عصر ایران: «واردات کود انسانی را دیده ای؟ چه خبر از سیلی علی دایی؟ این که چیزی نیست احمد نجفی درِ ساختمان شورای نظارت و ارزشیابی را گل گرفت و... این چکیده حال و هوای و گفتوگوی روزمره است. افتاده ایم وسط انبوه خبرهای تلخ و بد و هر چه بیشتر دست و پا میزنیم بیشتر در گل لزج رخوت فرو میرویم. چه بخواهی چه نخواهی وقتی کارت توی ادارهای بیخ پیدا میکند همه را از چشم رانت میبینی. وقتی داری نا امید از کار انجام نشده و از پلههای سمت خروجی ساختمان بیرون میروی ناخواسته زیر لب میگویی: «گل بگیرن در این جا را!» گل گرفتن بیشتر از آن که دنبال مفهوم دم دستی، گل مالی کردن باشد اصطلاحی است با بار نفرین، ناخواسته و به جبر تعطیل شود. چرا علاقه پیدا کرده ایم خبرهای بد را زودتر به دیگران برسانیم هم شبیه همین گل گرفتن در اداراتی است که کار را زمین گذاشته اند. چه امتیازی در این انتقال نهفته است که مشتاقانه برایش کف و سوت و هورا میکشیم و با ولع تمام میخواهیم اولین نفری باشیم که دیگران را در جریان میگذارد. قبلا سختترین کار این بود که خبر مرگ و تلخ را به دیگران برسانند حتی کار به قرعه انداختن میرسید، اما حالا هیچ ابایی
از این رسانا بودن نداریم. به کشتی سوراخ شده میمانیم که به جای گرفتن سوراخ و بیرون ریختن آب، حتی با کف دست ها، خود یکی از تختهها را میکنیم تا فوراه آب را به تماشا بنشینیم. گویی خبر بد بیشتر از آن که نگران و ناراحت مان کند، شعفی در زیر پوست میدواند که تیزترین اسبهای ترکمن به گرد پایش نمیرسند. سرمان را به نشانه عزا پایین میاندازیم، اما ته دل غنج میرود که ببین الان دیگران کف میکنند از این عکسی که گذاشته ام و تعداد لایکها مهمتر از اثرات آن خبر تلخ است. این که داریم کم کم به یک دیگر تلقین میکنیم که در اندوه بی پایان گیر افتاده ایم و این عزا دست از سرمان بر نمیدارد، نگران کننده است و انگار در هیچ برههای این چنین نبوده ایم. این همه کشته در جادهها اتفاق میافتد کک هم نمیگزدمان، اما در یک اتفاق که مرگی مشابه دارد زمین و زمان را بهم میدوزیم. اگر نگران شرایط مدیریت اجرایی کشور هستیم باید همه جوانبش را دنبال کنیم و نمیشود گفت: من فقط مسئول تخته زیر خودم هستم که این طرز نگاه قایق را غرق خواهد کرد. در این که حجم اندوه زیاد شده است شکی نیست این که چرا به دست به دست شدنش دامن میزنند جای تعجب دارد. اصلا
پرسیده ایم چه نیازی فهمیدن حجم اندوه هست؟ و اگر دانستیم قرار است چه نقشی در سامان دهی این وضع داشته باشم. چرا خبرهایی که بار انرژی مثبت پشتشان ایستاده است را سعی میکنیم نادیده بگیریم؟ انگار خوب بودن امری عادی و پیش پا افتاده است، اما یک مرگ و اندوه را چنان دست به دست میکنیم که خودمان هم بعد از چند روز خسته میشویم. نیکوکار لرستانی یک دستگاه خودرو به عنوان کتابخانه سیار به کانون پرورش فکری برای گسترش فرهنگ مطالعه کمک کرد. خبر دو سطری، در حد همین دو سطر باقی ماند. اما اگر کسی این کتابخانه سیار را میدزدید چنان ژست میگرفتیم انگار نرسیدن آن کتابخانه سیار به سمت محله ما باعث میشود مسیر زندگی مان صد و هشتاد درجه تغییر کند. یا خبر، توزیع علوفه برای حیات وحش کیامکی جلفا توسط محیط بانان و دوستداران طبیعت ... شبیه خبرنگار فیلم ماجرای یک گزارش، برای این که گزارش اختصاصی تولید کند و آن را بفروشد، خودش دست به قتل و حادثه میزد. نان ما از دل این حوادث در نمیآید، اما تایید اجتماعی را از دل حوادث بیرون میکشیم و همین قانع کننده است. این که این اتفاقهای تلخ با هیچ جریان سیاسی حل و فصل نمیشود را هنوز به باور تبدیل
نشده است چرا که پیش از این هم حوادث در زندگی حضور داشت تنها به دلیل کارکرد رسانه شدن گوشیهای همراه در جریان ریزترین حادثه هم قرار میگیریم. این ما هستیم که دنبال مقصر میگردیم و تایید اجتماعی را از روی وسایل منزل و پوشش و مد برداشته ایم و گذاشته ایم گردن فضای مجازی و کارکرد سرعت انتقالش را مصادره به نفع کرده ایم. تغییر، واکسن ندارد حتی وارداتی هم نیست که به گمرگ بگوییم درهایش را باز بگذارد. تغییر، نزد همسایه هم اتفاق نخواهد افتاد و اگر بیفتد، در تضاد با او میایستیم چرا یک شبه از شبیه بودن بیرون رفته است. البته دولتها نقش پر رنگی در تسریع جریان تغییر ساختار فکری و زندگی مردم به لحاظ در اختیار داشتن ابزار آموزشی دارند، اما شکل مقاومت مردم در برابر تلاش برای بهتر شدن و بهبود سطح کیفی زندگی جای نگرانی دارد. به کلیشه رایج این وقت سال پناه ببریم کسی میداند چطور میشود خانه دل را تکان داد، ربانهای رنگی را کجا گذاشته ایم؟»
دیدگاه تان را بنویسید