین‌بار در عرصه فعالیت رادیویی و تلویزیونی‌ام در سال ۶۱، میکروفن را به‌دست گرفتم و بدون این‌که وقفه‌ای در ضبط صورت بگیرد، به مدت ۴۵ دقیقه اجرا کردم.

استرس نداشتید؟!

ابدا. در همان دوران از جمله کار‌های مهم من در خلوتم نویسندگی بود. آن مصاحبه فردا شب از تلویزیون پخش شد و هفته بعد به صداوسیما دعوت شدم. مسؤول گزینش وقت صداوسیما آقای ایزدی بود؛ او نامه دربسته‌ای به من داد و گفت: ببر میدان ارگ (رادیو). مسؤولان وقتی نامه را دیدند، مرا به‌عنوان نویسنده تامین برنامه رادیو مشغول به فعالیت کردند. چند ماه بعد از آن اتفاق، برادرم در جبهه به شهادت رسید و تقاضا کردم که به منطقه اعزام شوم. گفتند خبرنگاران عادی را اعزام نمی‌کنند و شرطش این بود که امتحان خبرنگاری بدهم. خلاصه قبول شدم و اولین گزارشم از مناطق عملیاتی تقدیم شنوندگان شد؛ و تا پایان جنگ در جبهه‌ها حضور داشتید؟

خیر؛ آخرین گزارشم در عملیات خیبر بود که منجر به قطع پایم شد. نکته اینجاست که با این‌که قریب به دو سال در بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران بستری بودم، اما رفیق صمیمی‌ام، ناگرایی که با آن مصاحبه‌ها را ضبط می‌کردم همراهم بود و در آن دو سال تمام گفتگو‌های رادیو با مجروحان و جانبازان دفاع مقدس را من از همان بیمارستان تامین می‌کردم. (می‌خندد)

این روحیه و پشتکار از کجا نشات می‌گرفت؟

خب حال و روز جامعه ما در آن دوره این‌گونه بود. این روحیه در تک‌تک جوان‌ها و پدران و مادران این سرزمین وجود داشت. ایثار، فداکاری، جانفشانی... هر کس هر کاری که از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد.

این سوال را از آن جهت پرسیدم که در ذهنم روحیه آن زمان شما را با روحیه جوانان امروز مقایسه کردم. شاید خیلی‌هایمان این روز‌ها افسرده و ناامید شده باشیم؛ اما شما در دوران جنگ و با وجود مجروحیت‌تان هنوز روحیه و انرژی داشتید.

رمز موفقیت و زیباترین هنر امام (ره) تاثیر بر قلب جامعه، مردم و بویژه جوانان بود. یک‌بار امام (ره) در سال ۶۵ اشاره کردند که جبهه‌ها نیاز به نیرو دارند و رفتن به آن واجب کفایی است. بعد از این جمله لشکر صدهزار نفری محمد رسول‌ا... به سمت جبهه راه افتاد. نوع لبیک گفتن مردم به دعوت امام (ره) بی‌نظیر بود و از جمله رموز موفقیت ایشان همین حکومت بر قلب‌ها و کلام نافذشان در آن سال‌ها بود. هرچند می‌خواهم بگویم که هنوز هم جامعه ما مملو از جوانان پاک‌سرشت و فداکار است. جوانانی که اسمشان مدافعان حرم است و حتی با وجود داشتن نوزاد چند ماهه عازم مناطق جنگی یا اردو‌های جهادی می‌شوند. این جوانان را من همسنگ با همان جوانان سال‌های دفاع مقدس تلقی می‌کنم. بهترین نمونه‌اش شهید حججی است؛ او جوانی معاصر است که به امام حسین (ع) و اهل‌بیت عشق داشت. حتی دیدیم که مردم در همین حادثه‌ای که در اهواز اتفاق افتاد، چطور به میدان آمدند و سنگ تمام گذاشتند. صادقانه می‌گویم که از این مردم ممنونم.

جنگ با هیچ‌کس شوخی ندارد. فرقی هم میان جنگجو و خبرنگار قائل نمی‌شود و شما هم به همان اندازه رزمندگان در معرض خطر بودید. از حضور در جبهه‌ها برای تهیه گزارش نمی‌ترسیدید؟

یکی از ویژگی‌های ارزشمند حضور خبرنگاران در مناطق عملیاتی، همراهی‌شان با رزمندگان سلاح به دست بود. این همراهی و حضور دلگرمی دوچندانی به نیرو‌ها و حتی فرماندهان عالی‌رتبه می‌داد. آن‌ها می‌دیدند خبرنگار هم ضبط صوت یا دوربینی ده‌بیست‌کیلویی به دوش داشت و همپای آنان در عملیات حاضر می‌شد. این حس دلنشینی برایشان بود؛ چون می‌دانستند افرادی هستند که این فداکاری‌ها را منعکس کنند؛ و حتی شاید حس می‌کردند که تنها نیستند...

دقیقا. حس می‌کردند تنها نیستند. به جرات می‌گویم از جمله کار‌های ارزشمند حوزه رسانه، بویژه در حوزه رادیو و تلویزیون، انعکاس این جانفشانی‌ها و فداکاری‌ها در سال‌های دفاع مقدس بود. در آن سال‌ها رادیو جبهه شکل گرفت و گویندگان در مناطق عملیاتی حاضر می‌شدند. در این مسیر دوستان زیادی شهید یا جانباز شدند که جا دارد قدردان تلاش تک‌تکشان باشم.

تجهیزاتی که برای تهیه خبر و ارسال گزارش داشتید به چه صورت بود؟

در حوزه رادیو یک ناگرای ده پانزده کیلویی داشتیم که حملش مصیبت بود. در حوزه سیما هم دوربین‌ها وزن ۳۰ تا ۴۰ کیلویی داشتند و اصلا قابل مقایسه با تجهیزات و امکانات امروز نبودند؛ و چطور به تهران ارسالشان می‌کردید؟

مصاحبه‌ها روی نوار‌هایی ضبط می‌شد و از طریقی، چون پرواز، پست یا به صورت نفر به نفر به سازمان منتقل می‌کردیم. اصلا صداوسیما دفتری در فرودگاه مهرآباد تشکیل داده بود که تصاویر و گزارش‌های ارسالی را از آنجا دریافت می‌کرد و به جام‌جم می‌فرستاد.

در آن دوران از واکنش‌های مخاطبان چقدر اطلاع داشتید؟ افرادی که در تهران و یا شهر‌های دیگر بودند و گزارش‌های شما را می‌شنیدند.

بهترین بازخورد، رضایت مادران بود. در آن دوران امکان دسترسی چندانی به رزمندگان فراهم نبود لذا در رادیو برنامه‌ای صبحگاهی داشتیم که در آن با رزمندگان گفتگو می‌کردیم.

آن‌ها اسم و شهر محل اعزامشان را اعلام می‌کردند و به خانواده‌ها می‌گفتند که حالشان خوب است. به نوعی می‌شود گفت: رسانه ملی حلقه اتصال میان پدر‌ها و مادر‌ها با فرزندانشان شده بود و این امر مهمی بود.

به‌عنوان فردی که متولد جنوب کشور هستید، در دوران جنگ از نزدیک حضور داشته‌اید و اکنون هم در تلویزیون مشغول فعالیت هستید، فکر می‌کنید رسانه ملی چقدر توانسته به مشکلات مردم در دوران بعد از جنگ بپردازد و از دغدغه‌هایشان بگوید؟ ‌ می‌گویم ای‌کاش رسانه‌های دیگر هم مثل رسانه ملی عمل می‌کردند. این کوتاهی را در حق عزیزان، من از جانب کسان دیگری می‌دانم که مسؤولیت بر عهده‌شان بوده، اما کوتاهی کرده‌اند. رسانه ملی تنها رسانه‌ای است که همواره تلنگر می‌زند و می‌کوشد حق مطلب را ادا کند؛ و در حوزه مجموعه‌های تلویزیونی مرتبط با جنگ چطور؟ اصلا سریال‌ها و فیلم‌هایی که ساخته می‌شوند چقدر توانسته‌اند فضای سال‌های جنگ را درست به تصویر بکشند؟

شاید توانسته‌اند فقط بخش کوچکی از ماجرا را به تصویر بکشند؛ یعنی دریایی از حماسه‌های نورانی و جاودان. به‌رغم تمام تلاش‌ها و زحماتی که هنرمندان در عرصه دفاع مقدس کشیده‌اند، فکر می‌کنم هنوز که هنوز است جای کار در این عرصه وجود دارد.

امسال در حوزه سینمای دفاع مقدس، فیلم ارزشمند تنگه ابوقریب را دیدیم. این فیلم گوشه‌ای از این جانفشانی‌ها را نشان داد و ثابت کرد جنگ هنوز می‌تواند موضوع روایت باشد. باید آثار بیشتری با موضوع جنگ بسازیم و در طول سال نه جنگ، که دفاع را و نه خونریزی، که جلوه‌های عاشقانه دفاع از سرزمین را یادآوری کنیم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت