ماجرای زن کارتن خوابی که همبازی نوید محمدزاده شد

کد خبر: 782394

ژاوه وند که روزگاری کارتن خواب بود و جسم بی جانش روزگاری نه چندان دور جوی آب رها شده بود حالا در ۶۳ سالگی در نشست خبری "مغز‌های کوچک زنگ زده" گفت: «من متاسفم برای کسانی که فکر می‌کنند در تهران چنین قشری نیستند. من هم این زندگی سخت را تجربه کرده‌ام.»

ماجرای زن کارتن خوابی که همبازی نوید محمدزاده شد
روزنامه همشهری: ژاوه وند که روزگاری کارتن خواب بود و جسم بی جانش روزگاری نه چندان دور جوی آب رها شده بود حالا در ۶۳ سالگی در نشست خبری "مغز‌های کوچک زنگ زده" گفت: «من متاسفم برای کسانی که فکر می‌کنند در تهران چنین قشری نیستند. من هم این زندگی سخت را تجربه کرده‌ام.» ۳ روز افتاده بودم تو جوب. بدنم از چند جا شکسته بود و بیهوش شده بودم. برف سنگینی اومده بود که روی من‌و پوشونده بود.
بعد از ۳ روز کارگرای شهرداری جسم بی‌جونم و پیدا کرده بودن. ۴ روز هم تو سردخونه بیمارستان مونده بودم تا شاید خونواده‌ای، آشنایی، کس‌وکاری برای جنازه‌م پیدا بشه.
بعد از ۴ روز جنازه م‌و از سردخونه بیرون آورده بودن تا به بهشت‌زهرا منتقل کنن، اما پرونده‌م گم شده بود و جنازه‌م داخل کاور روی یه تخت وسط راهروی بیمارستان مونده بود. چند ساعت بعد گرمای بیرون از سردخونه بدنم‌و زنده کرده بود. معجزه شده بود و من به هوش اومده بودم. این فقط روایتی از بخش کوچکی از زندگی لادن است، زندگی‌ای که از ۴ سالگی با او سر ناسازگاری داشته و در طول آن اعتیاد از ۱۴ سالگی، فروش مواد‌مخدر، مبتلا‌کردن خواهر‌ها و برادر‌ها به مواد، طلاق، زندان و حکم اعدام، ازدست‌دادن فرزند، مرگ هفت‌روزه، ازدست‌دادن خواهر کارتن‌خواب در اثر سرما، اعدام برادر به جرم حمل مواد مخدر، خودکشی‌های نافرجام، ۲۳ سال کارتن‌خوابی و ۱۰۶ مرتبه ترک اعتیاد را تجربه کرده است. لادن از زندان آزاد می‌شود، اما به خانه نمی‌رود؛ مستقیم به خانه ساقی محل می‌رود تا یک دل سیر - به اندازه همه سال‌های حبس‌- مواد بکشد و دوباره روز از نو، روزی از نو؛ دوباره اعتیاد و به این در و آن در زدن برای به‌دست‌آوردن پولی که خرج مواد کند. با دلالی و جنس‌فروختن به تازه‌وارد‌ها پول درمی‌آوردم؛ جوری که هیچ‌وقت مواد همراه خودم نباشه و دوباره حبس نکشم. همیشه ۶-۵ نفر دوروبرم بودن و به اونا هم جنس می‌رسوندم. دلم برای خماری‌کشیدنشون می‌سوخت و می‌گفتم: «امشب مهمون من»! سرقفلی پارک شده بودم. همه می‌دونستن که جایی ندارم، از بقیه هم بزرگ‌تر بودم؛ حتی کلانتری که چند وقت یه‌بار می‌اومد معتادا‌رو جمع کنه، می‌گفت: با لادن کاری نداشته باشین؛ جز اینجا جایی نداره! سال ۹۳ بود که یه روز یکی از دوست‌هام گفت: لادن من چندساله تو رو می‌شناسم. دستور اومده که تا چند روز دیگه پارک دروازه‌غار رو خراب کنن. بهتره برای خودت دنبال جا و مکان باشی. این یه تیکه از پازل ترک اعتیادم بود. تیکه بعد وقتی جور شد که یه نفر کاملا اتفاقی ۵۰۰ هزار تومن به من داد و گفت: لادن توی همین محله دروازه‌غار هم می‌شه با این پول یه اتاق اجاره کرد. تو پیر شدی و تو سرمای امسال دوام نمیاری. اما تیکه سوم پازل وقتی بود که یکی از خانمای مسئول توی مرکز ترک اعتیاد فهمید که تصمیم به ترک دارم. گفت: «بابا تو دیگه ۶۰ سالت شده؛ یه پات لب گوره. بزن حالش‌و ببر»! اینجا دیگه واقعا بهم برخورد. یه ساک برداشتم و راه افتادم سمت مرکز ترک اعتیاد میدون قیام. داد می‌کشیدم و فریاد می‌زدم و می‌گفتم که «می‌خوام ترک کنم». قبل از اون هم ۱۰۶ بار ترک کرده بودم، اما این بار، بار آخر بود. قبل از واردشدن به ساختمون جمعیت، یه شیشه متادون رو که برای مصرف یه هفته به من داده بودن سر کشیدم و قسم خوردم که همه چیز همون‌جا تموم بشه. خبر اینکه لادن با پای خودش رفته جمعیت، مث بمب توی دروازه‌غار پیچید. پشت سر من‌هم گروه‌گروه از بچه‌های دروازه‌غار راهی جمعیت شدن. من عاشق سینما‌م. جوون که بودم زیاد سینما می‌رفتم، اما هیچ‌وقت به مغزم خطور نمی‌کرد که یه روز بازیگر بشم. کی؟ لادن؟ اصلا کی میاد به یه معتاد پیشنهاد بازیگری بده؟ سر ضبط نه فیلمنامه رو می‌خوندم نه تمرین می‌کردم؛ فقط آقای سیدی می‌گفت: لادن این حرف رو بزن یا این کار رو بکن؛ منم همونی که می‌خواست رو اجرا می‌کردم. بچه‌های پشت صحنه می‌گفتن لادن بازیگری توی خون تو هست؛ انگار از بچگی بازیگر بودی. آره! از بچگی بازیگر بودم؛ از همون ۴ سالگی که بابام سرم‌رو می‌تراشید و لباس پسرونه تنم می‌کرد. آره من نقش‌های زیادی توی زندگی‌ام بازی کرده‌ام. حالا هم سیب دنیا چرخاش‌و زده و توی جشنواره فجر امسال فیلم‌ام اکران می‌شه؛ «مغز‌های کوچک زنگ‌زده» به کارگردانی هومن سیدی؛ با بازی نوید محمدزاده، فرهاد اصلانی، فرید سجادی حسینی و لادن ژاوه‌وند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت