جام جم: وقتی در شبهای تابستان ۸۶ مجموعه «رستگاران» ساخته سیروس مقدم تولید شد و روی آنتن رفت، در کنار حضور بازیگران صاحبنام و داستان پرگره و معمایی اثر، کاراکتر جوانی حسابی به چشم آمد؛ شخصیتی که توسط عباس غزالی ایفا میشد و مختصاتی تلخ و درگیر و عصبانی داشت.
غزالی گرچه تا قبل از بازی در رستگاران در چند کار تلویزیونی در مقام بازیگر یا مجری دیده شده بود، اما با ایفای نقش در این مجموعه بود که نگاهها را به شکلی جدیتر به خودش جلب کرد و بعد با بازی در «وضعیت سفید» و ایفای نقش جوانی معتاد، خودش را به عنوان یک هنرپیشه حرفهای تثبیت کرد. غزالی امروز ۳۴ ساله میشود. به این بهانه با او به گفتوگو نشستیم و از سالهای بازیگریاش پرسیدیم. ۳۴ ساله شدن برایتان چه حسی دارد؟ در چند سال اخیر و بخصوص بعد از ۳۰ سالگی، حس میکنم بسیاری چیزها در من تغییر کرده و تصورات، نگاه و تفکراتم نسبت به قبل از آن پختهتر شده است. این به وضوح قابل احساس است و مطمئنا هرچه سن بالاتر میرود، این اتفاق تشدید میشود. این احساس بزرگ شدن چقدر موجب شده برخی رفتارها را کنار بگذارید و احساس کنید بهاصطلاح باید دیگر به دنیای بزرگسالی پا بگذارید؟ اصولا خودم را محدود به خطکشیها و قواعد نمیکنم. اگر اتفاقات خوبی میبینم، سعی میکنم در وجودم نگه دارم و درگیر مسائل سن و سالیشان نکنم. اتفاقات بد را هم سعی میکنم حذف کنم. با این حال این تغییری که مدنظرتان است تا حدی
اتفاق میافتد و به عنوان مثال برخی رفتارهایی را که در دوران نوجوانی و جوانی داشتهام، ممکن است کنار بگذارم. در نهایت کودک درونم زنده است و فعالیت دارد. به کودک درون اشاره کردید؛ به گمانم این کودک درون شما بخصوص هنگام بازیگری فرصت مجال و بروزی دوچندان پیدا میکند و در نقشهایتان کاملا میتوان احساسش کرد... بله؛ به نظرم کودک درون بخصوص در بحث بازیگری بسیار به کمک میآید. به عقب برگردیم؛ شما از جمله بازیگرانی هستید که از دوران کودکی و نوجوانی وارد عرصه بازی و اجرا شدید و فعالیت کردید. اصلا ورودتان به عالم بازیگری چطور اتفاق افتاد؟ از همان کودکی علاقهمند به این هنر بودید؟ علاقهاش از کودکی در وجودم بود و وقتی پای صحبتها و خاطرات مادرم مینشینم، مطمئن میشوم این علاقه در من ریشهدار بوده است. در آن دوران علاقه داشتم، اما کسی نبود که راهنماییام کند و دنیای هنر و تصویر را بشناسد. تا اینکه به دوران نوجوانی رسیدم. در دوران راهنمایی شنیدم قرار است گروه تئاتری برای مدرسه تشکیل شود و حس میکردم تمام آرزوهایم یکباره برآورده شده است. با شنیدن این اتفاق، با شور و اشتیاق خاصی رفتم
تست دادم و برای آن نمایش انتخاب شدم و در استان مقام آوردم. بعد از همانجا تازه با مقوله کلاسهای بازیگری آشنا شدم و به کانون فرهنگی تربیتی حر در میدان راهآهن تهران رفتم. از اینجا به بعد مسیرم تفاوت کرد و توانستم خودم را پرورش دهم. مسیر بازیگریتان در تلویزیون با نقشهای کوتاه و بازی در سریالها و تلهفیلمهای مختلف ادامه پیدا کرد تا به رستگاران رسیدید؛ مجموعهای که مخاطبان را با تصویرتان بیشتر آشنا کرد و سکوی پرتابی برای شما شد. خودتان این قضیه را قبول دارید؟ بله. من تا قبل از آن مجموعه، جوان علاقهمندی بودم که سر هر پروژهای میرفتم. در آن دوران به کاری مثل رستگاران احتیاج داشتم که رگ خواب مخاطبان دستش باشد و از شبکهای پرتماشاگر مانند شبکه سه پخش شود. قبول دارم؛ من با نقش محسن در رستگاران دیده شدم. بازی شما در آن مجموعه تلویزیونی گرچه با تحسین بسیاری مواجه شد، اما عدهای هم معتقد بودند که سبک بازیگریتان تقلید از بازیگرانی، چون حامد بهداد است؛ شنیدن چنین نظراتی بهخصوص در ابتدای مسیر بازیگری حرفهای برایتان چه احساسی داشت؟ اولین بار در پشت صحنه همان مجموعه پوریا
پورسرخ به من گفت: جایی بوده و شنیده که میگویند بازیام شبیه بازی حامد بهداد است. تازه فهمیدم دیدهشدن علاوه بر تشویق، انتقادهایی را هم به همراه دارد و باعث شد به فکر فرو بروم. من به خودم شکی نداشتم و مطمئن بودم دارم براساس خواستههای کارگردان و نویسنده پیش میروم و نقش را خلق میکنم. شاید ویژگیهای نقشم شبیه ویژگی نقشهای او بود و همه این عوامل دست به دست هم داد تا شبهههایی ایجاد شود. معتقدم هرکسی باید در جایگاهی که هست مورد انتقاد قرار گیرد و با دیگران مقایسه نشود. یک سال بعد از بازی در این مجموعه به وضعیت سفید پیوستید؛ سریالی موفق که شما هم در آن نقشی بهیادماندنی ایفا کردید... بله؛ البته در این بین چندین تلهفیلم کار کردم. همانطور که گفتید، من هم معتقدم رستگاران معرفیام کرد و با وضعیت سفید تثبیت شدم. این مجموعهای بهیادماندنی بود که باعث شد بعد از چند سال هنوز در کوچه و خیابان مردم مرا با نقش بهروز بشناسند و حتی دیالوگهایم را از حفظ بگویند. این برایم بسیار خوشایند بود. جالب این که در خصوص نقشتان در وضعیت سفید هم باز همان مقایسهها را تکرار کردند. روزی بزرگی به
من گفت: در همهجای دنیا وقتی کسی میخواهد رشد کند، همه دستوبالش را میگیرند و بیشتر همراهیاش میکنند، اما حواست باشد که در کشور ما برعکس است و همه چوب لای چرخت میگذارند! این اتفاق شامل من هم شد، اما من اصولا سرم به کار خودم است، روز به روز گامهایم را محکمتر از قبل برمیدارم و این حرفه برایم تقدس دارد. شاید بخشی از قضیه هم به این خاطر است که اصلا حامد بهداد یکی از گزینههای بازی در نقش بهروز بود، اما قسمت من شد. ما دهه ۶۰ را روایت میکردیم و شخصیتی که ایفا میکردم، شیفته هنرپیشگان آن دوره بود. پس از آنها تبعیت میکرد و در شلوغکاریهایش ادایشان را درمیآورد؛ پس در صداسازیهایم از دوبلورهای آن دوره استفاده کردم و شاید این قضیه شائبهای ایجاد کرد. تجربه همبازی شدن با برادرتان (یونس غزالی) چطور بود و چه حسی داشت؟ خیلی شیرین بود. ما فقط هفت سال اختلاف سنی داریم و من در این مجموعه نقش عمویش را بازی میکردم. یونس آنقدر حرفهای بود که نیازی به کمک من نداشت و بار مجموعه را به دوش میکشید. جالب است بدانید یونس قبل از من برای بازی انتخاب شد. واقعا؟ من فکر میکردم شما او را معرفی
کردید! نه، کاملا برعکس بود. یونس در فیلمی سینمایی به نام «در میان ابرها» بازی کرده بود و از آنجا انتخاب شد. البته از همان زمان به بازیگری بیعلاقه بود و با این حال، آقای نعمتا... برای انتخابش اصرار داشت؛ و با وجود موفقیت آن کار، بعد از وضعیت سفید هم دیگر بازی نکرد. شما تشویقش نمیکنید که بازیگری را ادامه دهد؟ به هر حال هر کسی سلیقهای دارد. تا سالها تشویقش میکردم، اما بعد دیدم مهم این است در کاری که میکند، حالش خوب باشد. تصمیمش برایم قابل احترام است و عاشقش هستم. بعد از وضعیت سفید گویی در انتخاب نقشهایتان دچار وسواس و گزیدهکاری شدید. دلیل این مساله چه بود؟ خودتان به بازی کردن بیمیل شدید یا نقشهایی را که پیشنهاد میشد، نمیپسندید؟ انتظاراتی که داشتم و پیشنهادهایی که بعد از بازی در وضعیت سفید منتظرشان بودم، برآورده نشد. پیشنهادهایم عموما کمدیهای هجو بود. من بسختی به این جایگاه رسیده و حاضر نبودم به هیچ قیمتی خودم را گم کنم و در چنین آثاری ظاهر شوم. شرایط سختی را تحمل کردم، چون معاش ما از این طریق است، اما به خیلی کارها نهگفتم، چون رسالت هنرمند این است که هنرش را درست و
بجا خرج کند. به تولدتان برگردیم. امروز پا به ۳۴ سالگی میگذارید؛ آرزویتان برای از این لحظه به بعد زندگیتان چیست؟ آرزویم در وهله اول صلح برای خودم و همه است. امیدوارم جهان در صلح باشد و همه با هم دوست باشیم. در آستانه ورودم به ۳۴ سالگی، آرزو میکنم بتوانم گامهایم را در این حرفه محکمتر از قبل بردارم، بازی در آثار ارزنده و در شأن مخاطب بیشتر از قبل نصیبم شود و بتوانم واقعا برای مخاطب تاثیرگذار ظاهر شوم. ضمن اینکه روی آبرومند بودن مسیر تاکید میکنم و امید دارم تا زمانی که خون در رگهایم جریان دارد، همچنان پرانرژی باقی بمانم.
دیدگاه تان را بنویسید