بیانیههای یک روزه علیه جشنواره جهانی فجر از کجا آب میخورد؟
سه کانون تهیهکنندگان، کارگردانان و منتقدان در کمتر از ۲۴ ساعت با اعلام بیانههای جداگانه خواهان ادغام دو جشنواره فیلم فجر شدهاند؛ اما این فشار از کجا نشئت گرفته است؟
خبرگزاری تسنیم: در ۲۴ ساعت گذشته سه کانون خانه سینما اقدام به انتشار بیانیهای مبنی بر ادغام دو جشنواره ملی و بینالمللی فیلم فجر کردهاند. این کانونها شرایط کنونی بخش بینالملل را نامناسب برای فیلمهای ایرانی برشمردهاند و بر این باورند که در این فرایند فیلمهای ایرانی دیده نمیشوند. برای مثال کانون منتقدان گفته است تفکیک جشنواره موجب «اتلاف هزینههای سنگین و ایجاد انحصارگرای و رانت برای مجموعهای خاص میشود که در تعارض با حمیت صنفی و حضور حداکثری اهالی و صاحب نظران سینما در این گونه رویدادهای فرهنگی هنری است و نتیجه ثمربخشی نداشته و نخواهد داشت.»
البته این کانون غیبت فیلمسازان موفق ایرانی و دیگر کشورها در عرصه بینالمللی و فقدان نگاه کارشناسانه در انتخاب آثاری که همخوانی لازم با عنوان جهانی این جشنواره داشته باشند، را نیز دلیل دیگر این اعتراض برشمردهاند.
کانون کارگردانان نیز بر این باور است که جشنواره جهانی موفق به معرفی هنرمندان به بازارهای خارجی نشده است و تأثیری بر خروجی تولید فیلم در ایران نداشته است. در این نامه نوشته شده است: «بیتردید و به شهادت علاقهمندان سینمای ایران، جشنواره بینالمللى فیلم فجر با تمام کاستىهایش موثرتر از جشنواره مستقل جهانی فجر فعلى عمل میکرد؛ چون در روال گذشته نگاه جامعى حاکم بود که تمامى فیلمهاى خوب سینماى ایران را برای مخاطبان ایرانی و غیر ایرانی به نمایش مىگذاشت؛ اما به نظر میرسد جشنواره جهانى فعلى در راستاى تفکرى است که قصد دارد بازار جهانى تنها با بخشی خاص و محدود از سینمای ایران مرتبط باشد و به هر دلیل مثبت و یا منفی، این بازار وسیع با کلیت سینماى ایران روبهرو نشود.»
آنچه مشخص است نگاه نویسندگان این نامهها چندان با واقعیتی عمومی و جهانی جشنوارهها همخوانی ندارد. در روزهایی که جشنواره فیلم کن برگزار میشود، میتوان این پرسش را مطرح کرد سهم سینمای فرانسه از این جشنواره به چه میزان است و کن چه کمکی به تولیدات فیلم در فرانسه میکند؟ یا اینکه بخش تجاری سینمای فرانسه چه نقشی در جشنواره کن ایفا میکند؟
مسئله اصلی در جشنواره فیلم فجر در بخش ملی مسئله بازاریابی داخلی است و تلاش کارگردانان و تهیهکنندگان در رسیدن به این جشنواره، صرفاً یافتن بعد رسانهای در جذب مخاطب دوره اکران است؛ در حالی که جشنواره در جهان مفهوم دیگری دارد. در ایام همراهی دو بخش جشنواره، بخش بینالملل جایی بود برای پروپاگاندای جشنواره و دعوت از سینمایی که مطلوب آن روزهای مدیریت فرهنگی بود. با جداسازی این رویداد، اهمیت بخش بینالملل و البته تفاوت رویکردها نیز عیان شد. برای مثال در کجای دنیا فیلمی همانند «گشت ۲» یا «مصادره» در یک جشنواره بینالمللی اکران میشود و حتی مدعی گرفتن جایزه. به عبارت دیگر جشنواره ملی فجر یک بازار برای معرفی آثار به بازار داخلی است و در ۳۲ دوره گذشته خود نیز فضایی برای معرفی آثار ایرانی به خارج از کشور نبوده است.
اما به نظر ماجرای نامهها به این مسائل مطرح شده ختم نمیشود. همه چیز در لفافه عبارات ثقیل نهان شده است. برای مثال میتوان ردپای نویسندگان این نامهها را در فهرستی جستجو کرد که یک ماه پیش از جشنواره منتشر میشود و اسامی وامگیرندگان از فارابی عیان میشود. جالب آن است که نامها برای مخاطب آشناست. افرادی که اکنون در کانونها قدرت را به دست آوردهاند و از قضا برای خود برچسب مستقل برگزیدهاند. برای مثال یکی از چهرههای شاخص در جریان نامهنگاریها ۸۰۰ میلیون برای فیلم ساخته نشده دریافت کرده است و تسویه نکرده است.
محسن امیریوسفی، رئیس کنونی کانون کارگردانان کسی است که خواهان حضور در جشنواره میشود؛ اما به دلایلی به خاطر راه نیافتن فیلم بدون پروانهاش در رسانهها مصاحبه میکند. اکنون باید پرسید نقش او در نگارش این نامه چیست؛ چرا که همه چیز به یک تسویه حساب شخصی بدل میشود. شاید بشود ریشه ماجرا را حتی در مناظره امیر اسفندیاری و سجادهچی هم جستجو کرد و نکته قابل تأمل آن است که شخصیتهای مطرح نگارنده این نامهها که میتوان نام آنان را به راحتی حدس زد، در جشنواره حضور نداشته و بدون مشاهدات شخصی تفسیر به رأی میکنند. اگر برای مثال نامه کانون کارگردانان را ملاک قرار دهیم؛ چرا این کانون به حضور نزدیک به ۱۰۰ کارگردان عضو کانون اشاره نمیکند که در این فضا فیلم و کارگاه و سخنرانی داشتهاند.
به نظر میرسد اگر نام برخی افراد در میان میهمانان و عنوانداران جشنواره جهانی فیلم فجر دیده میشد، دیگر خبری از این بیانهها، آن هم در شرایط امروز منتشر نمیشد.
دیدگاه تان را بنویسید