ژانر زیرِشکمی: همه چیز برای فروش / خالتور؛ این ابتذال دوست داشتنی
وقتی در سال ۴۴ اعضای نظارت و ارزشیابی وزارت فرهنگ و هنر به «گنج قارون» مجوز ندادند و آن را توقیف کردند، فکرش را نمیکردند این فیلم بعد از ۵ دهه همچنان طرفداران زیادی داشته باشد. خالتور هم تمام تلاشش را کرده تا بتواند از ویژگیهای گنج قارون و درونمایه آن استفاده کند، اما به مرور متوجه میشویم که بیش از هر چیزی به سازندگان آن شبیه شده.
سرویس فرهنگی فردا: خالتور فیلم آخر آرش معیریان و در ادامه «شارلاتان»، «شیر و عسل»، «شانس،عشق،تصادف» و «آس و پاس» است. معیریان بعد از 14 سال حضور در سینما همچنان به بازسازی فیلم های سینمای قبل از انقلاب مشغول است و همراهی حسین فرح بخش و عبدالله علیخانی به عنوان تهیه کننده، باعث شده تا این سه نفر در سینمای ایران یک ژانر به خصوص برای خودشان به وجود بیاورند: ژانر زیرشکمی!
خالتور با نمایش زندگی یک گروه نوازنده جوان شروع می شود. جوان هایی که علاقه دارند موسیقی دلخواه خودشان را که دارای شخصیتی موجه است اجرا کنند جنوب شهری هایی به خاطر امرار معاش مجبورند در قهوه خانه ها و رستوران ها اجرا کنند اما موسیقی آن ها با واکنش سرد مردم و اعتراض صاحب رستوران مواجه می شود. صاحب رستوران از آن ها انتظار اجرای موسیقی دلخواه خودش را دارد: نوعی از موسیقی که مردم کوچه و بازار به آن علاقه دارند و شماعی زاده و سندی سردمدار آن هستند. از آنجا که صاحب رستوران شخصیت منفی فیلم است، همراهی ما با جوان های فیلم باعث می شود تا شک کنیم چرا خالتور زیراب جریانی را می زند که خودش از آن نان می خورد؟!
اما دقایقی نمی گذرد که متوجه می شویم همه 10 دقیقه ابتدایی فیلم یک شوآف برای به دام انداختن مخاطب است. بار دیگر مرد ثروتمند و دختر دم بختش و جوانی که چشم طمع به ثروت او و تصاحب دخترش دارد و همراهی جوان های ساده دل و پایین شهری با پیرمرد بالاشهری و بازشناسی ارزش های طبقه ضعیف جامعه توسط ثروتمندان: موضوع بسیاری از آثاری که به عنوان فیلمفارسی می شناسیم.
فیلمفارسی اگرچه توسط بخشی از منتقدین برای تحقیر یک اثر به کار برده می شود اما باید قبول کنیم که وجود ویژگی های تکرار شونده در بسیاری از آثار سینمایی قبل از انقلاب و استقبال مردم به این فیلم ها، ژانری را به وجود آورده بود که در مختصات فرهنگی پیش از انقلاب قابل اهمیت بود و برخی از آن آثار شخصیتی برای هنرمندانشان به وجود آوردند که هنوز بعد از چند دهه با آن ویژگی ها شناخته می شوند.
مهمترین فیلمی که می توان به آن اشاره کرد «گنج قارون» ساخته سیامک یاسمی با بازی محمدعلی فردین است. قهرمان فیلم، جوانی جنوب شهری و سالم است که در مکانیکی کار می کند و از زندگی با مادر تنهایش راضی است. این جوان پیرمردی ثروتمند (قارون) را از خودکشی نجات می دهد و بدون آنکه بداند، با ثروتمندترین تاجر شهر همراه می شود و در این مسیر با دختری جوان و ثروتمند آشنا شده و بدون چشم داشتی برای کمک به او نیز تلاش می کند. همراهی علی با پیرمردی ثروتمند که از زندگی سیر شده و مجبور می شود مدتی را به دستفروشی و زندگی در کنار جنوب شهری ها بگذراند، باعث تغییر نگاهش به زندگی می شود. سادگی در کنار جوانمردی طبقه فقیر جامعه باعث می شود تا امیدواری به زندگی در دل پیرمرد ثروتمند شکل بگیرد.
گنج قارون که در سال 44 ساخته شد، قصه ای ساده و روان دارد و اگرچه نقاط کوری در فیلمنامه اش به چشم می خورد اما موقعیت ها و دیالوگ هایی دارد که همچنان جذاب است. صدای چنگیر جلیلوند و آواز ایرج به جذابیت های فردین کمک بسیاری کرد اما مهمترین دلیل ماندگاری اش در ذهن مردم، شخصیتی بود که گنج قارون از او به تصویر کشید.
وقتی در سال 44 اعضای نظارت و ارزشیابی وزارت فرهنگ و هنر به گنج قارون مجوز ندادند و آن را توقیف کردند، فکرش را نمی کردند این فیلم بعد از 5 دهه همچنان طرفداران زیادی داشته باشد.
2 سال بعد از سرکوب قیلم 15 خرداد 42 و زمانی که فاصله طبقاتی در جامعه ایران رو به افزایش بود، علی بی غم (فردین) در گنج قارون تبدیل به نماینده کارگرانی شد که با صدای بلند و با قدرت فریاد زدند که هیچ چشمداشتی به پول ثروتمندان ندارند و این ثروتمندان هستند که به آن ها محتاجند.
زمانی که آواز «گنج قارون نمیخوام...» خوانده می شود، قهرمان فیلم مردم را به این دعوت میکند که زیاده خواهی سرانجامی ندارد و پیشرفت در زندگی نیازمند قناعت است.
صحنه ای در گنج قارون وجود دارد که علی (فردین) همراه حسن جغجغه در حال خوردن آبگوشت هستند و شعر میخواند و می خواهد یخ قارون را بشکند تا با آن ها همراه شود. بسیاری از منتقدین در آن زمان از این صحنه استفاده کردند و برچسب «سینمای آبگوشتی» را برای این فیلم انتخاب کردند. دلیلش هم تاثیرگذاری این صحنه بر روی فیلم های سینمایی بعد از خودش بود. صحنه ای که اتفاقا باعث ماندگاری فیلم شد.
خالتور هم تمام تلاشش را کرده تا بتواند از ویژگی های گنج قارون و درونمایه آن استفاده کند اما به مرور متوجه می شویم که بیش از هر چیزی به سازندگان آن شبیه شده. استفاده از ابتذال و رقص و شخصیت هایی کارتونی و در نهایت، پایان بندی خوش فیلم. همراهی پیرمرد ثروتمند با جوان هایی جنوب شهری و تکرار صحنه آبگوشت خوری تنها چیزی است که از گنج قارون در فیلم دیده می شود اما همه چیز در سطح مانده. برخلاف گنج قارون، پیرمرد خالتور (شریفی نیا) از ثروتمند بودن ناراضی نیست و جوان های فیلم هم اتفاقا از کلاهبرداری و ثروت باداورده بدشان نمی آید. همین باعث شده تا خالتور فیلم صادقانه ای شود و حرف دل سازندگانش را به درستی منتقل کند. اینکه به مردم بگوید شما هم سر همدیگر کلاه بگذارید چون اگر دیر بجنبید ممکن است فرصت ها را از دست بدهید. خالتور بیش از هرچیزی فرصت طلبی را به مردم یاد می دهد و برای جلب توجه، از سندی و شماعی زاده و آبگوشت گنج قارون و متالیکا هم مایه می گذارد. اما خالتور برای مخاطبانش یک بسته ویژه هم دارد: باد شکم استاد شریفی نیا.
سازندگان فیلم صحنه هایی از تقلید خوانندگان لس آنجلسی و متالیکا را منتشر کرده اند تا عاملی باشد برای فروش بیشتر فیلم، که خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید