حاتمی کیا؛ سربازی که خستگی ندارد!/ پدیدهای که ظهورش در سینمای ایران شبیه انقلاب بود
این سخن از آوینی در مورد حاتمی کیا کفایت می کند که ظهور او را در سینمای انقلاب واقعه ای نظیر انقلاب می داند. هركس سینما را بشناسد و آدم مغرضی هم نباشد، قدر حاتمی كیا را به مثابه یک فیلمساز در خواهد یافت.
سرویس فرهنگی فردا؛ حسین نوری: ابراهیم حاتمی کیا یکی از کارگردانان صاحب سبک سینمای ایران است که کارگردان های زیادی تجربه همکاری با او و شاگردی او را دارند، او از سال 59 به فعالیت های هنری پرداخت و در سال 64 اولین فیلم بلند خود به نام «هویت» را ساخت و این روند را تا به امروز ادامه داده است. در میان آثار حاتمی کیا کمتر اثری دیده می شود که گفت و شنودها، نقد و بررسی ها و تحلیل های مختلف پیرامونش شکل نگرفته باشد.
«دیده بان»، «مهاجر»، «از کرخه تا راین»، «خاکستر سبز»، «بوی پیراهن یوسف»، «آژانس شیشه ای»، «موج مرده»، «به نام پدر»، «به رنگ ارغوان»، «چ» و «بادیگارد» آثاری هستند که بحث های زیادی را به راه انداخته اند و گاه با تندی ها و گاه با مهربانی هایی روبرو گشته اند. این فیلم ها که بخش اعظم آثار حاتمی کیا را تشکیل می دهند به تقابل دو جریان «روشنفکری» و «حزب اللهی» در سینمای ایران نیز دامن زده است. و یقینا اثر جدید او به نام «به وقت شام» نیز چه از حیث موضوع و چه بواسطه سازنده آن اینگونه خواهد بود؛ خاصه آنکه بخش زیادی از جریان روشنفکری در این سالها ابتدا در علن و حالا در لفافه با جریان مقاومت و تقویت آن توسط ایران مشکل داشته اند.
در نقد آثار و شخصیت حاتمی کیا بحث های فراوانی شده است که در این میان به برخی از آثار توجه بیشتری شده است. سید مرتضی آوینی در مورد فیلم «مهاجر» برای حاتمی کیا می نویسد: «در آخر فیلم مهاجر، وقتی علی پلاك هایش را به اسد می دهد و خود در حال شلیك تیر به سوی دشمن موانع را از سر راه پهباد دور می كند و به شهادت می رسد و اسد و پلاك ها را به گردن پهباد می اندازد و او را پرواز می دهد، پلان درشتی هست از رقص پلاك ها در باد، همراه با صدای زیبای برخورد پلاك ها بر بدنه پهباد، و این چنین، حاتمی كیا به پهباد جان می بخشد و از آن مهاجری خلق می كند جاودان، به جاودانگی هجرت.» و یا فراستی در نقد این فیلم می نویسد: « پلاك ها بر پیكر مهاجر، در اثر باد به بازی در می آیند. برای من آن چهار پلاك آبی كوچك با آن نور در آسمان، همچون آینه های كوچك شفافند و صدایشان همچون ناقوسی در روح حك می شود.»
آثار حاتمی کیا در لبه مرز فکری دو جریان حزب اللهی و روشنفکری حرکت می کند و هر دو را به حرف وا می دارد. پس از ساخت آثاری مانند دعوت و گزارش یک جشن؛ جریان هم نظر با حاتمی کیا، احساس کرد که او دچار تردید در عقیده اش شده است. اما پس از ساخت آثاری چون چ و بادیگارد باز حاتمی کیا مورد استقبال هم فکران خودش قرار گرفت. این اتفاقات پس از فیلم از کرخه تا راین هم برای حاتمی کیا رخ داد تا جایی که 500 صفحه نامه به دفتر رهبر معظم انقلاب برای جلوگیری از اکران این فیلم ارسال شد، که پس از تماشای فیلم توسط رهبری همه این اعتراض ها متوقف شد. آوینی در نقد فیلم از کرخه تا راین خطاب به حاتمی کیا می نویسد: «دوست من! فیلم از کرخه تا راین تلخ است؛ به تلخی بمب های شیمیایی، به تلخی از دست دادن فاو، به تلخی مظلومیت بسیجی. می خواهم بگویم که تلخ است، اما ذلیلانه نیست. این تلخی همچون تلخی شهادت شیرین است.» و در جایی دیگر نظر به شخصیت حاتمی کیا در نقد فیلم از کرخه تا راین می نویسد: « عقلم گواهی می داد که تو بر دامنه آتشفشان منزل گرفته ای. دلم می دانست که تو بر حکم عشق گردن نهاده ای و به همین علت، از عادات متعارف فاصله گرفته ای.»
نوع نقد ها و تحلیل ها در مورد فیلم «آژانس شیشه ای» رنگ و لعاب دیگری دارد، چرا که این فیلم مأمن و جایگاه بحث در باب نوع نگاه حاتمی کیا نیست و سمت و سوی کارگردان مشخص است، هر چند بسیاری از حرف های جریان مخالف را نیز زده است، اما به مانند دیگر آثاری چون به رنگ ارغوان مخاطب در نظر فیلمساز نسبت به ماجرا تردید نمی کند، لذا جریان روشنفکری در نقد این فیلم بلا فاصله آن را کپی برداری ای از فیلم بعد از ظهر سگی سیدنی لومت خواندند تا از ارزش این کار کاسته باشند در حالی که این فیلم یک اثر به تمام معنا بومی و ساخته شده برای شرایط و مناسبات فرهنگی داخلی بوده و دیالوگ های آن تا امروز ماندگار است و قطعا حاتمی کیا خلأ حضور آوینی را پس از ساخت این فیلم درک کرده است، با آن قلم صریح و بی پروای آوینی و ستایش هایی که از اندیشه او می کرد.
در نگاه کلی، آوینی همه چیز را در فیلم های حاتمی كیا زنده می داند و می بیند. فی المثل نی محمود را؛ رابطه محمود با نی اش، رابطه انسان با یك وسیله بی جان نیست، رابطه غریب دورمانده ای است كه با همدم خویش راز می گوید. خمپاره ها را ـ چه در دیده بان و چه در مهاجرـ بی حساب و كتاب نمی آیند و به قول خود حاتمی كیا، انفجارها نقش بازی می كنند. وسایل به جا مانده از اصغر، هنگام دفن او در میان نیزار: كتاب قرآن، تسبیح و عطر و پلاك. حتی در فیلم هویت نیز چراغ قوه و تسبیح و عطر و مهر زنده اند و در فیلم دارای نقش هستند. رابطه علی با پلاك های جبهه اش، رابطه حسن را با آرپی چی اش در دیده بان و چه بسیار نمونه های دیگر. و این نگاه مؤمنانه عارفی حقیقی است كه جهان را نازله عوالم غیبی و مظهر اسماء الله می بیند.
نوع نگاه به شخصیت حاتمی کیا نیز متفاوت و قابل توجه است، علی معلم؛ حاتمی کیا را بچه لوس سینمای ایران می نامد. در حالی که آوینی درباره او گفته است: «من هیچ کس دیگر را نمی شناسم که همچون حاتمی کیا فیلم بسازد.....او همه وجود خود را در فریم ها می دمد و هر بار خود را می سوزاند تا از شعله آن چراغی برافروزد و هر بار ققنوس وار از همان آتش، حیات دوباره می گیرد.» سایر فیلم سازان و منتقدان نیز گاه به تقدیر و گاه به نقد آثار او پرداخته اند و گاهی نیز حرف های حاتمی کیا را مورد انتقاد قرار داده اند، حرف هایی که او در مورد اختلاف نگاهش با کیارستمی در مورد جنگ زده است و یا در مورد اختلاف سبک کاری خود با اصغر فرهادی به زبان آورده است.
اما این سخن از آوینی در مورد حاتمی کیا کفایت می کند که ظهور او را در سینمای انقلاب واقعه ای نظیر انقلاب می داند. هركس سینما را بشناسد و آدم مغرضی هم نباشد، قدر حاتمی كیا را به مثابه یک فیلمساز در خواهد یافت. اما حاتمی كیا فقط در این حد توقف ندارد. او در عرصه سینما مظهر انسان هایی است كه با انقلاب اسلامی ایران در تاریخ ظهور كرده اند و آنان را باید طلایه داران عصر معنویت خواند.
دیدگاه تان را بنویسید