عباس غزالی: داوران نهایی مردم هستند

کد خبر: 788178

نمی‌گویم متفاوت هستم، اما ترجیح می‌دهم سالی یک کار انجام بدهم، اما با یک فیلمنامه خوب و قابل دفاع. دلم می‌خواهد کارهایم قابل دفاع باشد و خدا را شاکرم در این سال‌ها فیلمنامه‌هایی را کار کرده‌ام که دوستشان داشته ام.

عباس غزالی: داوران نهایی مردم هستند
مجله فارس پلاس: عباس غزالی در ۱۴ بهمن ماه ۱۳۶۳ در بیمارستان مهدیه تهران و در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. او در سال تحصیلی ۱۳۷۹ - ۱۳۷۸ دیپلم ادبیات و علوم انسانی خود را از دبیرستان پاسداران اسلام گرفت و دوره پیش دانشگاهی را در هنرستان مالک اشتر گذراند. بازیگری را از ۱۲ سالگی در کانون فرهنگی تربیتی حر آغاز نمود و همچنین کلاس‌های بازیگری نمایش تئاتر را نیز در همین کانون گذراند. او نمایش‌های زیادی در سطح جشنواره‌های مختص کانون‌های تهران اجرا کرد و رتبه‌های مختلفی را نیز کسب نمود. دوران نوجوانی تا جوانی را در کانون حر سپری کرد و بازیگری را آموخت. این دوران برای او دوران کشف استعداد بود و با ذوق و جوهره‌ای که در وی وجود داشت در مسیر واقعی قرار گرفت و پرورش پیدا کرد. بازیگران مورد علاقه اش حامد بهداد، پرویز پرستویی، مهدی هاشمی، سعید پورصمیمی، عزت الله انتظامی، نیکلاس کیج، شان پن، داستین هافمن، رابرت دنیرو و آل پا چینو هستند. او علاقه زیادی به فوتبال دارد. عباس غزالی، بازیگر جوان ایران در مهر ماه ۹۳ به جمع متاهلان پیوسته است. آنچه می‌خوانید ماحصل گفتگو با این هنرمند تواناست؛ چرا در سینما و تلویزیون کم کار شده اید و بیشتر تئاتر کار می‌کنید؟
- فکر می‌کنم اولین و مهم‌ترین فاکتوری که باعث شده من کم کار شوم، این است که روز به روز سختگیری هایم بیشتر می‌شود. دومین فاکتورش این است که با گروهی کار می‌کنم که آن چیز‌هایی را که می‌خواهم به من می‌دهند، یعنی کاری را انجام می‌دهم که بابت انجام دادنش سرم را بالا می‌گیرم. به خاطر همین زمان زیادی را صرف کار‌های اجرایی می‌کنم. مجموع این‌ها دست به دست هم می‌دهند تا فرصتی برایم باقی نماند که کار‌های دیگری انجام دهم. طی دو سال گذشته، یک فیلم و یک سریال کار کرده ام.
افراد مشهور ایران با بضاعت اندکی که سینما و موسیقی ما دارد در همه فعالیت‌های اجتماعی و هنری شرکت می‌کنند. وقتی آدمی به این سطح می‌رسد که می‌خواهد تجربیاتش را به‌صورت گسترده انجام دهد، ناگهان به چشم می‌آید. شما عامدانه این مسیر را انتخاب کردید یا احساس کردید باید تجربه کنید؟
- من همیشه از تکرار بدم می‌آید؛ به ویژه در باره خودم. بیشتر از آن، از یکجا ماندن بدم می‌آید. فکر می‌کنم تنوع و تغییر لازمه زندگی هر کسی است که نفس می‌کشد. در طبیعت هم همه چیز در حال تغییر است و چیزی نمی‌تواند ثبات داشته باشد.
شما در طول این سال‌ها با وسواس و گزیده نقش‌هایتان را انتخاب کرده اید. آیا فیلمنامه‌های خوبی پیشنهاد نمی‌شود یا این طور ترجیح می‌دهید؟ - مسلما فیلمنامه‌های خوب داریم، شاید من سعادت این را نداشتم که در خدمت دوستان باشم. هر بازیگری برای کارش معیار‌هایی دارد و من مستثنا از این مسئله نیستم. به همین دلیل سعی می‌کنم نقشی را انتخاب کنم که حرفی برای گفتن داشته باشد و دوستش داشته باشم. البته نمی‌گویم متفاوت هستم، اما ترجیح می‌دهم سالی یک کار انجام بدهم، اما با یک فیلمنامه خوب و قابل دفاع. دلم می‌خواهد کارهایم قابل دفاع باشد و خدا را شاکرم در این سال‌ها فیلمنامه‌هایی را کار کرده‌ام که دوستشان داشته ام و با خوشحالی به همه کارهایم فکر می‌کنم و همه نقش‌هایم را تا به امروز دوست داشته‌ام.
فکر می‌کنید خودتان تا چه میزان توانسته‌اید مخاطبان را نسبت به بازی‌تان راضی نگه دارید؟ - در این باره من نباید اظهار نظر کنم، اما بازخورد‌هایی که از جامعه می‌گیرم، نشان می‌دهد در کارم موفق بوده‌ام. البته منظورم موفقیت مطلق نیست، ولی در مجموع نگاه و لبخند مردم، حتی زمانی که نامم را به یاد نمی‌آورند هم برایم جذاب است. واقعیت این است که مردم ما را به اینجا رسانده اند و داوران نهایی مردم هستند که می‌توانیم خودمان را در ترازوی قضاوت آن‌ها قرار دهیم. مردم تکیه گاه ما هستند و من برایشان خیلی احترام قائلم.
دیده شدن شما برای اولین بار چه طور اتفاق افتاد؟ - با بازی در سریال "وضعیت سفید" در تلویزیون دیده شدم و با سریال "مادرانه" به شهرت بیشتری رسیدم.
از سریال "وضعیت سفید" برایمان می‌گویید؟ - من در "وضعیت سفید" نقش بهروز را بازی می‌کردم. بهروز یک شخصیت کاریکاتوری بود که هم شخصیت بود و هم کاریکاتور. برای رسیدن به آن تیپ یک سری فاکتور‌ها را در نظر گرفتم مثل نوع لباس، مدل مو، جاسوییچی، شلوار و نوع صدا و رفتار و سکنات. بعد این‌ها در وجود من ته نشین شد. همان طوری که خودش وقتی شلوغ بازی درمی‌آورد فکر می‌کرد آرتیست یک فیلم است.
آقای غزالی! به نظر شما بزرگ‌ترین سرمایه یک هنرمند چیست؟ - فکر می‌کنم شخصیت و ذات خود آن شخص. به نظر من چه هنرمند و چه غیر هنرمند، خیلی متفاوت نیست. فقط هنرمند باید یک مقدار خلاق‌تر باشد وگرنه شخصیت و ذات برای همه، سرمایه بزرگی است.
وقتی که پا به عرصه بازیگری گذاشتید آیا هدف تان از بازیگر شدن شهرت بود؟ - نه، بازیگری جذابیت‌های به مراتب بیشتری از شهرتش برای من دارد.
بازی در سریال "چرخ و فلک" چه ویژگی‌هایی داشت که آن را پذیرفتید؟ - من از این که در این کار با آقای بهرام عظیمی پور بودم، خوشحالم. چرخ و فلک نام مجموعه تلویزیونی به کارگردانی عزیزالله حمید نژاد، بهرام عظیم پور و احسان عبدی پور و تهیه کنندگی مجید مولایی بود که اگر اشتباه نکنم از شبکه یک پخش شد و موضوع اصلی سریال یک مفهوم اخلاقی داشت که در هر یک از داستان‌ها این موضوع تکرار می‌شد و بیشتر بازیگران در ابتدای هر قصه آدم فرعی می‌شدند که در قصه بعدی به بازیگر اصلی بدل می‌شدند، که خدا را شکر پر بیننده هم بود.
این روز‌ها وضعیت تلویزیون را چه طور می‌بینید؟ - متاسفانه به دلیل مشغله‌های شخصی مدتی است که نتوانسته ام به طور منظم و پی گیر بیننده برنامه‌های تلویزیون باشم و اطلاع دقیقی ندارم. بنابر این ترجیح می‌دهم اظهار نظری نکنم. سینما چه طور؟ - به عقیده من دو سه سالی است که سینمای ایران دوباره مسیر رو به رشدی را از سر گرفته و فیلم‌های خوبی از کارگردان‌های جوان و تازه کار دیده ام که واقعاً مرا به آینده سینمای وطنم دلگرم می‌کند. انتخاب شما برای بازی در یک اثر صرفاً دیده شدن از سوی مردم است؟ - نه، عوامل دیگری هم در انتخابم مؤثر است، ولی مردم مرا بیشتر با سریال "وضعیت سفید" می‌شناسند. به هیچ وجه فقط دیده شدن برایم مهم نیست. به هر حال هر بازیگری دوست دارد با کارگردان حرفه‌ای کار کند.
واکنش مردم در ارتباط با نقش تان چه طور بود؟ آیا شما را در نقش بهروز پذیرفتند؟ - راستش نکته خنده داری وجود دارد و این‌که ما هر وقت بازی می‌کنیم، تعدادی ما را دوست دارند و عده‌ای هم ایراد می‌گیرند و نسبت به کار انتقاد می‌کنند که چرا دائم نقش‌های شبیه به هم را بازی می‌کنی؟ وقتی نقش دیگری هم خلاف همیشه بازی می‌کنم، آن وقت است که می‌گویند پس چرا نقش‌های همیشگی را بازی نمی‌کنی؟! در مجموع من حتی اگر نقشی بازی کنم که شبیه کار‌های قبلی‌ام باشد، حتما در ذهنم مؤلفه‌های دیگری برایش تعریف می‌کنم که تفاوت‌هایی نسبت به نقش قبلی داشته باشد. اما عده‌ای عادت دارند نیمه خالی لیوان را ببینند و تعدادی دیگر نیمه پر را. بنا بر این برخی مردم نقشم را دوست داشتند و بعضی هم آن را نمی‌پسندیدند.
نقش مورد علاقه تان باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟ - دوست ندارم نقشم تیپ باشد. گرچه تیپ بازی کردن سختی‌های خودش را دارد، اما زود بازیگر را خسته می‌کند. البته بازیگر برای خلق یک تیپ خاص زحمت زیادی می‌کشد، اما خیلی زود تمام می‌شود و به قول معروف بیات می‌شود، به ویژه در کار‌های نود شبی این اتفاق می‌افتد. علاقه مندم نقشم بُعد‌های مختلف داشته و جای کار داشته باشد.
آیا نقشی بوده که حسرتش در دلتان مانده باشد یا هنوز به شما پیشنهاد نشده باشد؟
نمی‌توانم خیلی مشخص در باره نقشی که دلم می‌خواهد آن را بازی کنم توضیح دهم، چون نوشته نشده است؛ اما دوست دارم نقشم پیچیده و چند بُعدی باشد و تفاوت آن نسبت به کار‌های قبلی‌ام پررنگ باشد.
بیشتر در کار جدی دوست دارید بازی کنید یا طنز؟ - خوب بودن نقش و قصه برایم اهمیت دارد، ولی خوبی نقش‌های طنز در این است که مخاطب، بازیگر این آثار را دوست دارد و این حس خوشایندی است. اگر اجرای یک نقش مرا به چالش وادارد، آن را بیشتر دوست دارم. از نقش‌های تک بعدی متنفرم.
به نظر شما رابطه مردم با سینما بهتر است یا تلویزیون؟ - با تلویزیون و البته ماهواره!
کارگردانی که به کارش اعتقاد داشته باشید و بی، چون و چرا در فیلم ایشان حاضر به بازی باشید، کیست؟ - اعتقادم بر این است که فیلمنامه اولین معیار من برای پذیرش یک نقش است. چرا که یک فیلمنامه خوب به دست هر کارگردانی قابل اجراست و بهترین کارگردان هم نمی‌تواند از یک فیلمنامه ضعیف، شاهکار بسازد.
اگر همزمان پیشنهادی از تلویزیون و سینما داشته باشید، کدام یک از آن‌ها را انتخاب می‌کنید؟ - بستگی به حالم دارد. اگر دلم توجه بیشتر از سوی مخاطب بخواهد، تلویزیون را انتخاب می‌کنم، ولی اگر دلم کاری بخواهد که ماندگار باشد و بعد‌ها هم در باره آن حرف زده شود، حتما سینما را انتخاب می‌کنم. تا حالا تحت تأثیر یک فیلم، گریه هم کرده اید؟ - بله، خیلی. من زیاد تحت تأثیر فیلم‌ها قرار می‌گیرم. تا به حال حس کرده اید بازیگری همان کاری است که باید انجام دهید؟ - بعد از هر تمرین تئاتر، وقتی می‌آمدم می‌نشستم، احساس می‌کردم پوست انداخته ام و از محدوده خودم به عنوان یک آدم، یک قدم آن طرف‌تر گذاشته ام. به دست آوردن چه چیزی که کمتر کسی تجربه اش کرده است، برایتان مهم است؟ - احترام و عشق. اینکه مثلاً وقتی دو هفته پیش سوار آژانس شدم، آقای راننده از صدایم مرا شناخت و شروع کرد به صحبت کردن در باره هنر و بازیگری. طوری صحبت کرد که من اصلاً انتظار نداشتم و نادانی مرا ثابت کرد. گفت: ما دوست نداریم بازیگرمان را یک جور دیگر ببینیم. گفت: من وقتی شب خسته می‌روم خانه و تلویزیون را روشن می‌کنم، دوست دارم بازیگر مورد علاقه ام را در همان قد و اندازه‌ای که از او می‌شناسم و توقع دارم، ببینم، ولی وقتی این اتفاق نمی‌افتد قلب من می‌شکند. وقتی پیاده شدم گفتم قول می‌دهم تا آنجا که شعور و قدرتم اجازه می‌دهد هیچ وقت کاری را قبول نکنم که شما اذیت شوید.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت