خوب، متوسط، چیپ / از قاچاق دختران ایرانی تا اشارات همجنسگرایانه در بین ورزشکاران ملی / پایان دوران فرهادیسم

کد خبر: 781118

جشنواره سی و ششم پر از سوژه‌های اجتماعی داغ است. از قاچاق دختر‌های ایرانی و زندگی مافیای اوباش گرفته تا آتش سوزی پلاسکو و ممنوع الخروجی زن‌های ورزشکار. فیلمسازان، دوربینشان را از اتاق‌های آپارتمان به خیابان آورده اند تا به رویداد‌های اجتماعی بیشتر نزدیک شوند. تا بتوانند قصه بگویند، قهرمان داشته باشند و فیلمنامه‌هایی پر از کشمکش برای مخاطب روایت کنند.

خوب، متوسط، چیپ / از قاچاق دختران ایرانی تا اشارات همجنسگرایانه در بین ورزشکاران ملی / پایان دوران فرهادیسم

سرویس فرهنگی فردا: فیلم‌های اکران شده تا روز پنجم جشنواره از چند جهت قابل توجه است. نخست آنکه تقریبا تمامی فیلم‌ها بر مبنای قصه گویی ساخته شده اند و دارای قهرمان (منفی یا مثبت) هستند. حضور فیلم‌های مینیمال با شخصیت‌های خاکستری بی هویت -که در یک دهه گذشته تحت تاثیر تقلید ضعیف و نادرست از فیلم‌های فرهادی ساخته شدند- و یا سوژه‌های خانوادگی سیاه همچون خیانت در جشنواره کمرنگ شده است. به نظر می‌رسد همه اهالی سینما به این نتیجه رسیده اند که تنها در سایه قصه گویی در جایگاه عنصر اصلی سینما به عنوان هنری سرگرم کننده می‌توانند مورد استقبال مخاطبین سینما قرار بگیرند. جشنواره سی و ششم پر از سوژه‌های اجتماعی داغ است. از قاچاق دختر‌های ایرانی و زندگی مافیای اوباش گرفته تا آتش سوزی پلاسکو و ممنوع الخروجی زن‌های ورزشکار. فیلمسازان، دوربینشان را از اتاق‌های آپارتمان به خیابان آورده اند تا به رویداد‌های اجتماعی بیشتر نزدیک شوند. تا بتوانند قصه بگویند، قهرمان داشته باشند و فیلمنامه‌هایی پر از کشمکش برای مخاطب روایت کنند.

مغر‌های کوچک زنگ زده؛ اینجا نصف عقده ایَن نصف وحشی آخرین فیلم هومن سیدی، بهترین فیلم او هم هست. هومن سیدی ۱۰ سال پیش و قبل از شروع ساخت فیلم‌های بلند، فیلم کوتاه دندان آبی را کارگردانی کرد. داستان این فیلم درباره دختری است که عضو تیم شنای دبیرستان است و برای حضور در مسابقات کشوری به تهران آمده. فیلمی از او هنگام تعویض لباس در رختکن از طریق بلوتوث پخش شده و این اتفاق باعث بروز مشکلاتی در زندگی حرفه‌ای او می‌شود. کشمکش مغز‌های کوچک زنگ زده بر مبنای اتفاقی مشابه با همان فیلم کوتاه است، ولی در این فیلم، سیدی با بسط و گسترش این ایده و قرار دادن خانواده‌ای ساکن حاشیه شهر که مردان آن سرکرده‌های ارازل و اوباش شهر هستند، فیلمش را روایت می‌کند. مغز‌های کوچک زنگ زده که در تم و دکوپاژ شباهت‌هایی به شهر خدا ساخته فرناندو میرلس دارد، تصویرگر انسان‌هایی است که سال‌ها در جامعه دیده ایم و تاثیرشان را احساس کرده ایم، اما در آثار سینمایی به آن‌ها پرداخت نشده است. جوان‌های اوباشی که به تصور خودشان گوسفند به دنیا آمده اند، باید بکشند تا کشته نشوند، زندگیشان سراسر عقده و حقارت است و نیاز‌های اولیه شان را سرکوب کرده اند.

نگاهی به سوژه های داغ فیلم های اجتماعی جشنواره

مغز‌های کوچک زنگ زده دو شخصیت جذاب دارد. شکور (فرهاد اصلانی) و شاهین (برادر دوم) که دو نقطه مقابل در فیلم هستند. شکور چوپان است. وحشی و درنده و زودباور است. غیرتش نه برای ناموس که برای اعتبار خودش است. شاهین در مقابل او ترسو است. سرخورده و حقیرشده است و گوسفندی است که به دنبال فرصتی است تا جای چوپان را بگیرد، اما تقدیرش این است که گوسفند بماند؛ و خواهر (شهره) نیز این وسط گوسفندی دیگر است که همچون گوشت قربانی باید این دست و آن دست شود. فیلم آخر سیدی تا پایان سرپاست و صحنه‌های درگیری اوباش با پلیس به خوبی اجرا شده. تنوع رویکرد فیلمسازی هومن سیدی وجه تمایز او با کارگردان‌های دیگر سینمای ایران است. مغر‌های کوچک زنگ زده یک مشکل اساسی در فیلمنامه دارد. اصرار کارگردان به نمایش معصومانه دختر خانواده باعث شده تا صرفا از پخش فیلم او با سربرهنه به عنوان عاملی برای بروز خشم برادرانش استفاده کند. شاید در سال‌های دور چنین مسئله‌ای برای جامعه سنتی تابو محسوب می‌شد، اما در حال حاضر و وضعیت اجتماعی این روز‌های کشور، این مسئله نمی‌تواند تماشاچی را برای باورپذیری رفتار برادران این دختر، قانع کند. علاوه بر این ها، مغز‌های کوچک زنگ زده، یک فرهاد اصلانی خوب و یک نوید محمدزاده بد دارد. محمدزاده صرفا برای متفاوت بودن بازی اش با اجرای اگزوتیک رفتار‌های یک جوان اوباش، بازی بدی در فیلم دارد. این بازی به دلیل اجرای رئالیستی بازیگران دیگر در فیلم، بسیار گلدرشت شده و به فیلم ضربه زده است.

چارراه استانبول؛ کی بود کی بود؟ من نبودم مصطفی کیایی در فیلم آخرش از مثلث موفق بارکد (دو جوان احمق و یک زن منفعل) استفاده کرده و همین باعث ضربه زدن به فیلم شده است. این نوع شخصیت پردازی برای بارکد که یک فیلم کمدی محسوب می‌شد، رویکرد مناسبی بود، اما برای چارراه استانبول که قرار است حادثه پلاسکو را روایت کند و همدلانه، اشک تماشاچی را دربیاورد، انتخابی اشتباه است. دو شخصیت اصلی فیلم (بهرام رادان و محسن کیایی) مانند فیلم قبلی، دو جوان ابله هستند که برای رشد اقتصادی سریع، گرفتار موقعیتی کمیک می‌شوند. از طرف دیگر دختر جوانی که قربانی تعصب و اجبار پدرش برای ازدواج است و رفتار پدرش را برنمی تابد و به یکی از این جوان‌ها پناه آورده است، در وضعیتی خطرناک‌تر و در ساختمان پلاسکو که آتش گرفته است، قرار می‌گیرد.

نگاهی به سوژه های داغ فیلم های اجتماعی جشنواره

همه چیز در فیلم قابل تحمل است تا نقطه‌ای که دختر در آستانه خروج از ساختمانی که در حال سوختن است، از ترس پدرش از ساختمان خارج نمی‌شود. تصمیم عجیبی که مشخص می‌کند فیلمساز به دنبال رسیدن به پایان بندی مورد نظر خودش، همه قواعد را زیر پا می‌گذارد و در بخشی از فیلم، شخصیت‌ها را از زیرزمین ساختمان، به جایی دیگر در نقطه‌ای نامعلوم می‌فرستد. غافلگیر کردن مخاطب هنر نیست. پوشاندن بخش مهمی از قصه و بی پاسخ گذاشتن سوال مخاطب، بیشتر از هنر فیلمنامه نویسی مربوط به کندذهنی یک نویسنده می‌شود که مخاطب را احمق فرض کرده است. کیایی از حول آتش پلاسکو در دیگ جوشانی افتاده که به اجبار، تعصب سنتی و بی کفایتی مسئولان و واردات کالا و فرار نیروی کار را در این دیگ جوشان انداخته و دائما هم میزند تا زمان فیلم به پایان برسد. چارراه استانلبول فیلم ضعیفی است و هنوز متوجه نمی‌شویم چرا باید محسن کیایی در تمام فیلم‌های برادرش، با ریتم تند صحبت کند.

عرق سرد؛ رها کن و لذت ببر سهیل بیرقی برای فیلم دومش سراغ سوژه‌ای رفته است که زمانی موضوع اول رسانه‌های ورزشی کشور بود. موضوع ممنوع الخروجی بازیکن تیم فوتسال زنان توسط همسرش که مجری یک برنامه ورزشی بود. به دلیل در میان بودن یک شخصیت رسانه‌ای در این دعوا از یک طرف و مسئله حقوق زنان و فعالیت گروه‌های فمینیستی، این موضوع مورد توجه بسیاری از رسانه‌ها قرار گرفت و تقریبا بخش قابل توجهی از مردم از ابعاد مختلف ماجرا مطلع شدند. اما بیرقی در فیلمش با سانسور بخش مهمی از ماجرا و پرداخت شخصی به موضوع، در قصه اصلی تغییراتی به وجود آورده که باعث شده فیلمی که می‌توانست با توجه به تابوشکنی حضور زنان فوتبالیست در سینما، به اثری تاثیرگذار و جریان ساز تبدیل شود، در حد یک اثر چیپ باقی بماند. همه چیز در عرق سرد سطحی است. از بحث‌های فمینیستی گرفته تا موضوع‌های حقوقی و قضایی و همچنین اشاره به رویکرد ریاکارانه شخصیت مرد.

نگاهی به سوژه های داغ فیلم های اجتماعی جشنواره چرا باید همه چیز در اختیار فیلمساز جوان باشد تا بتواند با ماله کشی، پایان خودش را رقم بزند؟! اینکه باور کنیم با پاره کردن یک سند حقوقی توسط یکی از طرفین دعوا، هیچ راهی برای بازگشت آن وجود ندارد، خیلی کودکانه نیست؟! چرا باید باور کنیم در رسانه ملی (که همه می‌دانیم سانسور در آن وجود دارد) یک مخاطب می‌تواند روی آنتن زنده، هرچه دوست دارد بیان کند؟! متاسفانه سهیل بیرقی حتی شحاعت بیان مسائل فمینیستی را هم ندارد و با طراحی یک شخصیت ضعیف و منفعل، مطالبه او را به این تقلیل می‌دهد که فقط آبروی همسرش (به عنوان مانع او در خروج از کشور) را روی آنتن زنده صداوسیما ببرد. شخصیت پردازی افروز (باران کوثری) به قدری ضعیف است که به ناگاه از شخصیتی سرکوب در ابتدای فیلم به یک زن بی حس و حال در انتها تبدیل می‌شود. مشخص نیست این زن از پرتو نور متولد شده یا پدر و مادر هم دارد. هیچ اشاره‌ای به هیچ عضوی از نزدیکان خانوادگی این زن در طول فیلم نمی‌شود و ما باید او را یک زن تنهای تن داده به مردسالاریِ جامعه مذهبیِ ریاکارِ آلوده به ثروت ببینیم که دستمایه‌ای برای ارضای جنسی شوهرش است. جدای از این مسئله، فیلم عرق سرد دارای نشانه‌هایی از گرایشات همجنسگرایانه در بین دو شخصیت زن اصلی فیلم (افروز و همتیمی اش) است. البته اشارات کارگردان عرق سرد مانند اشارات کارگردان خانه دختر، پنهان و جزئی است، اما طرح سوال سرپرست تیم فوتبال (سحر دولتشاهی) از این دو زن برای ترک اردوی تیم ملی به بهانه شوهرداری افروز و سپس همراهی همتیمی اش با او در آن زمان، چه دلیلی دارد؟

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت