بازیگر کودک «بچه مهندس»: از صورت زخمی می‌ترسیدم!

کد خبر: 834359

بازیگر سریال «بچه مهندس» گفت: پدر من، چون مهندس عمرانه من از بچگی با او به سر کار می‌رفتم و به کارگر‌ها دستور می‌دادم که چکار کنن و همه اونجا به من مهندس یونا می‌گفتن و واقعا هم بچه مهندسم، چونکه بابام مهندسه!

بازیگر کودک «بچه مهندس»: از صورت زخمی می‌ترسیدم!

خبرگزاری فارس: شب‌های رمضان سریال «بچه مهندس» از شبکه دو سیما پخش شد. سریالی بدون حاشیه و موفق که شخصیت‌های اصلی آن ۳ بچه پرورشگاهی به نام‌های جواد جوادی، رسول و مژگان (مومو) بودند.

این اثر در زمان پخش خود مخاطبان بسیاری من جمله از قشر کودک و نوجوان داشت و این نشان از جای خالی آثار جدی در حوزه کودک و نوجوان است.

حالا با پایان فصل اول سریال «بچه مهندس» و همچنین بازی این ۳ بازیگر کوچک که بسیار موفق بودند، فارس گپ‌و گفتی با آن‌ها به ترتیب یونا تدین (جواد جوادی)، آریا نرج آبادی (رسول) و نیوشا علیپور (مومو) انجام داده که این گفتگو را با همان لحن کودکانه می‌خوانید:

** هر کدوم از شما چطور وارد دنیای بازیگری شدید؟ و چطور شد که تو سریال «بچه مهندس» بازی کردید؟

- نیوشا علیپور: من کلاس بازیگری می‌رم، بعدش مربی بازیگری‌ام گفت که تست بده تا بتونی توی یکی از سریال‌ها بازی کنی. من هم تست دادم و بین ۵۰۰ تا بچه برای نقش مژگان یا همون مومو انتخاب شدم. من تو بچگی خیلی آرزو داشتم تا بازیگر بشم و الان وقتی ۷ سالم شد به آرزوم رسیدم.

- آریا نرج آبادی: من کلاس بازیگری نمی‌رفتم، اما رفتم تست دادم و انتخاب شدم. تستم اینطور بود که گفتن بهم بازی کن.

- یونا تدین: از بچگی و زمانیکه یکسال و نیم داشتم تو تیزر‌های تبلیغاتی بازی کردم. بعد هم برای «بچه مهندس» تست دادم و بین ۷۰۰ نفر قبول شدم. قبلا کلاس بازیگری نرفته بودم، ولی تو سریال «گسل» و فیلم سینمایی «نقطه کور» هم بازی کردم.

** روز اولی که جلوی دوربین رفتید، چه حسی داشتید؟ نمی‌ترسیدید؟

- یونا: من از همون روز اول هم استرس نداشتم. آقای کاسه ساز با یک دوربین کوچیک از ما تست بازیگری و فیلم می‌گرفت. یادم هست می‌گفت: با حالت عصبانیت، خوشحالی و یا ناراحتی بازی کن و من هم بازی کردم و بعد فیلمی که گرفته بود رو به آقای غفاری (کارگردان) نشون داد و ایشون هم قبول کرد.

- نیوشا: من هم زیاد دلشوره نداشتم، فقط وقتی داشتم می‌رفتم کمی بازیگوشی کردم.

- آریا: یادم نیست.

** کار با آقای غفاری برای شما سخت نبود؟

- یونا: نه، آقای غفاری در تمام مدت بازی ما تو این سریال حامی ما بود و خیلی کمکمون می‌کرد. اگر یک کارگردان به بازیگرش استرس وارد کنه بازیگر نمی‌تونه کارش و انجام بده. اگر برخی سکانس‌ها خوب نمی‌شد با مهربونی از ما می‌خواست که تکرار کنیم و می‌گفت: اشکالی ندارد. می‌خوام همینجا از آقای غفاری، کاسه ساز، سعدی و نقدزاده تشکر کنم.

** بعد از اینکه سریال پخش شد، واکنش دوستان و هم‌کلاسی‌های شما تو مدرسه چطور بود؟

- یونا: برام ذوق می‌کردند و می‌گفتند یونا تو رو تو تلویزیون دیدیم.

- آریا: من که مدرسه نمی‌رم، مردم تو خیابون وقتی منو می‌بینن می‌گن بیا باهامون عکس بگیر، اما خسته می‌شم.

- نیوشا: من فعلا مدرسه نمی‌رم و بعد از تعطیلات تابستان می‌رم کلاس اول.

** رابطه‌تون با آقای غفاری و بازیگر‌هایی که با اون‌ها بازی داشتید، چطور بود؟

- آریا: همکاری با آقای غفاری رو دوست داشتم و با بازیگر‌های دیگه هم دوست بودیم.

- نیوشا: توی خیابون همه می‌گن بیا عکس بگیریم و منو با اسم مومو می‌شناسن. من هم خسته نمی‌شم که با من عکس می‌گیرن. اسم مومو رو یه کم دوست دارم. وقتی مردمو تو خیابون می‌بینم و با من عکس می‌گیرن اصلا خسته نمی‌شم. از بازیگرای کار بیشتر از همه با بچه‌ها بازی داشتم و یه کمی هم با خانم رهنما.

** براتون پیش می‌اومد که دیالوگ‌هاتونو یادتون بره؟

- یونا: بله آقا رسول اغلب دیالوگ‌هاشو یادش می‌رفت. گروه کارگردانی متن‌هامونو می‌دادند می‌بردیم خونه و حفظ می‌کردیم.

** چطور دیالوگ‌هاتونو حفظ می‌کردید؟ کسی کمکتون می‌کرد؟

- نیوشا: آقای کاسه ساز با ما تمرین می‌کرد و ما توی خونه هم تمرین می‌کردیم.

- یونا: گروه کارگردانی متن‌هامونو می‌دادن می‌بردیم خونه و حفظ می‌کردیم.

** کدوم سکانس بیشترین برداشت رو داشت و چند بار تکرار شد؟

- نیوشا: سکانسی که مومو رفته بود خونه آقای عباسی.

- یونا: سکانس مرگ صدیقه از صبح تا بعد از ظهر طول کشید که اتفاقا اونروز روز تولدم بود. دلیلش هم این بود که دیالوگ‌هامون یادمون می‌رفت و کارگردان مجبور بود کات بده. اون روز من انقدر از مرگ مامان صدیقه ناراحت بودم که تو همه برداشت‌ها خودم گریه می‌کردم.

** یونا سکانسی که اتاق آتش گرفت، برات سخت نبود؟

- یونا: تا حدی. برای طبیعی‌تر دراومدن آتیش‌هایی که تو این سکانس بود، از جلوه‌های ویژه بصری استفاده کرده بودن و آتشی که دیدید مصنوعی بود. دوستان از همه طرف حواسشون به من بود. اما اونجا که داشتم با پتو آتیش رو خاموش می‌کردم، یک دفعه پتو آتیش گرفت و آقا مهدی مدیر صحنه مثل تکاور‌ها آتیش رو خاموش می‌کرد.

** در جریان قصه سریال بودید؟ یا فقط روزانه جلوی دوربین می‌آمدید؟

- یونا: بله من در جریان داستان کلی سریال بودم. این سریال کار سختیه، چون کمتر کارگردانی به سمت کار‌هایی می‌ره که قراره با بچه‌ها سر و کار داشته باشه و کنترل بچه‌ها سخته و بزگتر‌ها کارشون یه ذره راحت‌تره.

** کدوم سکانس براتون سخت‌تر از همه سکانس‌ها بود؟

- یونا: صحنه مرگ مامان صدیقه برام خیلی سخت بود، چونکه یکی از حامی‌هاش رو از دست داد.

- نیوشا:، چون لحظه‌های احساسی زیادی نداشتم برام سخت نبود. اما توی اون قسمتی که جواد رو به زیرزمین انداختند و مومو رفت زیرزمین و برای جواد کتاب داستان می‌خوند، خیلی دلم برای خودم سوخت که باعث شدم جواد رو به زیرزمین بندازن.

- یونا: منظور اونجایی بود که دعوا کردیم.

- آریا: برای من هم سخت بود. من اون قسمت رو که بعد از اومدن جواد از مدرسه دعوایی راه افتاد خیلی ناراحت شدم.

** یونا، شما تو قسمت پایانی راوی قصه شدی. چرا از اول راوی نبودی؟

- یونا: چند قسمت اول را راوی بودم، اما به این خاطر که می‌خواستن عشق صدیقه به جواد رو بیشتر نشون بدن صدیقه راوی قصه شد و بعد از مرگش من راوی شدم.

** این سریال دو فصل دیگه هم داره، دوست داشتی خودت در نقش جوانی و نوجوانی جواد بازی می‌کردی؟

- یونا: بله خیلی دوست داشتم و دلم برای گروه تنگ می‌شه و بعضی وقتا می‌رم و به گروه سر می‌زنم.

** با بازیگری که نقش نوجوانی تو رو بازی می‌کنه دوست هستی؟

- بله با او دوستم و الان هم مشغول ضبط هستن.

** بازیگر‌هایی که نقش نوجوانی شما رو بازی می‌کنن، شبیه شما هستن؟

- یونا: بله هر سه تاشون به ما شباهت دارن.

** خاطره بامزه‌ای از لحظه‌های بازی‌تون داشتید؟

- یونا: مثلا تو سکانس آتیش سوزی بچه‌ها منو می‌خندوندن و آقای شریف زاده لحظه‌ای که می‌خواست از پنجره بیاد داخل اتاق انقدر بامزه اومد که همه خندیدیم.

** جواد توی این سریال خیلی خرابکاری می‌کرد. یونا خودت هم به اندازه جواد بازیگوش هستی؟

- بله. کنجکاوی می‌کنم، اما آتیش نمی‌سوزونم.

** عینکی که تو سریال می‌زدی برای خودت بود؟

- یونا: بله. اتفاقا قرار نبود جواد عینکی باشه و به خاطر اینکه من عینک می‌زنم، با کارگردان صحبت کردیم و موافقت کردن که تو سریال هم عینک بزنم.

** یونا، شما تو این سریال صحنه‌های احساسی زیادی داشتی که گریه هم می‌کردی. همه این گریه‌ها واقعی بود؟

- یونا: نه آقای غفاری و کاسه ساز برام خاطره بد و غمگین تعریف می‌کردن و همین باعث می‌شد اشکم دربیاد البته به جز مرگ مامان صدیقه که خودم همینجوری گریه می‌کردم.

** بعد از بچه مهندس پیشنهاد بازی نداشتید؟

- یونا، نیوشا و آریا: نه فعلا.

** شما به همون اندازه که تو سریال کتاب می‌خوندید تو واقعیت هم به کتاب خوندن علاقه دارید؟

- یونا: بله من بیشتر از نقشم کتاب می‌خونم. کتاب‌های علوم تجربی، داستان و علمی می‌خونم.

- نیوشا: منم کتاب ریاضی و داستان می‌خونم. اما چون هنوز مدرسه نرفتم بعضی کلمه‌ها رو نمی‌تونم بخونم و از مامانم کمک می‌گیرم.

- آریا: کتاب نمی‌خونم، اما نقاشی بلدم و ماهی و کوسه و تمساح هم خیلی قشنگ می‌کشم.

** شما انقدر که تو سریال با هم دوست بودید تو واقعیت هم با هم دوست هستید؟

- یونا: بله.

** آریا به همان اندازه که تو سریال با معرفته، توی رفاقت‌تون هم با معرفته؟

- یونا: بله.

** آریا، شما نقش رسول را بازی می‌کردی و جایی از قصه، این شرایط برات فراهم شد تا به جای جواد بری پیش خانم و آقایی که می‌خواستن پدر و مادرت بشن. اما نرفتی. چرا؟

- آریا: آخه جواد دوستم بود و می‌خواستم پیش جواد بمونم.

** با کدامیک از بازیگر‌های سریال رابطه خوبی داشتید؟

- یونا: با ساناز سعیدی (صدیقه) و بهناز جعفری (خانم جاهد) رابطه خوبی داشتم و خیلی با ما مهربون بودن.

- نیوشا: با خانم سعیدی، جعفری و رهنما دوست شدم.

- آریا: من فقط فوتبالیست‌ها رو دوست دارم!

-یونا: بگو ببینم کاپیتان تیم ملی ایران کیه؟

- آریا: من!

- یونا: مهدی طارمیه الان.

** کدومیک از فوتبالیست‌ها رو بیشتر دوست دارید؟

- آریا: رونالدو شماره ۷ و بیرانوند رو بیشتر از همه دوست دارم.

- یونا: منم همینطور. البته طارمی، جهانبخش و بیرانوند را هم دوست دارم.

- نیوشا: من هم کمی به فوتبال علاقه دارم، فقط بازیکن‌ها رو زیاد نمی‌شناسم.

** توی زندگی شخصی‌تون به چه تفریحی بیشتر علاقه دارید؟

- نیوشا: گردش و سفر رفتن رو خیلی دوست دارم.

** تا حالا کجا رفتید؟

- نیوشا: تا حالا به کرمان، زنجان و شمال رفتم.

** کجا رو از همه بیشتر دوست داشتی؟

- نیوشا: زنجان رو از همه بیشتر دوست دارم. چیزای خیلی جالبی داره و از همه مهمتر اینکه من اونجا به دنیا اومدم.

- یونا: من هم تا حالا به شمال، کیش و مشهد رفتم. میدان هاشمی نژاد مشهد هم خیلی دوست دارم، چون گل‌گلیه.

- آریا: من اردبیل و تهران رو دوست دارم.

** از بین بازیگرای ایرانی کدوم بازیگر رو بیشتر از همه دوست دارید؟

- آریا: بهناز جعفری.

- یونا: شهاب حسینی، محمدرضا فروتن، محمدرضا گلزار و رامبد جوان.

- نیوشا: ساناز سعیدی و بهناز جعفری.

** کدوم کارتون رو بیشتر می‌بینید؟

- یونا: شبکه پویا رو اغلب نگاه می‌کنم و عمو پورنگ رو دوست دارم. یکبار هم به برنامه عمو پورنگ رفتم، اما یهو دل درد گرفتم و به ناچار از استودیو اومدم بیرون.

** با کدوم بازیگر‌ها دوست هستید؟

یونا: با بازیگر‌هایی مثل ساناز سعیدی هنوز دوستم.

** می‌دونید آخر سریال چی می‌شه؟

- آریا: آخر سر خانم رهنما مومو رو می‌بره خونشون.

** بازی پرتقال و ایران و پیش بینی می‌کنید؟

- آریا: پرتغال می‌بره.

- یونا: ما می‌بریم.

- نیوشا: من طرفدار اسپانیام.

** دوست دارید در آینده چیکاره بشید؟

- یونا: خلبان، مهندس عمران، بازیگر و پیانیست. پدر من، چون مهندس عمرانه من از بچگی باهاش به سر کار می‌رفتم و به کارگر‌ها دستور می‌دادم که چکار کنن و همه اونجا به من مهندس یونا می‌گفتن و واقعا هم بچه‌ی مهندسم، چونکه بابام مهندسه!

- آریا: دوست دارم بازیگر و پلیس بشم.

- نیوشا: دوست دارم بازیگر و دندونپزشک بشم.

** کدوم سکانس و بیشتر از همه دوست داشتید؟

- آریا: سکانسی که عروسی کریم و آسیه بود خیلی خوش گذشت.

** خودتون سریال رو هر شب نگاه می‌کردید؟ و دوست داشتید؟

- یونا: بله.

** احساس نکردید شاید جا‌هایی بازی‌تون خوب نبوده؟

- آریا: بله و اگر خوب هم نبود باز هم دوستش داشتم.

- یونا: از بازی خودم راضی بودم.

- نیوشا: من هم می‌دیدم و بازیمو دوس داشتم.

** از صورت زخمی نمی‌ترسیدید؟

- یونا: نه لنز الکی داشت و همه ترسناکیش به خاطر گریمش بود.

- آریا: من بعضی وقتا می‌ترسیدم.

- نیوشا: منم نترسیدم.

** زمان‌هایی که قرار بود پشت صحنه استراحت کنید، چه خوراکی بیشتر از همه دوست داشتید بخورید؟

- آریا: خیلی خوراکی دوست داشتم و از همه بیشتر شیرینی. قرمه سبزی دوست ندارم و برنج و ماست و پیتزا دوست دارم.

- یونا: چیپس و پفک، شکلات و بستنی.

- نیوشا: چیپس و پفک و بستنی.

** یونا، زمانیکه سر کار آفیش می‌شدی، به درس و مدرسه‌ت لطمه نمی‌خورد؟

- یونا: روز‌هایی که سر کار بودم بابام مشقامو می‌نوشت و روز‌هایی که به مدرسه می‌رفتم درس‌های جدید رو از معلمم می‌پرسیدم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد