قصه «سایهبان» واقعی است +تصاویر
نوید محمودی گفت: هم ما و هم نویسندهمان در خانواده کارگری بزرگ شده بودیم و نیازی نداشتیم که تحقیقهای زیادی انجام دهیم و خیلی از این شخصیتها را زندگی کرده بودیم. برای همین خیلی از این اتفاقهایی که در سریال میبینید واقعی است.
خبرگزاری فارس: در این سالها در سریالهای تلویزیونی کمتر به مشاغل و وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم ایران پرداخته شده است و اگر هم اثری در این باره بوده، آنقدر سطحی و گذرا از موضوعها عبور کرده که در ذهن مردم ماندگار نشده است. اما سوژهای که دستمایه سریال این شبهای شبکه دو است، علاوه بر نو بودن، به وضعیت ملتهب اقتصادی و معیشتی مردم و به خصوص قشر متوسط رو به پایین میپردازد،دغدغهها و آروزهایشان و ... نوید محمودی که پیشتر فیلم سینمایی «چند متر مکعب عشق» را به همراه برادرش جمشید محمودی ساخته بود برای اولین بار سریال بلندی روانه آنتن تلویزیون کرده که مخاطبان بسیاری دارد. با محمودی درباره معضلاتی که در «سایهبان» به تصویر کشیده شده است، صحبت کردیم.
در حال حاضر تصویربرداری «سایه بان» تمام شده و مشغول انجام مراحل فنی هستید؟
- بله، الان در مرحله پس تولید، اصلاح رنگ و صداگذاری هستیم.
شما از ابتدا و شروع به کارتان همیشه دغدغه جوان و نوجوانها را داشتید. از برنامههای نوجوان محوری که سالهاپیش ساختید تا فیلم سینماییتان. این موضوع در «سایهبان» هم دیده میشود.
- بله، کار حرفهایم را با دستیار کارگردانی در برنامه نیمرخ شروع کردم و کلا کار نوجوان همیشه بخشی از ذهنم را به خود مشغول کرده است و بر این باورم که همیشه نوجوانها و جوانها قصههای جذاب زیادی دارند که بتوان به آنها پرداخت و آنها میتوانند مخاطبان اصلی فیلم و سریالها باشند.
شما در این سالها سابقه خوبی در سینما داشتید و با فیلم «چند متر مکعب عشق» موفق به کسب چندین جایزه داخلی و خارجی شدید. چه اتفاقی افتاد که بعد از کار موفق سینمایی به سمت تلویزیون آمدید؟
- ما از پنج سال پیش قصهای به نام «سایهبان» را نوشته بودیم و در اختیار داشتیم، بهترین جا برای روایت این قصه آنهم به دلیل اندازه قصه و طرح موضوعاتی که باید به آنها پرداخته میشد تلویزیون بود و به همین خاطر تلویزیون را برای روایت آن انتخاب کردیم.
قصه و ایده کلی این سریال از کجا نشات گرفته بود؟ دغدغه ذهنی شما بود یا با آن درگیر بودید؟
- معمولا در زندگی همه ما یکسری قصهها وجود دارد که به آنها فکر میکنیم. مخصوصا برای ما که بخش عمدهای از کارمان نویسندگی و فیلمسازی است. رفاقت دو رفیق و دو دوست که شرایط اجتماعیشان ممکن است روی رفاقتشان تاثیر بگذارد جزو دغدغههای ما بود که قصه اصلی سایهبان را رقم زد. طبیعتا این داستان در طول چهار پنج سال گذشته هر روز شکل بهتری گرفت و در نهایت ساخته شد. اما زندگی قشر کارگر، دغدغهها، آرزوها، بیمها، امیدهایشان و علاقهمندیهایشان و اینکه بخش عمدهای از آدمهای اطرافمان در چنین موقعیتی هستند، این قصه را برایمان جذاب کرد.
کمتر سریالی در تلویزیون دیدیم که محور اصلی آن رفاقت دو دوست باشد و اگر هم بوده به زمان انقلاب و پیش از آن برمیگردد. به نظر شما پرداخت به چنین سوژهای در زمان حاضر برای مخاطبی که رنگ و بوی رفاقت برایش تغییر کرده جذابیت داشت و آیا دغدغه او به شمار میرفت؟
- به نظرم الان رفاقتها کمرنگ شده اما وجود دارد و هنوز از بین نرفته است. اتفاقا ما یک نگاه دیگری داریم و احساس میکنیم که این موضوع جزو مسائلی است که کافی بوده تا یادآوری شود که همه ما یادمان بیفتد که چه رفیقهایی داریم. ممکن است نوع رفاقتها تغییر کرد باشد اما اصل آن همچنان پابرجا است. ما الان دوستانی داریم که به دلیل نوع تغییر زندگیمان آنها را کمتر میبینیم و برای مثال صبحها که از خواب بلند میشویم در تلگرام پیامی به او میدهیم و احوالش را جویا میشویم اما در قدیم چونکه تلگرامی وجود نداشت برای احوالپرسی کردن به خانه دوستمان میرفتیم. انگار که یک قرارگاهی داشتیم که باید دم قهوه خانه جگرکی و ... همدیگر را میدیدیم. جنس اصلی رفاقتها از بین نرفته و کمی شکل و ظاهر و رنگ و بویش عوض شده است. اما اینکه سریال برای مردم جذابیت دارد و آن را نگاه میکنند یعنی که خدا را شکر راه را اشتباه نرفتیم. حرف زدن درباره رفاقت به دلیل اینکه همه ما در هر شرایطی همیشه به یک دوست، همدم و سنگ صبور نیاز داشتیم همیشه جذاب است. مثل روایت عشق که همیشه جذاب است البته که روایت عشق همیشه جذابتر از هر موضوع دیگری است.
قاببندیهای سریال نیز بیشتر به سبک کارهای سینمایی است و به نظر می رسد نیم نگاه سینمایی نیز به این کار داشتهاید.
- خیلیها بر این عقیده هستند که در تلویزیون میتوانید کار مصرفیتری بسازید. پخش هر شبه این سریال معمولا این حس و حال را میداد که گویی ماجرا زیاد جدی نیست. اما توجه زیاد ما به این مسئله و حتی دکوپاژ سینمایی کردن و استفاده از بازیگرهای سینمایی و ... همه نشان دهنده این بود که انجام این کار از ابتدا به ساکن برای ما جدی بوده است.
بازیگرهایی که شما برای نقشهای اصلی سریال انتخاب کردید، چهره و معروف نبودند. چطور حاضر شدید این ریسک را قبول کنید؟
- برای ما از روز اول کاملا مشخص بود که انتخابهایمان درست است اما بعد از گذشت 27 قسمت و ارتباطی که مردم با این بازیگرها گرفتند نشان داد که حضور این افراد در کنار با تجربههای سینما و تلویزیون حضور موفقی بوده است. ما دو دوست را به عنوان قهرمان قصه به بینندههایمان معرفی کردیم و برای خودمان مهم بود که مردم از این دو بازیگر هیچ ذهنیتی نداشته باشد و قهرمانهای دیده شدهای نباشند. دوست داشتیم که مخاطبمان از سهراب و سعید چیزی در ذهنش نداشته باشد و اینها را در قسمتهای ابتدایی بپذیرد و در قسمتهای بعدی با آنها همراه شود. به همین خاطر مجتبی پیرزاده (سهراب) که چند فیلم سینمایی بازی کردند را انتخاب کردیم و علی ولی زادگان (سعید) که کار تئاتر انجام میدهند را در کنارش قرار دادیم. همانطور که خودتان گفتید طبیعتا میتواند در ابتدا به عنوان ریسک به این موضوع نگاه شود. اما چونکه معتقد بودیم این ترکیب، ترکیب درستی است آن را انجام دادیم و به لطف خداوند نتیجه آن را هم دیدیم.
معمولا برای تولید سریال آنهم هر شبه، تهیه کنندهها برای انتخاب بازیگر نقش اصلی هیچگاه این ریسک را نمیکنند که از غیر چهرهها استفاده کنند.
- بازیگر نقش دختر «چند متر مکعب عشق» چه کسی بود؟ نه بازیگر بود و نه اینکه تا آن زمان در فیلمی بازی کرده بود. یک دختر معمولی 15 ساله که از نظر ما برای آن نقش مناسب بود و در 16 سالگی کاندیدای سیمرغ جشنواره فیلم فجر شد. وقتی که مطمئن باشید انتخابتان درست است دیگر حتما درست است و نباید خیلی به این فکر کنید که چه اتفاقی خواهد افتاد. ما هم از انتخابهایمان مطمئن بودیم همانطور که میدانستیم امین تارخ برای نقش مهران و رویا جاویدنیا برای نقش مهشید گزینه خوبی است. وقتی انتخابها درست است دیگر نباید به چیزی فکر کرد و باید به این فکر کنید که چطور میشود از بهترین انتخاب، بهترین بازی را بگیرید. اما تا قسمت دو و سه به این دلیل که مردم هنوز قهرمانها را نمیشناختند باید به آنها زمان میدادیم تا با نقشها ارتباط بگیرند و بعد از قسمت چهار موتور قصه برای همه راه افتاد. بیننده زمانی قهرمانهای شما را باور میکند که احساس کند میتواند به جای آنها قرار بگیرد. مخصوصا با توجه به فضای قصه ما و مسائل کارگری و اقتصادی و ... مردم خیلی زود توانستند با سریال ارتباط برقرار کنند. قشر کارگر و متوسط رو به پایین جامعه بسیار بیشتر با قصه ما ارتباط گرفتند چراکه حس میکنند دارند مسائل خودشان را در سریال میبینند و اینها نکتههای مهمی است.
شما حین نگارش با قشر کارگر و افرادی که وضعیت مالی مناسبی ندارند، در ارتباط بودید؟ یا آنها را میشناختید؟
- هم ما دو برادر و هم سعید دولتخانی در خانواده کارگری بزرگ شده بودیم و نیازی نداشتیم که تحقیقهای زیادی انجام دهیم و خیلی از این شخصیتها را زندگی کرده بودیم. برای همین خیلی از این اتفاقهایی که در سریال میبینید واقعی است.
خیلی از این اتفاقها بسیار تلخ هستند. اگر بخواهیم پای صحبت برخی منتقدان بنشینیم شاید شما را به سیاه نمایی هم محکوم کنند.
- شما و خودم را به نکتهای ارجاع میدهم. ما در جامعهای زندگی میکنیم که حداقل حقوق یک میلیون تومان است و هم شما و هم من میدانیم که یک میلیون نیست. علاوه بر این همه ما میدانیم که معمولی ترین برنج کیلویی 10 هزار تومان است. این یعنی اینکه سیاه نمایی نیست و همه ما در جریان هستیم که هزینه آب و برق و گاز و تلفن یک خانواده معمولی در طول یک ماه چقدر است. سایه بان خیلی به واقعیت زندگی مردم نزدیک است و مهمترین بازخوردی که از مردم گرفتیم این است که میگویند چقدر این سریال شبیه به قصه زندگی ما است.
تا به حال در بازخوردها به نکته جالبی برخورد کردید؟
- سریال سایه بان سامانه پیامک دارد و مردم میتوانند نظرهای خود را به ما بگویند. امروز یکی از پیامکها نظرم را به خود جلب کرد و واقعا حالم بد شد. آن هم از زبان یک مادر بود. او گفته بود قصه سارا قصه دختر من است، دخترم دو سال است که نامزد کرده و شوهرم به دلیل ورشکستگی نمیتواند هزینه جهیزیه دخترم را بدهد و نمیتوانیم او را به خانه بخت بفرستیم. میخواهم بگویم سایه بان قصه زندگی همه ما است، ممکن است سعید برادر من باشد و یا برادر شما باشد، سهراب همینطور و ... مهمترین نکتهای که این شخصیتها دارند این است که شبیه به آدمهای اطراف ما هستند و همین مسئله قصه را برای مردم دلنشینتر میکند، چونکه خودشان را میبینند. در این سریال مسائل عجیب و آنچنانی مطرح نمیشود بلکه مسائل کوچکی مطرح میشود که در کلان زندگی همه ما نقش دارند. ما در جامعهمان جوانهایی داریم که تعدادشان هم کم نیست و واقعا زیادند که بار زندگی یک خانواده روی دوششان است و همه اینها آدمهای بزرگی هستند که با عزت نفس تلاش میکنند تا این بار را به ثمر برسانند. شاید اگر کمی معمولی به ماجرا نگاه کنیم سهراب میتوانست دست زنش را بگیرد و برود سر خانه و زندگی خودش. به سهراب چه ربطی دارد؟ خواهرش شوهر نکند هم اتفاقی نمیافتد! نمونههایش هم در همین تهران دیده میشوند، اما میدانیم که به سهراب ربط دارد که خواهرش شوهر کند. سهراب در شرایطی بزرگ شده، زندگی کرده و یاد گرفته که خواهرش ناموسش است و باید اول خواهرش را شوهر دهد و بعد به خانه خودش برود. چون اگر برود ممکن است دیگر خواهرش پشت و پناه نداشته باشد. همه اینها برای مردم جذاب است چونکه آدمهای اطرافشان همین طور رفتار میکنند.
شما بیشتر سعی کردید تا قشر متوسط رو به پایین جامعه را نشان دهید و در این میان خانواده مرفه آرمان را قرار دادید که آن را تلطیف کنید.
- همیشه در قصههایی که از کهن تا الان شنیدیم تضاد این دو قشر جذاب است و به داستان کمک میکند تا جلوتر رود. آنچه در مورد خانوادههای کارگر در کارگاه وجود دارد و دلیل انتخابشان و انتخاب کارگاه به عنوان لوکیشن اصلی قصه این است که همه ما میدانیم که کار کردن برای مرد خیلی مهم است و او با کار، سرپاست. مردی که کار دارد یعنی میتواند معاش خانوادهاش را تامین کند. مردهای قصه ما مردهایی هستند که توان کار کردن را دارند اما امکان آن را ندارند. در همان کارگاهی که خطای اقتصادی، تحریم، تغییر نرخ دلار و ... هست، خطای انسانی هم در آن دیده میشود. صباحی میتوانست کارگاهش را با یک وام بزرگ، بزرگتر نکند و با همان کارگاه کوچک ادامه دهد و در ماه پنج دست مبل تولید کند با پنج کارگر نه بیست کارگری که الان نتواند اخراجشان کند. همه اینها دارد به ما یادآوری میکند که چقدر کار در زندگی ما نقش دارد و مطمئنا همه ما دیدیم که یک جوان بیکار چقدر بی روح است. حالا وقتی همین جوان سر کار برود، خواهید دید که چقدر انرژی نهفته درونش آزاد میشود چون احساس میکند که دارد به درد میخورد. اینها دلیل جاگذاری شخصیتها در قصه ما هستند. از طرفی هم آمدن آرمان و خانواده و نوع و سبک زندگی و نوع گرفتاریشان همه به پیشبرد قصه کمک میکند.
خودتان سریال را از طریق تلویزیون پیگیری میکنید؟
- بله، به دلیل انجام مراحل فنی، هر قسمت سریال را بیشتر از ده بار میبینم و از ماحصل کار راضی هستم. ما تمام تلاشمان را کردیم تا سریال قابل احترامی بسازیم و امیدوارم موفق شده باشیم. هیچ کاری بی نقص نیست و ما هم نظرات مختلفی میشنویم. گاهگداری میشنویم که برخیها دوست داشتند قصه طور دیگری پیش میرفت و در یکی از پیامکها خواندم که ای کاش سارا با غفور که هم سطح خود بود ازدواج میکرد که این مشکلات برایش پیش نیاید.
بعد از پخش «سایهبان» باز هم دوست دارید در تلویزیون بمانید یا دغدغه اصلیتان سینما است؟
- ما امسال با فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان» در فجر خواهیم بود و بعد از آن تصمیم میگیریم که در سال آینده چه کار کنیم. خیلی هم اینطور نیستیم که برای کار کردن عجلهای داشته باشیم و شاید هم کار نکنیم. در کل اگر قصهای برایمان جذاب باشد و احساس کنیم روایت آن در تلویزیون جذاب میشود به تلویزیون و اگر در سینما روایت بهتری داشته باشد به سینما میرویم و حتی اگر حس کنیم تولید برای شبکه نمایش خانگی جذاب است به آنجا میرویم. ما برای کارهایمان چارچوبی مشخص نمیکنیم و همیشه معتقدیم اثری اگر جذاب باشد خودش به ما میگوید که در کدام مدیوم باید ساخته و پخش شود.
سریال «سایهبان» به کارگردانی نوید و جمشید محمودی هر شب از شبکه دو سیما پخش میشود.
دیدگاه تان را بنویسید