دوبلور تَنتَن: بخاطر GEM، انجمن گویندگان مرا اخراج کرد
به نظرم سپردن جذب گویندگان به تلویزیون اصلاً کارِ درستی نبود به همین دلیل طی سالهای اخیر استعدادهای فراوانی جذب دوبله نشدند.
خبرگزاری تسنیم: امیر هوشنگ زند از هشت سالگی و از سال ۱۳۴۰ وارد حرفه دوبله شد. او در دوبله نخستین انیمیشن، پسر دریا حضور داشت. زند فارغ التحصیل مدرسه لندن و هم چنین مدرک فیلمسازیاش را از انستیتوی هنر سان فرانسیسکو دریافت کرده است. به زعم بسیاری از کارشناسان، دوبله فیلم «پالپ فیلکشن» به کارگردانی کوئینتین تارانتینو، یکی از ده شاهکار تاریخ دوبله ایران است که مدیریت دوبلاژ آن به عهده امیر زند بود. او در مقام مدیر دوبلاژ سریالها متفاوتی را با کیفیتی قابل اعتنایی نظیر خانه پوشانی، لیست سیاه و بریکینگ بد را در شبکه نمایش خانگی دوبله کرد. بخش نخست گفتگو با زند به حواشی جدایی او از انجمن گویندگان جوان و همکاری با گویندگانی که در تهران با شبکه GEM همکاری میکردند اختصاص دارد. این مصاحبه بیتردید بدون سانسورترین گفتگوی امیر زند است.
(علاقهمندانی که تمایلی نسبت به مطالعه متن ندارند، میتوانند به فایلهای ویدئویی این مصاحبه که فردا (پنج شنبه) در تسنیم منتشر میشود، مراجعه کنند).
چرا تصمیم گرفتید از انجمن گویندگان و سرپرست گفتار فیلم جدا شوید و مستقل کار کنید؟
من تصمیم نگرفتم از انجمن جدا شوم، همیشه ایرادی که به انجمن داشتم، این بود که خیلی در خدمتِ سازمان صدا و سیما قرار گرفته، درست است ما در خدمت هستیم و کارمان را آنجا انجام میدهیم، اما اینکه تمام شئوناتِ خودمان را بسپاریم به صدا و سیما، کارِ درستی نبود که یکی از مهمترینش عضوگیری بود؛ فکر میکنم از سال ۱۳۸۰ یا شاید قبلتر (تاریخ دقیقش را خاطرم نیست) عضوگیری را سپردند به صدا و سیما. یعنی متقاضیانی که به دوبله علاقمند بودند باید از طریق فراخوانی که صدا و سیما میدهد وارد شوند، بعد یکسری مراحل آئین نامهایِ خودشان را باید پشت سر بگذارند تا بیایند و آموزش ببینند؛ قبلاً اینطور بود که انجمن این کار را انجام میداد. یعنی به عهدۀ انجمن بود که عضوگیری کند، کسانی که علاقمند بودند میآمدند در محل انجمن، فُرمها را پُر میکردند و بعد از آنها تست گرفته میشد و از انجام این مراحل و مصاحبه، میتوانستند وارد عرصۀ دوبله شوند و دورۀ کارآموزیشان را طی کنند.
این اتفاق در یکی از هیات مدیرههای شاید دهه ۷۰ (تاریخش یادم نیست) به امورِ دوبلاژ صدا و سیما واگذار شد که این فراخوان را بدهند. من به این مساله ایراد داشتم و به نظرم درست نبود، اولاً درست است که بخش زیادی از کار در سازمان انجام میشود و به هر حال سازمان انتظاراتی دارد، ولی اینکه طبق اساسنامه ما موظفیم خودمان عضوگیری کنیم، به نظرم سپردن این به تلویزیون اصلاً کارِ درستی نبود که با آن موافقت کردند و ادامۀ آن طی سالهای زیاد منجر به این شد که استعدادهای زیادی جذب این کار نشود.
سپردن آن به تلویزیون چه آسیبهایی داشت؟
به نظر من، شاید در بین کسانی که به این فراخوان پاسخ داده بودند، عدهای هم بودند که طبعاً در کار ما معمول است که توصیه میشوند و این توصیهها یک زمانی کارساز است، یک توصیهای میشود یک صدای فوق العاده عالی با یک استعدادِ فوقالعاده عالی، جذبِ این کار میشود، یک زمانی هم آدمی جذبِ این کار میشود که نه استعداد دارد و نه صدای خوبی دارد و به قول ما به نوعی آویزانِ این کار میشوند و بعد طلبکارم هم میشوند، در صورتی که جایگاهی در این کار واقعاً ندارند.
به هر حال من همیشه با این موضوع مخالف بودم. هنرمندانِ بزرگ دوبله که فوت کردند هیچ وقت جایگزین نخواهند داشت، ولی به نوعی میشود خلایی که این عزیزان با رفتنشان به وجود آوردند را به نوعی پر کرد. به نظرم متاسفانه این خلاء پر نشده و همینطور که بارها گفتم تعداد افرادِ با استعدادی که طول دهههای بعد از انقلاب جذبِ این کار شدند، واقعاً از انگشتان دست تجاوز نمیکند، استعدادهای خوبی هم جذب شدند، ولی زیاد و کافی نیست. ضمن اینکه مجوزِ انجمن گویندگان و سرپرستانِ گفتار فیلم، از طرف ارشاد صادر شده است ما نباید اینقدر زیرِ استیلای سازمان برویم، این درست نیست؛ به همین دلیل یکی از دلایلی که من به گویندگانی که خارج از انجمن کار میکردند روی آوردم، همین بود با آنها آشنا شدم و دیدم عجب استعدادهایی هستند.
چگونه به آنها آشنا شدید و چه کسانی بودند؟
داستان دارد که تعریف میکنم؛ یادش بخیر تیمِ خیلی خوبی بودیم وقتی با این بچهها شروع کردیم! متاسفانه همه جا آدمهای دو بهمزنی هستند که متاسفانه تفرقه ایجاد میکنند و این اواخر یعنی یکسال گذشته تفرقه ایجاد کردند و حیف بود! البته ما داریم ادامه میدهیم.
تلویزیون کم کار میکنید.
اصلاً کار نمیکنم، مدتهاست نه به خاطر اینکه جدایی از انجمن پیش آمده، اصلاً نمیتوانم با آن شرایط کار کنم.
داستان آشنایی با گروه جدید را بگویید؟
بله. یک پسرِ جوانی به نام داریوش بشارت بود، من در قرن ۲۱ کار میکردم یک روز دیدم این پسرِ جوان آمد داخل و خیلی مودب سلام و علیک کرد و گفت: من خیلی به دوبله علاقمند هستم، اگر اجازه بدهید من باشم و فقط نگاه کنم. من هم آدمِ راحتی هستم، گفتم باشد بیا برو پشت داخل اتاق فرمان بنشین و نگاه کن. این قضیه یک سالی ادامه داشت. هر وقت من کار میکردم او هماهنگ میکرد و میآمد تا اینکه شبکه GEM درست شد و شروع کردن به دوبله فیلم و سریال. آقای بشارت هم برای آنها در تهران کار میکرد، آن زمان هنوز مالزی نرفته بودند، یعنی مشکلی برای آنها وجود نداشت و فکر کنم دو سه سالی همینطور در تهران این سریالها را دوبله میکردند که معروفترینش حریم سلطان بود و تا آن زمان ما رابطهمان را داشتیم. در دوبله این کارها همه گویندگان جدید بودند غیر از میثم نیکنام که چند سالی است وارد دوبله شده است. میثم نیکنام مدیریت حریم سلطان را داشت، ولی داریوش چند تا سریال را گرفته بود و خودش مدیریت میکرد و تیمی هم درست کرده بود.
همچنان ارتباط من با داریوش حفظ شده بود که داریوش زنگ زد و گفت: دوستان میخواهند شما را ببینند و یک قراری بگذاریم. یک تئاتری هم در سینما بلوار اجرا میشد، من هم رفتم آنجا دیدم تعدادی از جوانان مشتاقِ دوبله و از همکاران داریوش که دارند کار میکنند و با همدیگر عکس گرفتیم. بابِ آشنایی من از آنجا شروع شد و دوباره بعد از آن شب از من خواستند دوبلههای آنها را تماشا کنم و رفتم و دیدم. دیدم اینها استعدادهای درخشانی هستند، حیف است، الان فقط دارند برای ماهواره کار میکنند و تک و توک هم انیمیشن کار میکردند. البته انیمیشنها را بیشتر رئیسی کار میکرد و احتمالاً بعضی از آنها هم با رئیسی کار میکردند. از اینجا باب آشنایی با آنها باز شد و من تصمیم گرفتم با آنها کار کنم، چون این گروه به انجمن مراجعه کرده بودند و همیشه با درِ بسته مواجه شده بودند و این نشان میدهد اینها چقدر علاقه داشتند.
اما این تصمیم تا زمانِ دستگیری آنها عقب افتاد؟
بله البته فکر کنم یک انیمیشن با آنها دوبله کردم که درست بعد از آن انیمیشن این دستگیری پیش آمد.
ماجرای دستگیری آنها را بگویید.
فکر کنم سال ۹۰ یا ۹۱ بود که اینها را دستگیر کردند و بُردند، ولی خیلی زود آزاد شدند. یعنی گروهی از این دوستان گویا ۸ روز در بازداشتگاهِ اوین بودند، یکی دو نفر هم ۳۰، ۴۰ روز، ولی با قید وثیقه آزاد شدند تا دادگاه آنها برگزار شود که ۳، ۴ سال هم برگزاری دادگاه آنها طول کشید و خلاصه بعداً از آنها رفع اتهام شد. یعنی مورد عفو قرار گرفتند، کاری هم نکردند، من هم فکر میکردم این کار مجوز دارد، چون سه سال در تهران انجام میشد و برای من واضح بود که اینها یک مجوز و اجازهای دارند که سه سال است دارند کار میکنند!
من ابتدا مخفیانه شروع کردم به کار با آنها، دیدم اینها همه زندان رفتند بالاخره یک شب هم زندان اوین بروید، تنِ آدم میلرزد! ولی خوشبختانه با آنها خوشرفتاری شده بود و فهمیدند بیگناه هستند و فقط عشق و علاقۀ آنها به این کار سبب شده بود، آنها دنبال این کار بروند و خیلی هم جالب است یک استادی بالای سر اینها نبود. اینها عاشق دوبله و دوبلورها هستند. اصلاً عاشقِ پیشکسوتان دوبله هستند و این عشق باعث شد اینها این کارِ را به صورت اکتسابی یاد بگیرند. من گفتم بروم دست اینها را بگیرم. حالا که از زندان بیرون آمدند دوباره به مجاری غیرقانونی کشیده نشوند و با آنها کار کنم و شروع کردم ابتدا مخفیانه با آنها کار میکردم، فیلم سینمایی یا انیمیشن از موسسات نمایش خانگی میگرفتم و میآوردم با این بچهها کار میکردم، یکسالی به این منوال گذشت تا اینکه متوجه شدند من دارم این کار را میکنم، از من هیات مدیره خواستند.
راجع به دی ماه ۹۵ صحبت میکنید؟
نخیر الان فعلاً ۹۲ و ۹۳ هستیم. انجمن مرا خواست که توضیح بدهم چرا این کار را کردم؟ من تا نشستم، گفتم: من این کار را کردم، به خاطر اینکه نیاز بود این کار انجام شود و یک نفر باید این کار را انجام میداد و یک قدمی برمیداشت. طبق اساسنامۀ انجمن گویندگان و سرپرستانِ گفتار فیلم، بند ج، کسانی که با غیرعضو کسی که عضو انجمن گویندگان و سپرستان گفتار فیلم نیست کار کند، از انجمن اخراج میشوند و من را خواسته بودند تا به نوعی این موضوع فیصله پیدا کند، یعنی بشود آن را حل کرد. ولی از آنجایی که من کار کردم و پشیمانم نیستم، بازم کار میکنم. گفتند اگر اینطور است ما نمیخواهیم امیر زند را اخراج کنیم خودت استعفاء بده. جوِ آنجا، یعنی جوِ هیات مدیره انجمن خیلی دوستانه نبود و من گفتم اگر اینطور است باشد استعفاء بدهم، گفتم الان بنویسید، گفتند نه حالا عجله نکنید، وقت هست، همه جا میشود این استعفاء را نوشت، بعد خداحافظی کردم و آمدم بیرون. چند ساعتی با خودم فکر کردم من یا باید استعفاء بدهم و اخراج شوم یا باید عضو انجمن بمانم، اینکه خودم بخواهم از انجمنی که از سال ۱۳۴۲ تشکیل شد و من هم عضو آن بودم (آن زمان ۱۰ سالم بود) چرا خودم این کار را بکنم؟ زنگ زدم به بازرس انجمن آقای بانکی و گفتم: من استعفاء نمیدهم، خودتان هر طور صلاح میدانید اقدام کنید. بعداً متوجه شد اینها به اعضای انجمن پیامک زدند که طبق استعفای شفاهی آقای زند، ایشان دیگر با انجمن همکاری نخواهند کرد. من آنجا دوباره زنگ زدم و گفتم: استعفای شفاهی اصلاً در هیچ جای دنیا نداریم، استعفا کتبی است؛ بنابراین من هنوز خودم را عضو انجمنِ گویندگان و سرپرستانِ گفتار فیلم میدانم و چه بسا اگر انجمن اینطور درِ را بسته نمیگذاشت و کانالِ ورودیِ عضوگیری را منحصر به سازمان صدا و سیما نکرده بود، این نیروها جذب انجمن میشدند. استعدادهای بسیار خوبی هستند و این کار را نکردند که به نظرم سیاستِ کاملاً اشتباهی است. من همیشه معتقد بودم ظرفیتِ این کار زیاد است استعداد هم فراوان است، چرا باید یک مرجع تصمیم بگیرد ما چگونه عضوگیری کنیم؟ حالا این هم هم دلایل خاص خودش را دارد به خاطر اینکه سیستم دوبلاژ تلویزیون تغییر پیدا کرد از واحدِ دوبلاژ به امور دوبلاژ تبدیل شد و فکر میکنم سال ۱۳۷۰ بود که آقای کدخدازاده آمد و مسئولیتِ امور دوبلاژ تلویزیون را به عهده گرفت و قصدشان از این کار این بود که دوبلاژ متمرکز شود که بیشترین ضربهها را همین تصمیمات به دوبله وارد کرد. برای اینکه باز یک مرجع تصمیم میگیرد که چه کسی چه چیزی را دوبله کند.
قبل از اینکه این اتفاق بیفتد به آن «دوبلاژ متمرکز» میگویند هر شبکهای خودش تصمیم میگیرد، فیلمها را چگونه دوبله کند، سریالها و فیلمهایش را به چه کسی بدهد. یعنی ما ۵ شبکه داشتیم که اینها میتوانستند انتخاب کنند و یک رقابتی بین شبکهها بود، ولی وقتی متمرکز شد یک تعداد خاصی به نورچشمی تبدیل شدند و اتفاقی را که الان در دوبله تلویزیون دارد رخ میدهد را داریم میبینیم و آن رقابت از بین رفت. به اعتقاد من ضربۀ اساسی و محکمی به دوبلۀ ایران وارد کرد، ضمن اینکه این تغییر، باعث یک نوع دیکتاتوری میشود و آقای کدخدازاده آن بالا نشسته بود و تصمیم میگرفت و حتی میخواست حضور و غیاب بگذارد، در صورتی که کار ما اینگونه نیست، ما هنرمندانی هستیم که کنار هم مینشینیم و کار میکنیم. چقدر مضحک شده بود، امضاء کنید؛ چه ساعتی آمدید! اصلاً کارِ ما اینگونه نیست.
از زمانی که دوبلاژِ متمرکز اتفاق افتاد کیفیتها را مقایسه کنید با سریالهایی که قبل از آن دوبله میشد، مثلاً سریال ناوارا قبل از دوبلاژ متمرکز دوبله شده بود، مانند ارتش سری آقای رضایی چقدر خوب دوبله کرد و تمام ستارههای دوبله ایران در آن بودند و سریالهای دیگر. همۀ این آثا ر. با کیفیتِ بهتری دوبله میشدند، یکی برای شبکه ۲ بود، یکی برای شبکه ۳ بود، شبکه ۳ میخواست حتماً با این مدیر دوبلاژ دوبله شود، چون با این مدیر دوبلاژ راحتتر میتوانست کار کند، ولی خلاصه این شیوۀ درستی نبود، نیست و متاسفانه هنوز هم ادامه دارد.
قبل از اینکه این بچهها با شبکه جم کار میکردند مهرداد رئیسی هم یک سندیکای مستقل تشکیل داده بود، نظر شما راجع به سندیکای آنها چه بود؟ چرا آن زمان تصمیم نگرفتید از انجمن منشعب شوید و مستقل از انجمن کار کنید؟
اتفاقِ خوبی بود که آقای رئیسی انجام داد، منتها به خاطر شخصیت خودش نتوانست ادامه بدهد. شخصیتی داشت که میخواست همه را خودش کنترل کند در صورتی که در یک بسترِ دموکراتیک میتوانست خیلی خوب ادامه پیدا کند متاسفانه الان فقط یکی اسمی از انجمن گویندگان جوان باقی مانده است و خیلی از گویندگانی که کار میکردند الان خودشان مستقلاً با جاهای دیگر کار میکنند و خیلی از آنها با من دارند کار میکنند، آقای رئیسی نتوانست این انجمن در یک بسترِ دموکراتیک هدایت کند.
اوایل دهه ۸۰ در هیات مدیره انجمن برای جذب این گروه تصمیماتی گرفته شده بود، شما آنجا حضور داشتید؟
بله یک شب دیدم آقای مهرداد رئیسی آمده و با پیشنهاد هم آمده بود، یعنی میخواست همکاری کند و بیاید این هم از آن مواردی بود که میشد با او مذاکره کنند، ولی هیات مدیره در آن زمان مخالفت کرد و ایشان هم به کارِ خودش ادامه میداد. یعنی این جوانها همیشه با درِ بسته مواجه میشدند، جوانانی که علاقمند بودند حتی حاضر بودند سرمایهگذاری کنند، آقای مهرداد رئیسی سرمایهگذاری کرده بود، استودیوی درست کرده بود، آموزش میداد و کارهای اینگونه میکرد خیلی میشد، از وجود او باید استفاده میکردیم. البته او از لحاظ مالی خیلی از کاری که میکند منتفع شد، ولی از لحاظِ معنوی باعث شد اطرافیانی که خیلی برای او احترام قائل بودند را خیلی از خودش دلخور کند و او را ترک کردند.
برگردیم به داستان همکاری با بچههایی که از GEM جدا شده بودند. تصور این بود که شما با این گروه در دوبله موفق نخواهید شد، ولی خیلی اتفاق به صورت وارونه میافته و کارهای شما با گروه دوبلهتان در بازار گرفت.
من کمی قبل همانطور که داشتم توضیح میدادم، مخفیانه با دوستان کار میکنم تا اینکه لو رفتم و داستان را هم گفتم، من را برای توضیح خواستند. در آن مدت تعدادی انیمیشن و فیلم سینمایی با این بچهها دوبله کردیم تا فیلم سینمایی را آقای جعفری مدیر عامل قرن بیست و یکم) لطف کردند، با چند تا از فیلمهای قدیمی کاراتهایِ هنگکنگی شروع کردیم و بعد کمکم فیلمهای دیگر هم دادند کار کردیم تا اینکه نوبت به سریال لیست سیاه رسید. لیست سیاه را خودم پیشنهاد دادم. متوجه شدم چنین سریالی میخواهد دوبله شود و من به آقای جعفری گفتم اگر ممکن است من این سریال را با گروه خودم میتوانم دوبله کنم و گفتم یکی دو قسمت را هم میتوانم دوبله کنم ببینند. چون رایت فیلم برای آقای جعفری نبود برای موسسۀ هنر اول و سینما ۲۴ بود. گفتم اگر راضی بودند ادامه میدهیم. موافقت کردند این سریال را سال ۹۱ شروع کردیم. وقتی آن سریال را دوبله کردیم من از آقای سعید مظفری دعوت کردم که جای روله اصلی جیمز اِسپیدر صحبت کند و او هم خیلی به من لطف کرد. با وجود اینکه میدانستم از طرف انجمن و اعضاء مورد شمامت قرار میگیرند و به آنها ایراد گرفته میشود، ولی آمدند و تا به امروز هم این فعالیت و همکاری ادامه دارد و فیلمهای دیگری هم بوده و ایشان لطف کردند، فیلمهای سینمایی است که بعضی از آنها راکورد دارد که خودشان گفتند و میآیند در فیلمهای سینمایی میگویند و من همیشه سپاسگزارِ آقای مظفری خواهم بود.
لیست سیاه را کار میکردیم و از موسسۀ تصویر هنر با من تماس گرفتند که سریالِ محشرِ برکینگ بد را کار کنیم، قراردادی بسته شد و آن سریال را هم با همکاری پیشکسوتان آقای ناصر طهماسب، خانمی پوستی، آقای مدقالچی، ناصر احمدی کار کردیم.
*پیشنهاد برکینگ بد را به شما دادند و بخش زیادی از آن برمیگردد به موفقیت لیست سیاه؛ هیچ کس باور نمیکرد بچههایی که با GEM دارند کار میکنند میآیند به صورت قانونی سریال نمایش خانگی کار میکنند و اینجا با ستارههای جدید دوبله مواجه میشویم که شما آنها را معرفی میکنید به صورت خاص به خانم لیلا کوهسار اشاره میکنم که قدرت خودش را در سریال لیست سیاه به نمایش گذاشت و همه متوجه شدند یک گویندۀ زنی آمده که صدایش انعطاف حیرت انگیزی دارد. اصلاً با خانم کوهسار چگونه آشنا شدید؟
احتمالاً. در همان جلسۀ اول که آقای بشارت من را در تئاتر بلوار دعوت کرد با هم آشنا شدیم و بعداً هم در جلساتِ دوبلاژی که آنها داشتند خانم کوهسار هم شرکت میکردند.
استعدادش را شما کشف کردید؟
فکر کنم. البته در سریال حریم سلطان او نشان داده بود و جای زن اول سلطان سلیمان صحبت میکرد که آنجا خیلی خوب بود، ولی به طور مشخص سریال لیست سیاه که رولِ اول زن را او میگفت و در کنار سعید مظفری خیلی خوش درخشید و همانطور برکینگ بد، خواهرزن اِسکایلر بود. خانم کوهسار در این دو سریال بخصوص لیست سیاه درخشید و بقیه هم همین طور فوق العاده بودند مثلاً آقای مهرادِ میراکبری استعداد فوق العادهای است، یعنی انعطاف صدا بینظیر دارد، خانم گیلدا حمیدی، آقای محمود قناعت پیشه، ایشان دامپزشک است و استعداد فوقالعادهای دارند، تمام این بچهها تحصلیکرده هستند خانم کوهسار لیسانس مدیریت بازرگانی دارد، خانم گلیدا حمدی فوق لیسانس تئاتر دارند و تئاتر هم بازی میکند، آقای زرآبادی.
بودن طهماسب و سعید مظفری در کنار این گروهِ جدید یک اتفاق نو در دوبله بود.
خیلی خیلی. یعنی همان کاری که دوست داشتم اتفاق بیفتد اتفاق افتاد، این بچهها این کار را اکتسابی یاد گرفته بودند. آرزویشان بود که در کنار بزرگان بنشینند، آقای جلیلوند، همینطور خیلی به من لطف کردند. ایشان در آثار سینمایی ما تشریف داشتند. چند بار سینمایی کار کردیم، آقای جلیلوند لطف کردند آمدند جای رابرت دنیرو صحبت کردند.
انجمن همچنان در مقابل استعدادهای جدید مقاومت میکند؟
بعضیها از طرف انجمن گویندگان و سرپرستان فیلم نمیخواهند بپذیرند که این استعدادهای درخشانی که نام بردیم و هستند و من با آنها طی این سالها سریالهای بزرگی را کار کردم اگر کیفیت نداشت، به من مراجعه نمیکردند، یکی را نگاه میکردند، بعدی را نمیدادند! حتماً یک چیزی در آن دیدند که دادند.
قیمت شکنی اتفاق نیفتاد.
یک کم چرا دروغ؟! ولی نه آنچنان زیاد. چون قیمتشکنی در انجمن گویندگان و سرپرست گفتار فیلم همیشه بوده و چیزِ جدیدی نیست، فیلمها را به صورت زیر قیمت کار کردند برای موسسات نمایش خانگی. این کار زیاد انجام شده بود که با زیر قیمت کار میکردند، ولی من برای اینکه جذب کنم تا به این بچهها فرصتی داده شود این کار را انجام دادم، ولی خیلی زیرقیمت نبود. سریال بکینگبد که اصلاً زیر قیمت نبود، ولی لیست سیاه بله، اما بلافاصله بالا بردم یعنی پله پله قیمت را بالا بردم. فقط میخواستم کار را بگیرم و مجبور بودم در وهلۀ اول این کار بکنم و بعد کمکم قیمت را بالا بردم و الان دیگر داریم میرسیم یعنی کارهایی که من انجام میدهم تقریباً قیمت انجمن گویندگان است و در بعضی موارد بیشتر هم شاید باشد.
همۀ این دافعههای انجمن در دی ماه ۹۵ در مجمع عمومی خانه سینما خودش را بروز داد، داستان مجمع عمومی خانۀ سینما را تعریف کنید.
من برای استودی آوا کار میکردم که ابتدا آنجا نبود یکی دو استودیوی دیگر کار میکردم، بعد به پیشنهاد خانم کوهسار، من خودم یک استودیو درست کردم، که با کمبود پول مواجه شدم و نتوانستم ادامه بدهم. حتی یک جایی را اجاره کردم، ولی نشد. تا اینکه خانم کوهسار پیشنهاد داد بیایید استودی آوا متعلق به آقای ابوالقاسم کاظمی. او هم به من در طول این سالها لطف کردند و آن استودیو را به صورت ماهانه اجاره کردیم، چون به صورت ماهانه بود صرف می کرد و خوب بود تا اینکه من میخواستم بروم آنجا به نام خودم مجوز بگیرم، چون از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز نداشت. ابتدا که مراجعه کردم خیلی استقبال کردند تا اینکه چوب لای چرخ گذاشتنِ انجمن و استودیودارها شروع شد، سردمدار مخالفت برای اخذ مجوز از انجمن آقای آشتیانیپور و از سوی استودیودارها آقای امینی از استودیو کوآلیمابود. اینها گفتند من صلاحیت ندارم، آقای آشتیانیپور از دیدِ خودش و انجمن میگفت و آقای امینی از دیدِ خودش. آقای امینی پسرِ جوانی است که من انتظار نداشتم بگوید من صلاحیت ندارم! من از سال ۶۱ اولین استودیو را با همکاریِ دوست عزیزم آقای سیامک اعتمادی و خدا رحمت کند مسعود بهنام از صدابرداران و صداگذارانِ بزرگ سینمای ایران درست کردیم و خودمان با دستهای خودمان ساختیم. مرحوم بهنام مهارت عجیبی داشت و خیلی زحمت کشید، نجاری را هم دوست داشت، دستگاهها را آورده بودیم و کار میکردیم. بعد این آقا میگوید، من صلاحیت ندارم و بعد از آن دو سه استودیوی دیگر در طول این سالها ساختیم.
چوب لای چرخ گذاشتنها شروع شد، حتی به جایی منجر شد که در یک مقطعی میخواستند استودیو را پلمپ کنند و من خیلی دوندگی کردم که به لطف رئیس سینمایی وقت آقای دکتر ایوبی که دستور دادند که این کار نکردند همیشه سپاسگزار ایشان هستم که پلمپ نشد و من خیلی از او ممنونم. در مقطعی از طرف مدیر کل ادارۀ استودیوها گفتند شما باید انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم را راضی کنید، من رفتم با خانۀ سینما صحبت کردم، خانه سینما گفت: صحبت میکنیم و به آن شکل اتفاقی نیفتاد. تا اینکه دیدم در مجمع عمومی که ۱۹ دی ماه ۹۵ بود، گفتم بروم آنجا و یک متنی هم آماده کرده بودم که اصلاً توضیح بدهم که چرا این اتفاقات افتاد. وقتی واردِ سالن شدم با رفتارهای خیلی بد از طرف همکارانی که سالها با هم کار کردیم مواجه شدم و جوانانی که من خیلی با آنها کار کرده بودم، واکنشِ بسیار بدی از خودشان نشان دادند که من را از تالار اجتماعات خانه سینما اخراج کنند و توهین کردند اخراجی برو! من رفتم بیرون بعداً یکی دو نفر آمدند، گفتند یک چیزی بنویس که میخواهی سخنرانیای بکنی، من هم نوشتم، گفت: وقتی ما انتخابات را انجام دادیم و تمام شد شما بیایید حرفتان را به بچهها بگویید. اتفاقاً گفتند ما این مسائل را مطرح میکنیم، اگر مجمع موافقت کرد بیایید که گویا بیش از ۵۰ درصد موافقت کردند که من این کار را بکنم.
من رفتم و حرفهایت را هم گفتم، حرفهایی که باید برای انجمن جاذبه داشته باشد نه دافعه و خیلی اعتراضاتی را که داشتم گفتم، منجمله که انجمن باید خودش عضوگیری کند و سکانِ امور را به دست بگیرد که در آخر حضار برای من دست زدند بعد یکدفعه چند نفر شروع کردند به حرفهای بیربط زدن و جوی را که خوب داشت پیش میرفت و حرف من هم تمام شده بود، متشنج کردن و وقتی چند نفر معدود دیدند برای من دست زدند به آن چند نفر برخورد و بالاخره این چالش هم حاصلی نداشت.
معنی این کف زدن چه بود؟
تایید صحبتهای من بود نه لزوماً به خاطر مخالفت با هیات مدیره، ولی تایید صحبتهای من بود حداقل با بخشی از صحبتهای من موافق بودند، چون من همیشه انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم را خانۀ من میدانم و همیشه عضو هستم و خواهم بود و آنجا این را عنوان کردم.
بالاخره موفق شدید مجوز را بگیرید؟
نخیر. اینقدر این مجوز عقب افتاد که آقای کاظمی علیرغم اینکه خیلی هم لطف داشتن دیدند که بهتر است با من روزانه حساب کنند، استودیو را اجاره ندهند و این روزانه حساب کردن خیلی خیلی برای من گران تمام شد و مجبور شدم خودم بروم استودیو بزنم که خودم و پسرم دو تایی با هم یک استودیوی موقر درست کردیم، من نقشهاش را کشیدم و پسرم سینا آمد کمکم و با هم آستینها را بالا زدیم و استودیو را ساختیم، صدای خوبی هم دارد، ولی مشکلاتی پیش آمد.
دیدگاه تان را بنویسید