خبرگزاری فارس: سرگردانی در روایت، احساسات گرایی غلیظ، نشانه نگاری افراطی دهه ۶۰ و تناقض در محکومیت جنگ، «بمب» پیمان معادی را خنثی کرده اند. این فیلم همان طور که در پسوند عنوانش آمده، قصد ترسیم یک عاشقانه در دوران جنگ و زیر بمباران را داشته. اتکای اصلی درام فیلم نیز بر فضاسازی شدید احساسی است. اینکه یک نوجوان در کشاکش ترسناک پناهگاه و خیل بارش بمبها بر شهر، وارد یک تجربه عاطفی و عاشقانه میشود، ایده جدیدی است. اما این ارتباط در سطح احساس گرایی افراطی یا سانتیمانتالیسم باقی میماند. در تقارن با این عشق هم سرمای رابطه ایرج و همسرش وجود دارد. این رابطه هم ابتر میماند و نه آغاز سردش قانع کننده است و دقیقا معلوم نیست که چرا زن و شهر به چنین وضع رسیده اند و نه گرمای واپسینش. فیلم «بمب» تلاش بسیار زیادی در نمایش نشانههای دهه ۶۰ دارد، اما این تلاش، بسیار گلدرشت است و از فضای درام بیرون میزند. گویی فیلمساز از قطار کردن این همه شمایل و نشانه از آن دوران فقط خواسته توانمندی خود در این زمینه را به رخ بکشد. این درحالی است که این فیلم از بسیاری مسائل و حقایق مهم اجتماعی و مردمی آن مقطع از تاریخ کشورمان، ازجمله شوق
زیاد بسیاری از نوجوانان برای حضور در جنگ، کمکهای مردم به جبهه، بازگشت اسرا، جانبازان یا تشییع شهدا و ... باز مانده است. شخصیت پردازی و شکل و قیافه پسر بچه عاشقپیشه فیلم به خصوص وقتی با موسیقی خارجی همراه میشود، میان او و نوجوانان دوران جنگ فاصله انداخته است. مواقع همراهی موسیقی و این پسر، فضای فیلم شبیه به آثار جنگی اروپای شرقی میشود. هر چند که بازسازی صحنه سقوط بمب و ویران شدن خانه، نفس گیر و باورپذیر است. اما «بمب» به خاطر برخی گافها و تناقضها نیز آسیب دیده است. مهمترین گاف فیلم این است که زمان داستان قاعدتا باید اواخر بهار باشد، چون مدیران مدرسه در تب و تاب این هستند که به خاطر بمباران هر شب، امتحانات آخر سال هر چه زودتر برگزار شود و بچهها تعطیل شوند. اما آدمهای فیلم لباس گرم و متناسب با فصل سرما به تن دارند! تناقض هم در نگاه و جهان بینی فیلم نسبت به جنگ وجود دارد و هم در لحن و ساختار فیلم. اولین نکته تناقض آمیز در این فیلم خود پیمان معادی است. او با هیبتی سوسول مآبانه در نقش یک ناظم مدرسه اخموی دهه شصتی قرار گرفته است! برخلاف سایر ناظمهای مدرسهای که در فیلم جا افتاده اند و قابل باور هستند.
بخشی از فیلم در هجو شعارهای انقلابی است. تأکید زیاد فیلم بر تمسخر و تحقیر شعار علیه همان دولتهایی که جنگ را ایجاد کردند و تسلیحات نظامی در اختیار صدام قرار دادند، بزرگترین تناقض محتوایی فیلم است. به همین دلیل هم این صحنهها در عین طنزآمیز بودن، مصنوعی هستند. پیمان معادی که خودش با یک نظام سینمایی خشونت آلود و -معمولا- ستایشگر جنگ همکاری میکند حالا برای ملتی که جنگ بر آن تحمیل شد، شعر ضدجنگ میسراید! هیچ کس ستایش کننده جنگ نیست، اما نوع محکومیت جنگ هم مهم است. این درحالی است که مواجهه «بمب» با مسئله جنگ، درست شبیه مواجهه فیلمهایی است که در نقد جنگ طلبی کشورهای جنگ افروز ساخته میشوند. موضوعاتی، چون تحمیل دانش آموزان به سر دادن شعار علیه دولتهای استکباری و نوشتن همین شعارها بر در و دیوار سرتاسر مدرسه، ضمن اینکه بسیار تصنعی از آب درآمده با ادعای ضدجنگ بودن فیلم جور در نمیآید.
دیدگاه تان را بنویسید