سواری روی موج عطاران و قاسمخانی / از «مردآفتابی» به «تگزاس» رسیده ایم
«تگزاس» همچون «من سالوادور نیستم»، «مصادره»، «نهنگ عنبر»، «سلام بمبئی»، «گشت ارشاد» و... نانِ تابوهای فرهنگی را میخورد: زن بی حجاب، رقصیدن، شعارهای سیاسی. شخصیتها گاه و بیگاه میرقصند و پایکوبی میکنند و سرخوش هستند.
سرویس فرهنگی فردا: «تگزاس» جدیدترین فیلم مسعود اطیابی هفته سوم اکران خود را پشت سر میگذارد. همان طور که قابل پیش بینی بود صدرنشین اکران هفتگی است و به احتمال زیاد یکی از پرفروشهای سال ۹۷ خواهد بود. «تگزاس» که قرار است کمدی باشد، با ریتمی تند شروع میشود و این ریتم را تا پایان فیلم حفظ میکند و به جز دقایقی که ریتم فیلم کند میشود، پر از رویدادهای متعدد است. فیلم به مدد فیلمبرداری در برزیل و جغرافیای طبیعی آن، موقعیتهای متنوعی دارد و اتفاقات مختلفی که برای شخصیتهای اصلی (با بازی پژمان جمشیدی و سام درخشانی) رخ میدهد تا پایان فیلم برای مخاطب جذاب است.
«تگزاس»، فیلم شاد و مفرحی است. موسیقی بامزهای دارد و پر از رنگهای شاد است. اتفاقات فیلم به قدری سریع رخ میدهد که تماشاچی یادش میرود از خودش بپرسد وقتی همه فیلم در برزیل رخ میدهد، چه دلیلی دارد اسم آن تگزاس باشد؟ به یک دلیل ساده: فروش بیشتر!
هدف اصلی سازندگان «تگزاس» چیزی جز سرگرم کردن مخاطب سینما و فروش بیشتر نیست که البته ایرادی هم ندارد. سرگرمی لازمه سینمای داستان گو است اما نه به قیمت ارائه محصولی یکبار مصرف. این همه هزینه و فیلمبرداری در خارج از کشور برای روایت قصه ایرانیهایی که در آن طرف مرزها درگیر اتفاقاتی شده اند و باید از مخمصهای احمقانه نجات پیدا کنند، نمیتواند عمیقتر از چیزی باشد که در فیلم اطیابی میبینیم؟
فیلم جدید اطیابی که هیچ ربطی به فیلم قبلی اش («ماه گرفتگی» با موضوع حوادث سال ۸۸) ندارد، از فرمول سادهای استفاده میکند: عطاران + قاسمخانی.
با استفاده از بازیگران اصلی «خوب بد جلف» (زوج جمشیدی / درخشانی و اضافه شدن فرخ نژاد به عنوان مکمل) قصه پراتفاقی را در لوکیشنهای مختلف روایت میکند که در کشور برزیل اتفاق میافتد و طرف دیگر قصه زنی خارجی و خوشگل و بلوند است. زنی که بتوان او را بی حجاب جلوی دوربین نمایش داد. اتفاقی که از «کتاب قانون» رخ داد و حالا به «مصادره» رسیده است: استفاده از نابازیگرانی که همچون مانکن جلوی دوربین میروند تا مخاطب را به سالن سینما بکشانند؛ و چرا نباید از این فرمول استفاده کرد؟ مگر نمیفروشد؟
وقتی مردم استقبال میکنند و بلیط میخرند و راضی هم هستند، چرا که نه. اما مگر افرادی که به واسطه این خانم خارجکی ها به سینما میروند، عقدهای شده اند؟ علاوه بر آن به نظر میرسد ذائقه مخاطب سطحی شده است. همانطور که «تگزاس» سطحی است و میخواهد با نمایش یک مرد ترنس و شوخی با جملات سیاسی (که البته بامزه و خنده دار هم هست) و نمایش یک گروه (مثلا!) مافیایی، بانمک بازی دربیاورد. بدمنهای فیلم حتی کاریکاتوری از مافیا هم نیستند. به قدری مضحک و احمق هستند که حتی لحظهای حس همدلی مخاطب با شخصیتهای اصلی برانگیخته نمیشود.
«تگزاس» همچون «من سالوادور نیستم»، «مصادره»، «نهنگ عنبر»، «سلام بمبئی»، «گشت ارشاد» و... نانِ تابوهای فرهنگی را میخورد: زن بی حجاب، رقصیدن جلوی دوربین و شعارهای سیاسی. شخصیتها گاه و بیگاه میرقصند و پایکوبی میکنند و سرخوش هستند. و چه تاسف بار است برای حمید فرخ نژاد که روزی در «عروس آتش»، «ارتفاع پست» و «چهارشنبه سوری» بازی میکرد و «سفر سرخ» را کارگردانی کرده بود و حالا به «گشت ارشاد» و «تگزاس» رسیده است درحالیکه توانایی لبخوانی آهنگ فیلم را ندارد.
بد نبود در کنار وَررفتن با تابوهای فرهنگی، کمی هم شخصیت پردازی در فیلم دیده میشد. فیلمساز حتی لحظهای به شخصیتهای اصلی نزدیک نمیشود، مسئلههای فردی آنها را مطرح نمیکند و عمیق نمیشود. چون برای فروش ساخته شده است. مخاطب نمیفهمد دو شخصیت اصلی برای چه کاری از ایران به برزیل آمده اند؟ به دنبال شغل؟ زندگی بهتر؟ آزادی بیشتر؟ فیلمساز هنر ارائه آن را ندارد یا جرات بیانش را؟ شاید هردو.
«تگزاس» اولین فیلم کمدی ایرانی نیست که با تکیه بر دو شخصیت اصلی به وضعیت ایرانیها در آن سوی مرزها میپردازد. زمانی که در دهه ۷۰ موج مهاجرت به ژاپن فراگیر شد و ایرانیهای بسیاری به دنبال شغل و زندگی بهتر به ژاپن سفر میکردند، همایون اسعدیان «مرد آفتابی» را با بازی اکبر عبدی، حمید جبلی، فاطمه معتمد آریا و رضا بابک ساخت. فیلمی که یکی از کمدی رمانتیکهای خوب سینمای ایران با استفاده از زوج کمدین اکبر عبدی و حمید جبلی بود.
جبلی و عبدی که از سالها پیش با حضور در برنامه تلویزیونی «محله بروبیا» شناخت کافی از توانمندیها و ویژگیهای خود پیدا کرده بودند، به عنوان دو رقیب عشقیِ هم قطار برای به دست آوردن یک دختر و ازدواج با او به خاطر بیکاری به ژاپن مهاجرت کردند، آنجا با ایرانیهای بیشتری آشنا و درگیر اتفاقاتی شدند. «مرد آفتابی» به خوبی توانست علاوه بر ترسیم غربت یک ایرانی در خارج از کشور، موقعیتهایی کمیک و خنده دار ایجاد کند و علاوه بر آن از سکانسهای تاثیرگذاری، چون صحنه لحظه تحویل سال بهره ببرد. «مرد آفتابی» بعد از گذشت ۲۴ سال همچنان دیدنی است، اما «تگزاس» تاریخ انقضای کوتاهی دارد. همچون مواضع سیاسیِ بازیگرانی که یک روز احمدی نژاد را مسخره میکنند، روز دیگر محمد جواد ظریف را، دست آخر هم به خاطر افزایش عوارض خروج از کشور، روحانی را.
پایان بندی «تگزاس» خبر از ساخت قسمت دوم آن میدهد. کاش حداقل همچون «اخراجی ها»، «گشت ارشاد» و «نهنگ عنبر» ضعیفتر از قسمت اول آن نباشد و حداقل اعتماد مخاطب را به سخره نگیرد. «تگزاس» را باید دید. حداقل برای اینکه فقط چند ساعت مردم یادشان برود بعد از سالها مانور تبلیغاتی رجال سیاسی برای برجام، نه تنها چیزی عایدشان نشده بلکه قیمتها روز به روز در حال افزایش است.
دیدگاه تان را بنویسید