کارگردان فیلم بخاطر «گلزار» اسلحهاش را روی شقیقهام گذاشت
قطعا من علی احمدزاده را با فیلم دو چیز جدا از هم میدانم، من میگویم هیچ وقت بخاطر عملکرد اشتباه علی احمدزاده به عنوان یک کارگردان، حق و حقوق ۵۰، ۶۰ نفر و حق معنوی یک فیلم ساخته شده را نباید زیرسوال ببرند و در نظر گرفته نشود.
باشگاه خبرنگاران پویا: امیر سیدزاده تهیهکننده سینمای ایران با تولید و پخش آثار آلترناتیو از تهیه کنندگان جنجالی سینما محسوب میشود که فرازهایی از کارنامهاش مثل فیلم تهیه «زندگی جای دیگریست»، بسیار قابل اعتنا و تامل است. اما برخی آثارش محل مناقشه و چالش است. به هیچ عنوان تصور نمیکردیم که تهیهکننده سینمای آلترناتیو، اهل گفتوگوی آلترناتیو هم باشد و تندادن او به این گفتگو، منجر به یک بحث مفصل و چالشی شد.
*شنیدیم که کلیه اموال خود را فروختهاید و قصد مهارجت دارید کجا میخواهید تشریف ببرید برای ادامه زندگی؟
الان ۴ سال است که این اتفاق افتاده است تقریبا از سال ۲۰۱۵؛ در حقیقت بعد از اینکه از گرفتن مجوز نمایش فیلم «مادر در قلب اتمی» که پروانه نمایش آن صادر شده بود، ولی به دلایل احمقانه و سلایق شخصی یک مدیر به اصطلاح فرهنگی در محاق توقیف قرار داشت، دفتر فعالیت تهران را تعطیل کردم و یک کمپانی سینمایی در کشور جمهوری چک در پراگ ثبت کردم و به نوعی مهاجرت کردم. این اتفاق سال ۲۰۱۵ برای من افتاد.
بعد از آن سعی کردم که در هر صورت با توجه به معیارهایی که در چارچوب مسائل اعتقادی خودم وجود داشت، آنسوی مرزها فعالیت داشته باشم؛ فعالیت مثمر ثمر و همسو با نظام فرهنگی مردمم، کشورم و سرزمینی باشد که در آن زندگی میکنم. به این قصد نرفتم که آزادی کار پیدا کنم و هر فیلمی را که خواستم بسازم. در این مدت من سه فیلم ساختم. «خاطرات پاییزی» که محصول مشترک ایران، جمهوری چک و اوکراین بود و یک فیلم به نام «شهری که نمیخوابد» محصول مشترک ایران و فرانسه است. فیلم سومم که الان در دست اقدام است، در کشور ترکیه ساخته خواهد شد.
*به عنوان یک تهیه کننده آلترناتیو چرا تصمیم به ترک ایران گرفتید؟
متاسفانه سینمای ایران جدا از اینکه زیرساختارهای یک صنعت سینما را ندارد و حدود پنج تا ۱۰ درصد آنچه که وجود دارد در دست یک عدهای است که منافع سینما فقط به خاطر آنهاست و ۹۰ درصد دیگر از جمله سازندگان فیلمهای مستقل و سرمایهگذارانی که میآیند، فیلمهای اجتماعی میسازند همیشه درمعرض مواجهه شدن خطر سرمایهگذاری در کارهای فرهنگی قرارمیگیرند. این مسئله باعث شد که من برای ادامه حیات حرفهام فکری کنم. مستحضر هستید که من سعی کردم برای خدمت به فرهنگ سینمای کشورم چیزی نزدیک به ۱۲ کارگردان اول را پروانه ساخت بگیرم، سرمایهگذاری کنم و با پول خودم و با بدون ریالی کمک یا وام بلاعوض و چه نوع دیگرش این کارگردانها، فیلمشان را بسازند و فیلمساز بشوند.
* سرمایهگذاری روی کارگردان فیلم اولی یعنی ریسک، سرمایه ۱۲ فیلم را از کجا آوردید، شما سرمایهدار بودید؟
این قضیه برمیگردد به سال ۸۵. اولین فیلمی که من سرمایهگذاری کردم، ۶۰ درصد فیلمی بود به نام «تنها دوباره زندگی میکنم» به کارگردانی آقای بهنام بهزادی که مدت زیادی در تلاش بودند که این فیلم ساخته بشود و موفق نشدند، من در آن فیلم سرمایهگذاری کردم که مدت زیادی آن فیلم در محاق توقیف قرار گرفت، ولی فیلم بسیار خوبی بود، حرف برای زدن داشت و در بسیاری از کشورهای دنیا جایزه گرفت، برخلاف نظر بعضیها که میگفتند فیلم ضد نظام است، به اصطلاح علیه مملکت بود، اصلا اینچنین چیزی نبود.
*یعنی شما این مسئله که فیلم مواجه با حاکمیت داشت را قبول ندارید؟ فیلم دربارهی یک تصویر وارونه از دهه شصت انگشت میگذارد.
قطعا، ولی از نگاه شما. یک دانشجوی اخراجی از دانشگاه را میبینید که میآید و تصمیم میگیرد همهی کسانی که مانع رشد و ادامه حیات واقعی در زندگیاش شدند را در روز تولدش از بین ببرد و انتقام بگیرد، حرف فیلم همین بود.
*در پرانتز باید بگویم، ما نمیتوانیم منکر یکسری اتفاقات بشویم، ولی این موضعگیری صریح مقابل نظام جمهوری اسلامی است.
ولی من اینطور فکر نمیکنم. به خاطر اینکه اگر این اتفاق در واقع اتفاق افتاده باشد، باید دنبال علت باشیم تا بتوانیم معلول قضیه را کشف کنیم. به آن دانشجو ظلمی شده، او برای دفاع از خودش دست به اسلحه میبرد. ولی در ادامهی مسیر، زندگی را در فیلم ساری و جاری میبینم. یک شخصیت خیالی مثل خانم نگار جواهریان میآید در مقابل او قرار میگیرد و او را به سمت و سویی میبرد که از آن نوع تصمیم انتقامگیری نابودکننده منصرفش میکند. او دست به این انتقامگیری نمیزند و تا انتهای قصه که شما میبینید به جزیرهی خیالی خودش میرود. حتی از آن پیر مرد قصه، سوال میپرسد که من میخواهم بروم «لیو» کجاست؟ او راهی را نشان میدهد، این مسیر به زندگی منتهی میشود، منتهی میشود به امید و یه آرزوها و همان چیزهایی که ما به دنبال آن در زندگی واقعی هستیم.
* تبیین هرج و مرج در دانشگاهها، نامش شده فعالیت سیاسی. دانشجوی هرج و مرج طلب شده فعال سیاسی ستاره دار. موتیف این فیلم (دانشجوی ستارهدار)، در «عصبانی نیستم» و خیلی فیلمهای دیگر مثل «قصهها» از سرکار خانم رخشان بنی اعتماد قابل مشاهده است. فیلم شما اول این خط را شکست. با نهایت احترامی که برایتان قائل هستم، اما تصور میکنم به جای آسیب شناسی اجتماعی در این حوزه باشد قصدتان این است که فیلمی با موضع سیاسی خاص در مواجه با حاکمیت بسازید و ژست بگیرید و البته فیلم شما به جای آسیب شناسی اجتماعی، تسری نوعی هرج و مرج طلبی است.
من این انتقاد جناب عالی را محترم میدانم، ولی دلیلی برای قبولش نداریم. چرا؟ چون معتقدم جامعهای پویا و اندیشمند و رو به ترقی هست که تضارب وعقاید و آراء در آن وجود داشته باشد و همه بتوانند در آن حرف خودشان را بزنند و هیچ کس از آن نوع حرف زن برداشت سوء نکند. بلکه برداشتی در جهت تکامل جامعه بکند، شما ملاحظه میکنید، همین فیلم بعد از مدتی اکران شد، چه اتفاقی افتاد؟ هیچ اتفاقی نیفتاد. «عصبانی نیستم» که فضای تند و تیزی حول آن بود، سه سال توقیف بود. بعد اکران شد، چه اتفاقی افتاد؟ هیچ اتفاقی نیفتاد، «مادر قلب اتمی» سه سال و نیم توقیف بود بعد اکران شد، چه اتفاقی افتاد؟ من عرضم این است که ما باید به دنبال پویایی اندیشه باشیم.
*پویایی با تفسیر شما که به تدریج امنیت را به مخاطره اندازد؟
پویایی اندیشهای که مخل امنیت نظام نشود، ما اگر این دیدگاه را داشته باشیم که از افکار و اندیشهها بت نسازیم که مردم کورکورانه آن بت را بپرستند و تقلید کنند. من بحثم این است، شما ببینید در کشورهای کمونیستی سابق چرا فروپاشی اتفاق افتاد؟ به خاطر آنکه آن فنری که روی آن ایستاده بودند، ارتفاعش خیلی زیاد بود.
* به نظر من آن فنری که روی آن ایستاده بودند بخشی از آن را سینمای شوروی سابق مثل موریانه اسیدی آنرا سست کرد، شما قبول دارید که بخشی از براندازی نرم در بلوک شرق به وسیله سینما محقق شد؟
بله بله قطعا درست میگویید. قطعا میگویم که سینمای شوروی آن فشاری که آن فنر مد نظر، به کل جامعه منتقل میکرد را سست کرد، من هیچ شکی ندارم و قبول دارم، اما میخواهم بگوییم انتهای آن قضیه چه اتفاقی افتاد.
* خب شما هم همان کار را دارید میکنید، شما با یک تیپ فیلمهای خاص از براندازهای نرم به حساب میآیید که این پایه را یوایش یواش دارید سست میکنید.
نه اینطوری نیست. قطعا من به شما میگویم که این نوع فکر از لحاظ من و شما، زمانی میتواند پایدار و قابل قبول کسانی که روبروی من و شما هستند، یعنی جامعه، قرار بگیرد که در عمل خودش را نشان بدهد. باید ببینیم دیگران چه برخوردی با آن دارند، دیگران چه تاثیرپذیری از آن دارد. من عرضم این است که ما از «عصبانی نیستیم» فضای روانی بیجهتی ساختیم، چرا؟ چون فیلمی بود که با پروانه ساخت ساخته شده بود، مثل «مادر قلب قلب اتمی» که من مو به موی آن فیلم را پروانة ساخت گرفتم. اگر قرار است مسائلی اینچنینی در نظر گرفته شود باید پروانه نمایش این فیلمها داده نشود. بهتر است که حوزه پروانه ساخت آن را آسیبشناسی کند و پروانه ساخت را به آن ندهیم که بعد فضای روانی بیجهتی را تولید نکنیم. شما ۴ یا ۵ فیلم را نام بردید که من الان دارم از جمله فیلمهای «مادر لب اتمی» یا «عصبانی نیستم» را نام میبرم، همین فیلم دوستمان محسن امیریوسفی «آشغالهای دوست داشتنی» اینها فیلمهایی هستند که ظاهرش شاید مخاطب را عام ببینید، تصور کند که سازنده فیلم، تئوریسین فیلم، فیلمنامهنویس، کارگردان دنبال علنی کردن مخالفت ذهنی و اعتقادی خودشان با نظام بودند و به دنبال کوبیدن نظام هستند، ولی اعتقاد من این نیست.
* همین هست. جناب سیدزاده این مواجه هنری با نظام هنری را تهیهکنندگانی امثال شما تقویت میکنند.
من میگویم که باید به این نسل اجازه مطرح کردن حرفهایشان را داد.
* تا چه حد مخالفت؟ تا مرز فروپاشی نظمی که هست.
تا حدی که مخل امنیت ملی و نظام نباشد، نظام الحمدلله خیلی خیلی قویتر و ریشهدارتر از آنی هست که بخواهد با این چیزها تکان بخورد. من اعتقادم این است.
*این هم تکه کلام جناب آقای موسوی (تهیهکننده) است که این جرعه را به کام همه نوشانده است که نظام قوی است و تکانی نمیخورد. این کلاه گشادی است که اغلب تهیه کنندههای سینمای آلترناتیو سر حاکمیت میگذارند، میگویند دیدید فلان فیلم اکران شد و چیزی نشد. ولی این فیلمها ذره ذره مثل موریانه دارد عمل میکند. بستر ذهنی و اعتقادی مردم را نسبت به نظم موجود سست میکند. این سینمایی است که قرار است اراده ملی، مردم را تقویت کند، مثل بالیوود و هالیوود. چرا در میان این همه خوبی، مسئله یک عده از شما فیلمسازان محترم، دانشجوی ستارهدار است. آیا سوژههای بهتری نیست؟
آیا دانشجوی ستارهدار وجود نداشته؟ قطعا وجود داشته که شما بحثش را پیش میکشید.
* یک سوال، شما قائل به نظم هستید یا قائل به هرج و مرج؟
من قائل به نظم هستم قطعا و قائل به رشد در نظم.
* من پروندههای خیلی از این دانشجویان ستارهدار را دنبال کردم، فهمیدم که این دانشجوهای ستارهدار قائل به هرج و مرج و آنارشی هستندو گرنه منم اعتراض سیاسی دارم، اما مخل امنیت و نظم عمومی کشور نیستم. ضمن اینکه رئیس جمهور عزیرمان وعده دادند، دانشجوی ستارهدار نداریم و دوره این حرفها واقعا گذشته است. خیلی ساده است با هر اخلال در نظم عمومی باید برخورد شود.
هیچ بحثی نیست، باید برخورد شود. آن کسی که امروز در مقابل نظام، در مقابل جامعه، در مقابل مردم از طریق علم کردن اعتقادات، شما میگویید فاشیستی، میگویید کمونیستی و یا هر اسمی که شما میگذارید، واقعا قصد رویارویی با نظام را داشته باشد را باید برخورد کنند، شکی در این نیست، یعنی هیچ کدام از ما نمیپذیرد با هیچ دیدگاه و اعتقادی، اسلام در خطر بیفتد.
* شما دانشجو ستارهدار را نشان میدهید. اما دلایلش را در آن فیلم «تنها دو بار زندگی میکنیم» نمیگویید که این آدم قائل به نظم بوده، با یک نظم خاصی عقیدش را بیان کرده یا دست به هرج و مرج در دانشگاه زد؟
دانشجوی فیلم «تنها دوبار زندگی میکنیم» با ذهنیت هرج و مرج شروع کرد، اما قائل به نظم شد، ببینید یک تفاوتی میان صحبت من و فرمایش جنابعالی در همین است که آن دانشجوی فیلم «تنها دوباره زندگی میکنم» دانشجوی عصیانگری بود که اسلحه برداشت، اما در ادامهی مسیر به راه درست هدایت شد. ولی من میخواهم این بخش را در فرمایشتان لحاظ کنید که نمیشود به اسم سرکوب کردن این نوع اعتقاد، این نوع اعتراض، مقابله بکنیم و این را بخواهیم از بین ببریم، این کار جواب نمیدهد، اگر بتوانیم باید هدایتش بکنیم. اصلا وظیفهی هنر، هدایت آدمها به سمت نور است، این یک مسئله تقریبا میشود گفت: جا افتادهای است در همهی دنیا.
* استدلال شما محترم؛ اما اگر تماشاگر عام فقط اسلحه برداشتن را درک کرد، این میشود مخل امنیت ملی، یعنی فیلم شما، قبول دارید؟
خیر، به خاطر اینکه گاهی احتمال دارد، دراثر اشتباهی دانشجویی مثل دانشجوی فیلم «تنها دوبار زندگی میکنم» دست به اسلحه ببرد، اما بعد پشیمان بشود، بعد استفاده نکند و در مسیر درست هدایت شود.
در آن فیلم اگر این تکه قضیه منجر به ریختن حتی یک قطره خون از بینی کسی میشد، قطعا آن سناریو را کار نمیکردم، من به خاطر ادامه مسیر، فیلمنامه را قبول کردم که دیدم آخر داستان یک مطلبی دارد که گفته میشود که آن مطلب میتواند به نسل جوان ما این هشدار را بدهد که همه چیز اسحله نیست. همه چیز در انتقامجویی اعتراض و انتقام نیست. من با این دیدگاه فیلمنامه را برای خودم تجزیه و تحلیل کردم و ادامه قصه در پلان نهایی شما میبیند که علیرضا آقاخانی میرود و میرسد به ان سرزمین «لیو» یعنی سرزمین زندگی. با وجود اینکه مجازی است، اما چون فضا و در حقیقت عمومیت صحنه پایانی فیلم حرف از بازگشت به زندگی دارد و برای من خیلی قابل احترام است.
* باز هم با یک گزارهی سورئالیستی در روایت فیلم وجود داردکه مخالف خوانی آلترناتیو با نظام را توجیه کند.
من مخالفم با این، میگویم نباید اینچنین شود.
* بعد هم رسیدیم به فیلم «آمین خواهیم گفت»، در نهایت میشود فیلم سامان سالور که شما تهیه کننده آن هستید و راجع به آن هم اگر خواستید صحبتی دارید بفرمائید تا بنده هم نظرات را ارائه دهم.
در حقیقت فیلم «آمین خواهیم گفت»، فیلم سامان سالور اثری بود که بعد از «تنها دوباره زندگی میکنیم» حرفها و حدیثهایی داشت، ولی باز هم پروانه نمایش گرفت و نمایش داده شد و من در دفاعیاتی که در جلسههای مختلفی که مسئولان فرهنگی نظارتی داشتند با من صحبت میکردند واقعیت مطلب را میگفتم. ابتدا وسط و انتهای فیلم سامان سالور را بگذارید در عرض ۳۰ ثانیه بگویم. مردم این روستا به آن روستا میخواستند بروند وسیلهای برای تردد ندارند، یک وسیله به نام «گرگر» نصب میشد، به هر حال یک آدم؟ فیزیکال میآمد آن را هدایت میکرد. آدمها با این وسیله از این ده به آن ده میرفتند، خطرات و صدمات خیلی زیادی داشت. هیچ وقت در جمهوری اسلامی شایسته و بایسته نیست، ۳۰ سال از نظام و انقلاب بگذرد (این فیلم برای ۱۰ سال پیش است) مردم برای حمل و نقل از این روستا به آن روستا، سقوط کنند در دریاچه و بمیرند یا انگشت فلان نفر قطع شود. ما با یک آسیبشناسی به نوعی یک تلنگری به مسئولین زدیم و من با صحبتهایی که با وزیر راه در آن زمان داشتم ایشان گفتند دیدن این فیلم ما را متوجه به این کرد که ما در روستاها، خصوصا پر جمعیت، وظیفهای داشتیم که فراموش کردیم و آن زمان اگر یادتان باشد در یک مقطعی پلسازی در روستا شدت گرفت.
پیام همین فیلم بود، بگذریم از اینکه در آن فیلم کاراکتر آقای فرزاد حسنی شراب هم میخورد، ولی برای انتقال یک مضمون درست مجبور شدیم از یک عملکرد و یک مفهوم بد و زشت استفاده کنم، تا بتوانم نتیجه مثبت را بگیرم. اگر نبودنشان دادن این صدمات و لطمات «گرگری» که در شب عروسی آن دختر، آن اتفاقات را برایش رقم میزند، قطعا مسئولین ما به فکر افتادند. از شروع اکران این فیلم (در سال ۸۹) من ۱۰ الی ۱۱۵ جای مختلف من این فیلم را بردم و نشان دادم به مسئولین و آنها گفتند با دیدن این فیلم ما وادار به ساخت پل شدیم و بیش از ۱۵۰ پل در روستاهای کشور، در استانهای مختلف ساختیم. خب این یک نتیجه مثبت است، چه ایرادی دارد که شما یک معضل بدی را نشان دهید و یک نتیجه خوب از آن بگیرید. دیدگاه من نتیجهگیری از فیلم بود در حالی که داستان نیمه دراماتیک فیلم شاید به قول شما لوس تعریف شده، باز به نوعی شما مثلا اثر نصاب ماهواره در فیلم مد نظرتان است که صدمه زننده است. شاید بهتر باشد نیمه پر لیوان را ببینیم. من اعتقاد خودم این است که همیشه از منفیها سعی کنیم نتایج مثبت بگیریم.
*برای اینکه کاستیها را بگویید از برترین شکل ممکن استفاده میکنید.
از آن چیزی که وجود دارد استفاده میکنیم نه به شکل سیاهنمایی و نه به شکل اغراق شده و نه به شکل وهن و تمسخر. من اعتقاد دارم که باید از واقعیتهای موجود استفاده کنیم. در آن مقطع زمانی، گرگر وسیلهای بود که در تمام روستاهای ایران، مخصوصا استان لرستان و منطقه اندیمشک که آنجا فیلمبرداری شده بود، استفاده میشد. خب صدماتش را ما میدیدیم، خود آقای سالور در آن قضیه تحقیقات میدانی کرده بود که منجر به این فیلمنامه شد. من به عنوان یک تهیه کننده و فیلمسازی که در چارچوب اعتقادات دینی و شرعی خودم و چارچوب موازین فرهنگی حاکم بر شاکله نظام که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پروانه ساخت فیلم را به شما میدهد، از ساخت هر کدام از این فیلمها یک هدف و نتیجهای را دنبال میکنم. ضمن اینکه فیلم آقای سامان سالور کلا برایم ضرر بود، این را هم در پرانتز بگویم، از لحاظ گیشه و اقتصادی کلا برای من ضرر بود و برای شریک من که برادر خود آقای سامان سالور بود، ولی از لحاظ رضایت خاطر برای من خیلی خوب بود، چرا؟ چون من احساس کردم یک حرکتی برای جامعه انجام شد. همین که گفتند در فاصله دو سال ۱۵۰ عدد پل ساخته شده، من احساس میکنم که رسالت خودم را به عنوان یک تهیه کننده و فیلمسازی که باید دنبال رفاه و آسایش به اصطلاح سرزمین خودش، کشورش، از طریق انتقال مفاهیم فرهنگی و هنر هفتم که سینما باشد، انجام دادم.
* آقای سیدزاده، شما اعتراضاتی دارید راجع به فیلم «مادر قلب اتمی»، اول میخواهم اعتراضاتتان را درباره «مادر قلب اتمی» بشنوم و بعد سوالاتم را بپرسم.
ببینید فیلم «مادر قلب اتمی» فیلمی بود که من برایش پروانه ساخت گرفته بودم و قبل از اینکه پروانهساخت بدهند، مسئولین مربوطه چند بار جلسه گذاشتند، نقطه نظراتی را دربارهی فیلم داشتند که همهی آنها را اصلاح کردیم و فیلمنامه را ارائه دادیم و فیلمنامه نهایی که تصویب شد پروانه ساخت گرفتیم. به هر حال بعد از اینکه فیلم ساخته شد، برای پروانه نمایش اقدام کردیم، به فاصله تقریبا شش ماه شورای پروانه نمایش ایراداتی گرفت با وجود اینکه آن ایرادات از نظر من تهیه کننده، ایرادات غیرموجهی بود، چون من طبق فیلمنامه گرفته بودم.
* چه ایراداتی؟
حضورتان عرض کنم که، شما میدانید در مورد فیلم «مادر قلب اتمی» دو نوع ایراد وجود داشت، یکی بحث تصویری بود، دوم بحث محتوایی و مفهومی بود که افراد برداشتهای مختلفی میتوانند از فیلم داشته باشند. فیلم در حقیقت با شروع واریزی یارانههای مردمی با تصادفی در چهارراه پارکوی شروع میشد و این در حقیقت مصادف بود با دوران دوم ریاست جمهوری آقای احمدینژاد که اینجا قصد پرداختن به این مسئله حاشیهای نداریم، ولی آسیبشناسی مواضعی بود که میتوانست غلط باشد.
*یعنی غنی سازی میتوانست غلط باشد؟
خیر، بحث هستهای ما از لحاظ غنی سازی اورانیوم در مصارف پزشکی مورد بررسی قرار داده بودیم و فیلم به آن پرداخته بود. یکی از تصورات غلطی که درباره این فیلم میشد و همه برداشت میکردند این بود که ما در فیلم میخواستیم بحث هستهای ایران را زیر سوال ببریم، در صورتیکه اصلا این نبود.
*رویای مهرداد صدقیان که میبیند همهی ایران منفجر شده است و یک بمب هستهای در کشورمان منفجر شده خیلی صریح به ما میگوید که یک نبرد هستهای قریب الوقوع در پیش داریم. خود این مفهوم یعنی ارعاب سیاسی در اذهان عمومی.
خواهش میکنم به ادامهی دیالوگ مهرداد در آن سکانس توجه کنید، مهرداد گفت: خب، اگر دنیا این باشد ماهم باید بمب اتم داشته باشیم. پرسوناژ مخاطب سوال میکرد که چرا؟ میگفت که دیگران جرئت نکنند که به ما تعرض کنند. ببینید من همیشه در فیلم و اهدافی که از ساخت فیلمها دارم ریز قضایا را درمی آورم، بازهم مخاطب پرسید اگر اول آنها را زدند چه؟ میگفت: غلط میکنند بزنند
در آن پلان و سکانس برای خودم در دفاع از نظام و مملکتم ارزش قائل میشدم، نه بمب اتمی که ما باید داشته باشیم تا به زور بر دنیا حاکم شویم و بر مردم دنیا مسلط شویم و مردم دنیا از این بمب اتمی ما بترسند، به عنوان یک وسیلهی ایجاد ارعاب و وحشت. این را اصلا ما تجزیه و تحلیل نکردیم. در بحث مادر خانم ترانه علیدوستی که قرار بود به خارج از کشور برود و دریچه میترال قلبش را عوض کند. ما بیشتر به آن پرداخته بودیم که صنعت هستهای بزرگترین کاربردش میتواند پزشکی باشد. جان یک انسان را نجات دهد و با اینکه در ادامه به دلیل دیالوگهای ثقیلی که کارگردان و نویسندهی فیلمنامه در طول فیلم آورده بود، فیلم عامه پسند نبود. این فیلم اثر طبقه خاصی بود.
*و مفهوم همجنس گرایی؟
من چنین اعتقادی نداشتم. یکی از دلایلی که آن مسئول محترم فرهنگی از لحاظ سلیقه شخصی خودش، برای توقیف شخصی فیلم، استفاده میکرد همین مطلبی بود که جناب عالی میگویید که مثلا دو کاراکتر خانوم قصه، این دو همجنسگرایند.
من به او گفتم اگر چنین استنباطی و مفهومی از فیلم است شما به شورای پروانه نمایش اعلام کنید و آنها به من اعلام میکنند که فیلم چنین مفهومی را میرساند. من یا اصلاح میکنم یا فیلم را در آرشیو میگذارم. یکی از دو حالت که بیشتر نیست، ولی آن مسئول هیچوقت تن به این خواستهی من نداد. من دقیقا به همینی اعتراض دارم. یک مسئول نمیتواند وقتی که همه مسیرها و مجراهای قانونی اخذ پروانهی نمایش یک فیلم توسط شورایی که آن شورا یک جایگاه قانونی دارد، صادر شده، اعلام کند که با وجود این که پروانه نمایش فیلم صادر شده، آنرا به تهیه کننده نمیدهم. نمیدانم شما داستان پروانه گرفتن من را شنیده اید یا نه؟
*با جزئیات کامل.
از آن مسئول محترم فرهنگی دو یا سه روزمانده به فوت آقای هاشمی رفسنجانی، من در دادگاه کارکنان دولت شکایت کردم، در شعبه ۱۲ و احضار ایشان را نوشتند. من به ارشاد رفتم و به یک مسئول رده پایینتر از آن مسئول نامه احضاریه را نشان دادم و او به من گفت که "تف سربالاست". خیلی بد است بگویند که یک تهیه کننده آمد و فلان مسئول فرهنگی را مثلا احضار به دادگاه کارکنان دولت کرد.
بگذارید تا من این موضوع را حل کنم و آن دوستمان هم نتوانست موضوع را حل کند، آقای ایوبی که معاونت سینمایی را بر عهده داشتند، مرا دیدند و گفتند مشکل شما حل شد یا نه؟ من گفتم حل نشده است، ولی میخواهم از طریق دادگاه پیگیری کنم. ایشان گفتند روز بعد از تشیع آقای هاشمی دفتر من باشید.
روز بعد از تشیع آن مرحوم به دفتر آقای ایوبی رفتم و آن مسئول مربوطه را فراخواند. گفتم من اعتراض دارم که یک مسئول فرهنگی سه سال و نیم پروانه نمایش صادر شدهی بنده را در کشوی خود نگه داشته و آنرا قفل کرده. وقتی آقای ایوبی از او پرسید که چرا پروانه نمایش من را نمیدهد پاسخ داد پروانه سه ساله آمده است، خودش نمیآید بگیرد. این خیلی بد است، فاجعه است، این مسئول فرهنگی سرجای خودش ننشسته است. فرهنگ مملکت را با دروغ نابود میکند، چرا؟ کسی که برای تبرئه خودش، برای جرمی که مرتکب شده بود در مقابل مسئول بالاتر از خودش به این راحتی دروغ میگوید، اصلا نمیتواند صلاحیت این را داشته باشد که بخواهد فرهنگ این مملکت را سرو سامان دهد، سمت و سو بدهد، از این جهت اعتراض دارم، وگرنه پروندهی من با توجه به اصلاحاتی که انجام میشد و دفاعیات من و نمایندهای که تعیین شده بود از طرف شورای پروانه نمایش، آقای سید ضیاالدین دری، اصلاحات مورد نیاز هم انجام شده بود، بدون اینکه بنده اعتراضی داشته باشم.
باز هم ایشان پرونده من را نمیداد، بخاطر همین برداشت غلطی که داشت که این دو کاراکتر خانم داستان مفهوم همجنسگرایی را تبیین میکنند، من میگفتم مشکلی نیست اگر چنین چیزی در ذهن شما است، در ذهن ۷ عضو دیگر شورا باید باشد، بگوییدآنها به من منتقل کنند تا من بروم و آن را اصلاح کنم.
* کارگردانتان همیشه در محافل خصوصی همجنسگرا بودن هردو نفر را تایید میکرد.
من در خصوص صحبتهای کارگردان در محافل خصوصی هیچگونه مسئولیتی ندارم، من وظیفه خودم را باید درست انجام دهم. وظیفهی من گرفتن پروانه ساخت بوده، تقاضای پروانه نمایش بوده، انجام اصلاحات مورد نیاز شورای نمایش بوده و بعد از صدور پروانه نمایش، مسئول فرهنگی که سه سال و نیم پرونده من را نگه داشت تخلف کرده، اگر اصلاح مجددی قرار بود انجام شود، چون باید من را به شورا ارجاع میداد.
* چند لحظه تامل کنیم، اگر من مسئول فرهنگی باشم و ببینم علی احمدزاده کارگردان فیلم، صبح تا شب در صفحه اینستاگرام خود پست میگذارد برای دهن کجی به حاکمیت، شما بودید پروانه نمایشش را میدادید؟ ما در محیطی فرهنگی نفس میکشیم. بحث قانون را در فرهنگ اینطوری نباید خلط کرد. من صد درصد به آقای ایل بیگی حق میدهم و هنوز هم از عملکرد ایشان در قبال شما و علی احمدزاده دفاع میکنم. علی احمدزاده حتی به اهالی محترم سینما از ابراهیم حاتمیکیا یا محمد حسین مهدویان توهین میکند و به شدت با این رفتارش خیلیها را عصبانی کرده، این عصبانیت هم باعث میشود نتواند فیلم دیگری بسازد، ولی آقای ایل بیگی خیلی صادقانه از موضع حق دفاع میکرد و توجیه خوبی حداقل برای ما داشت. این خبرگزاری قاطعانه از مدیرانی مثل حبیب ایل بیگی دفاع خواهد کرد، همچنان و....
قطعا من علی احمدزاده را با فیلم دو چیز جدا از هم میدانم، من میگویم هیچ وقت بخاطر عملکرد اشتباه علی احمدزاده به عنوان یک کارگردان، حق و حقوق ۵۰، ۶۰ نفر و حق معنوی یک فیلم ساخته شده را نباید زیرسوال ببرند و در نظر گرفته نشود.
* الان اگر زمان برگردد باز هم با او کار میکنید؟
اگر او تخلفی میکند، باید با او برخورد شود، هیچکس موافق با این نیست که علی احمدزاده بیاید در اینستاگرامش همه چیز را مسخره کند، مورد طعنه و تمسخر قرار دهد و ما انتظار داشته باشیم نظام با او کاری نداشته باشد. قطعا با او برخورد خواهد کرد. اما عرضم این است که نباید این تخلفات را به فیلم تسری میدادند. اگر من اصلاحات فیلم را انجام نمیدادم فرمایش حضرت عالی درست؛ و میگفتم من همسو با علی احمدزاده هستم، ولی من تبعیت کردم از سیاست فرهنگی که شورا به من اعلام کرد. شورا به من گفت و من انجام دادم. دقیقا چیزی حدود شش دقیقه از فیلم را دوستان به من گفته کامل در بیاور ومن این کار را کردم؛ بنابراین جایی نمیدیدم که فیلم و زحمات گروه سازنده فیلم را بخاطر رفتارهای شخصی علی احمدزاده که قطعا هم غلط بوده، نادیده بگیرند. من تایید میکنم که رفتار ایشان یک رفتار فرهنگی، رفتار انسانی نبوده.
* به بازیگر فیلمش محمدرضا گلزار که سوپراستار استثنایی سینمای ایران است و ما به او احترام میگذاریم، توهین عجیب و غریبی میکند. رضا گلزاری که هنرمندی چند وجهی است. خود ایشان با ما تماس گرفت و گفتیم که احمدزاده مسبوق به سابقه است و رهایش کن او دیگری فیلمی نمیتواند با پروانه ساخت ارشاد بسازد.
گاهی بخاطر منافع شخصی بعضیها که به خطر میافتد، واکنشهای متفاوتی را از خودشان نشان میدهند، در هر صورت همین آقای رضا گلزار بازیگری بوده که آقای علی احمدزاده اسلحه را بر شقیقه ام گذاشت که فقط باید او را بیاورم. در ابتدای داستان تولید فیلم و من این کار را اجابت کردم و آن بازیگر را آوردم. به هر صورتی که بود فیلم با او ساخته شده واختلافاتی سرصحنه فیلمبرداری پیش آمد. انسانها برحسب منافع شخصی شان در مقاطع مختلف تصمیمات مختلفی میگیرند و واکنشهای مختلفی بروز میدهند، اما من میگویم رفتار علی احمدزاده به عنوان کارگردان نباید با فیلم خلط شود، با حقوق معنوی و زحمات ساخت این فیلم توسط ۵۰ نفر.
عرض میکنم این دو گزاره باید از جدا بشود همان طور که اصلاحات فیلم را انجام دادیم، همانگونه هم باید به ما میگفتند فیلم را در آرشیو بگذارید، اکران نکنید، مبلغ تولید آن را هم پرداخت کنند.
چون پروانه ساخت داشتیم، من خودم کتبا به ارشاد اعلام کردم که سه گزینه داریم، فیلم را در آرشیو بگذاریم و پول من را بدهید، عین پول ساخته شده را بدهید تا کنار بروم یا فیلم را با اصلاحاتی که انجام دادید نمایش دهید. یا اینکه به دادگاه ارجاع دهید، نهایتش همین است. یکی از این سه مورد باید اتفاق میافتاد. چون من یک هزینهای کردم به عنوان سرمایه گذار، فیلمی ساخته ام، نباید با توقیف آن سرمایه ام را نابود کنید. از من پرسیدید سرمایه ساخت فیلم هایم را ازکجا میآورم؟ من یک سرمایه ثابتی دارم که با آن فیلم میسازم، این سرمایه باید برگردد که من بتوانم فیلم بعدی را بسازم.
* این سرمایه تا به حال برگشته است؟
در فیلم "مادر قلب اتمی" برگشت، در مابقی فیلمها برنگشته است، از کسی که بعد از ۱۵ سال با ساختن ۱۲ فیلم حدود ۸ هزار دقیقه سریال و ۲۰ تله فیلم مقابل شما نشسته است، هدف و نگاهش به نوعی خدمت به جریان سازی فرهنگی در کشور خصوصا برای نسل جوان بوده، من با این دیدگاه وارد شدم.
ادامه دارد...
دیدگاه تان را بنویسید