ساخت زیر دریایی برای ساخت فیلم «سرو زیر آب»

کد خبر: 734719

حسین فلاح گفت: فیلم سینمایی «سرو زیر آب» یکی از پروژه های سخت سینما بوده است و برای فیلمبرداری برخی از صحنه ها علیرضا زرین دست، دست به ساخت زیر دریایی زد.

خبرگزاری فارس: یکی از ناب‌ترین امکانات انسان تخیل و رویا است . جایی که مرزی برای خواستن وجود ندارد. یک آزادی مطلق در ذهن، جایی که می‌توان گرمای آفتاب را در یک لحظه با سوز زمستان جا به جا کرد.

سینما نیز همچون ذهن جایی است برای تخیل، برای شکل‌گیری رویای آدمی، برای رسیدن به آنچه محال به نظر می‌رسد. در سینما انسان نه تنها ذهنش بلکه خودش را می‌تواند پرواز دهد و به دورترین نقطه ممکن در هستی سفر برساند، در سینما است که می‌توان طعم شیرین خلق کردن را چشید.

برای رنگ آمیزی چنین پرده عریض، عجیب و سحر آمیزی افراد زیادی باید قلم به دست شوند اما در نهایت تعداد کمی از آنها دیده خواهند شد. اگر عوامل یک فیلم به مثابه یک ارکستر سمفونیک باشند باید به قولی گفت که همه سازها می‌نوازند تا یک ساز دیده و شنیده شود.

یکی از جایگاه‌های مهم در سینما به عنوان یک ارکسترال جایگاهِ دستیاری و برنامه‌ریزی است. کسی که چنین عنوانی دارد موتور محرک گروهی است که لحظه‌ها برایشان مهم‌ترین مسئله هستند. آنها در سینما قدر و قدرت زمان را خوب می‌دانندو فرصتی که ما آن را به طور روزمره از دست می‌دهیم. به همین بهانه به سراغ افراد فعال در این حرفه رفتیم و در اولین قدم با حسین فلاح دستیار و برنامه ریز با سابقه سینما به گفت‌وگو نشستیم که متن این مصاحبه را در پی می‌خوانید.

*هنوز دلم برای تئاتر تنگ می‌شود

_در شبی که جشن دستیاران و برنامه‌ریزان سینما برگزار و از شما تقدیر شد گفتید که شاگرد زنده یاد حمید سمندریان بودید و با هیجان خاصی از علاقه‌تان به بازیگری و تئاتر حرف می‌زدید.

هنوز هم دلم برای تئاتر تنگ می‌شود و از هر فرصتی برای حضور در فضای تئاتر استفاده می‌کنم البته حرفم به این معنی نیست که سینما برایم جذابیت ندارد. این مدیوم هم برایم جذابیت‌های خاص خودش را دارد اما واقعاً حس و حال تئاتر برایم عجیب و قریب است. اگر مباحث مالی مطرح نبود بدون هیچ دغدغه‌ای در تئاتر فعالیت می‌کردم. به نظرم آنچه در عرصه تئاتر برای هنرمند اتفاق می‌افتد شخصی‌تر است و او می‌تواند بیشتر به خود و درونش و حتی اندیشه‌ای که دارد بپردازد.

یکی از اتفاقاتی که در سینما می‌افتد این است که به اندازه‌ای که زحمت می‌کشید و تلاش می‌کنید ممکن است دیده نشوید. به هر حال این حق اقتضای سینماست که در یک تیم صد نفره که برای تولید یک اثر سینمایی زحمت می‌کشند تنها بازیگر است که دیده می‌شود. این در حالی است که باور من و حتی بسیاری از اهالی سینما این است که این حرفه یک کار گروهی است. همه تلاش می‌کنند تا در نهایت یک نفر در مقابل دوربین بدرخشد.

انصراف از پزشکی دانشگاه تهران برای تئاتر

- اجازه بدهید کمی به عقب برگردیم و از زمانی که وارد این حرفه شدید شروع کنیم. چطور کارتان را آغاز کردید؟

از سال 1374 وارد تئاتر شدم و به صورت جسته و گریخته در این حرفه فعالیت می‌کردم، تمام تمرکزم روی بازیگری بود که رفته رفته همه چیز برایم جدی‌تر شد. البته به این نکته باید اشاره کنم که در سال 1369 در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شدم اما ادامه ندادم و آن را رها کردم که دلایل مختلفی هم داشت. یادم می‌آید دوستانی که همراه با من در این رشته قبول شده بودند شب‌های زیادی را پیش من آمدند و گریه‌کنان تلاش می‌کردند من را از انصراف در رشته پزشکی بازدارند. آن زمان 18 الی 19 سال داشتم و هر چقدر که فکر کردم دیدم نمی‌توانم در این رشته ادامه تحصیل بدهم.

بعد از مدتی وارد رشته شیمی شدم 3 الی 4 سال در این فضا تحصیل کردم اما باز هم انصراف دادم و در نهایت خودم را به کلاس‌های زنده‌یاد حمید سمندریان رساندم، نزدیک به دو سال شاگردی ایشان را کردم و در نمایش «بازی استریند‌برگ» دستیاری این استاد عزیز را کردم.

- نقش اصلی آن نمایش را فکر می‌کنم رضا کیانیان ایفا می‌کرد که او هم بعد از 12 الی 13 سال بود که دوباره به عرصه تئاتر بازگشته بود و تست هم از او گرفته شده بود که در نهایت آقای سمندریان نقش استریند‌برگ را به او داد.

بله، در این نمایش افراد بسیار زیادی حضور داشتند، آقای سمندریان با کسی شوخی نداشت. این نمایش یک اثر بسیار موفقی بود و یادم است که در آن سال‌ها در سالن چهارسوی مجموعه تئاتر شهر که تقریباً 120 نفر گنجایش داشت و ما تعداد بسیار بیشتر از این عدد را در سالن جای می‌دادیم. یادم می‌آید که هنگام نمایش «دایره گچی قفقازی» که قبل از این نمایش بود 80 الی 90 میلیون تومان فروش داشت که استقبال بی‌نظیر عجیب از یک نمایش در آن سال‌ها بود.

این نمایش به نوعی باعث شد که تئاتر در آن سال‌ها جان بگیرد و اهالی این حرفه نیز به این نتیجه برسند که می‌توان از این حرفه درآمد خوبی نیز داشت. البته باید به این نکته اشاره کنم که آقای سمندریان اصلاً برای کسب درآمد و یا گیشه کار نمی‌کرد. هدف اصلی او جذب مردم به تئاتر بود.

به سمندریان و فخیم‌زاده مدیونم

- اشاره کردید که افراد زیادی را می‌توانید نام ببرید که از نمایش «دایره گچی قفقازی» کارشان را آغاز کردند و امروز نیز جزو افراد مطرح هستند.

بله، تعداد این افراد نزدیک به 15 الی 20 نفر می‌رسد به طور مثال الیکا عبدالرزاقی، امیرکاوه آهنین‌جان، احمد ساعتچیان، آشا محرابی، محمودرضا رحیمی، کیومرث مرادی، وحید رحمانی، رضا مولایی و ... . باید بگویم واقعاً در این حرفه اساتید زیادی داشتم اما واقعاً همه زندگی‌ام را به زنده‌یاد حمید سمندریان مدیون هستم حتی در شبی که مورد تجلیل قرار گرفتم هم گفتم. در سینما هم مهدی فخیم‌زاده جایگاه این چنینی برایم دارد.

- کمی جلوتر بیاییم و برسیم به زمانی که وارد فضای سینما شدید و به عنوان دستیار یک کارگردان و برنامه‌ریز کارتان را آغاز کردید.

در سال 1376 برای اولین بار قرار بود که در ایران یک سریالی ساخته شود که 128 قسمت بود در آن زمان آقای قویدل کارگردانی این سریال را بر عهده داشتند. مهدی فخیم‌زاده به این گروه بنده را معرفی کرد و من آنجا برای بازیگری رفته بودم. او پیش از این از من نمایشی دیده بود که آن را دوست داشت و به همین دلیل باعث شد که من را به فضای سینما معرفی کند. البته هنگامی که سر این سریال رفتم برای بازیگری رفته بودم آنها به من گفتند خبرت می‌کنیم اما با سفارش‌های مهدی فخیم‌زاده آنها به هر حال فضایی را مهیا کردند تا در پشت دوربین مشغول به کار شوم. در نهایت با اصرار آقای فخیم‌زاده آنها از من استفاده کردند، یک قرارداد مقابل من گذاشتند که امضا کنیم که البته من با این فضا آشنایی نداشتم.

آنها نمی‌دانستند با من چه کار کنند که در نهایت به من گفتند تو به عنوان برنامه‌ریز تولید کارت را آغاز کن، نه در آن زمان سمتی به این نام داشتیم و نه حالا چنین سمتی در سینما وجود دارد. خودم هم متوجه شدم که در پشت صحنه بیکارم و بین گروه‌های مختلف می‌چرخیدم. در نهایت با بررسی‌هایی که خودم انجام دادم متوجه شدم که بهترین گروه که من آن را دوست دارم گروه کارگردانی است، شروع کار من به عنوان برنامه‌ریز و دستیار کارگردان از اینجا بود.

از دست رفتن فرصت دیده‌شدنم با حذف ۸۰ سکانس از بازی‌ام

- در چند فیلم سینمایی نیز به عنوان بازیگر حضور پیدا کردم اما تداوم نداشت و در نهایت شما به عنوان برنامه‌ریز و دستیار کارگردان شناخته می‌شوید.

در همان سریالی که به عنوان برنامه‌ریز تولید کارم را آغاز کردم در نقش مرتضی نیک‌نژاد ظاهر شدم و کاراکتری در فیلمنامه بود که می‌توانست بسیار دیده شود و نزدیک به ۸۰ سکانس در این سریال حضور داشتم اما در آن زمان مدیران تلویزیون به دلیل نگاهی که به خط روایی این کاراکتر در فیلمنامه داشت تصمیم گرفت تمام سکانس‌هایی که من بازی کردم از سریال حذف کند. در آن دوران مانند حالا طیف گسترده‌ای از علاقه‌مند به بازیگری را شاهد نبودیم و حضور در این سریال فرصت بسیار مناسبی برای من بود که متأسفانه از دست رفت.

- با توجه به علاقه شما به بازیگری و جایگاهتان در پشت صحنه به عنوان دستیار یک کارگردان و برنامه‌ریز به نظر می‌رسد می‌توانستید موقعیت‌های خوبی را برای بازی به وجود بیاورید و حتی به نظرم در مواقع زیادی خود دارای حق انتخاب هم بودید.

بله، درست است اما وقتی وارد فضای دستیاری و یا برنامه‌ریزی در عرصه سینما می‌شوید زمان زیادی را از دست می‌دهید و کارتان نیاز به تمرکز بالایی دارد. به هر حال باید مدیریت یک گروه را در دست گرفت. در اوایلی که وارد این حرفه شدم بیشتر بازی می‌کردم تا اینکه به عنوان دستیار فعالیت داشته باشم اما به هر حال مبحث ارتزاق مالی نیز اهمیت داشت که باید به این بخش توجه کرد. نکته بعدی اینجاست که به نظرم نمی‌توان خود را به یک کار غالب کرد و به کارگردان‌ها گفت «آقا من بازی هم می‌کنم» شاید کارگردان‌ها از این حرف خوششان نیاید همواره در پروژه‌های سینمایی اگر کسی می‌دانست که من بازیگر تئاتر هستم و بازی هم می‌کنم به من پیشنهاد می‌داد اگر هم نمی‌دانست من صلاح نمی‌دیدم که شخصاً پیشنهادی بدهم.

همسر بنده نوشین حسن‌زاده هم به عنوان بازیگر فعالیت دارد و از افراد قدیمی این حرفه است او هم مانند من اصلاً علاقه ندارد که به کارگردانی معرفی‌اش کنند. این در حالی است که من بازیگری را از دستیاری و کارگردانی بیشتر دوست دارم.

نمی‌خواهم با ساخت فیلم «هم از خرمای بغداد بمانم و هم از خرمای ری»

- یکی از سؤالاتی که ممکن است مطرح شود این است که چرا حسین فلاح با توجه به جایگاهش به عنوان دستیار یک کارگردان و برنامه‌ریز و تجربه‌ای که دارد فیلم نمی‌سازد؟

این طور نیست که کاری نساخته باشم به طور مثال 10 قسمت از فیلم تلویزیونی «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» را ساخته‌ام، یک سریال برای شبکه قرآن ساختم، نزدیک به 5 مستند و 4 فیلم کوتاه ساخته‌ام، آخرین ساخته‌ام در بندر ترکمن در ارتباط با سوارکاری بود اما به این نکته باید توجه کرد که کارگردانی یک خطر بسیار بزرگ دارد. افراد به عنوان دستیار و برنامه‌ریز تقریبا به صورت روتین مشغول به کار هستند اما به نوعی وقتی وارد فضای کارگردانی می‌شوید دیگر فرصت کار کردن در فضای دستیاری را از دست می‌دهید این در حالی است که اگر فیلمی فیلم خیلی خوبی می‌شود به نوعی باید گفت که «هم از خرمای بغداد می‌مانی و هم از خرمای ری». خیزی که برای کارگردانی برمی‌داریم باید بسیار سنجیده و درست باشد.

- اقدامی برای ساخت فیلم کرده‌اید؟

پیش از این طرحی داشتم که قرار بود با اوکراینی‌ها کار کنم که نشد، یک کار جنگی دارم که سال آینده آن را ساختم البته این پروژه به دلیلی کار سختی است و کمی صریح است هنوز با سرمایه‌گذاران مختلف به نتیجه نرسیدیم.

اگر بمیرم هم با برخی کار نمی‌کنم

- در بین دستیاران و برنامه‌ریزان سینما این وسواس و حساسیت وجود دارد که مثلاً یک طیف از کارها را نپذیرند؟

بله، تعدادی از افراد هستند که در سینما من با آنها کار نمی‌کنم و همواره تلاش کرده‌ام که در پروژه‌های معقولی حضور پیدا کنم شاید روزی به دلیل مباحث مالی مجبور شوم پروژه‌هایی را بپذیرم که به لحاظ کیفی استاندارد نیستند اما افرادی در سینما حضور دارند که در بدترین شرایط هم با آنها کار نخواهم کرد اما یادمان نرود که سینما گاهی ما را به مسیری می‌برد که دوست نداریم. در سال یک یا دو کار انجام می‌دهم اما آن را سعی می‌کنم با افرادی کار کنم که دوستشان دارم. با برخی حتی اگر بمیرم هم کار نمی‌کنم.

قومیت‌های نجیب در زمان ساخت «سرو زیر پآب» با ما همکاری کردند

- به سراغ پروژه «سرو زیر آب» بروید که کارگردانی‌اش بر عهده محمدعلی باش‌آهنگر بود آنچه را که در اخبار مطرح شده بود کار بسیار ویژه و سختی است.

بله، در واقع این پروژه هم مانند فیلم قبلی آقای باشه‌آهنگر کار بسیار سختی است. نمی‌دانم چه حکمتی است که هر چه کار سختی است به من پیشنهاد می‌شود. از این جهت این کار سخت بود که در چند لوکیشن کار می‌کردیم و در شهرستان با افراد و قومیت‌های مختلف مواجه بودیم. دزفول، یزد، میبد، تفت، ورامین، سپیددشت خرم‌آباد و ... تعدادی از لوکیشن‌های ما بود اما واقعاً به این نکته اشاره کنم با اینکه اطلاعاتی از ساخت فیلم سینمایی نداشتند اما مردمان، مردمان نجیبی بودند و به ما بسیار لطف داشتند.

ساخت زیردریایی توسط زرین دست برای «سرو زیر آب»

- یادم می‌آید که برای فیلم «ملکه» علیرضا زرین‌دست به عنوان مدیر فیلمبرداری برای ثبت صحنه‌ای وسیله‌ای جدید برای حرکت دوربین ساخت، آیا در پروژه «سرو زیر آب» هم این طور صحنه‌هایی را شاهد هستیم؟

بله، در این پروژه هم این اتفاق افتاد و علیرضا زرین‌دست وسیله‌ای را به عنوان زیردریایی ساخت که دوربین داخل آن قرار بگیرد و به زیر آب برود البته ما در اصطلاح به آن زیر دریایی می‌گفتیم. این صحنه از فیلم در رود دز فیلمبرداری شد. یادم است که بعد از ما که کارمان در رود دز تمام شد فردا که آمدیم سر صحنه فیلمبرداری متوجه شدیم که سه نفر بعد از ما در آب غرق شده‌اند و عمق آب نزدیک به 2 متر و نیم کمتر شده بود و ما مجبور شدیم 4 الی 5 روز بعد برای فیلمبرداری مجدد به آنجا بیاییم.

اطمینان دارد که پروژه «سرو زیر آب» یکی از فیلم‌های شاخص در عرصه دفاع مقدس می‌شود که تا به امروز فیلمی نداشتیم که به این شکل به بچه‌های معراج بپردازد. این افراد رنج بسیار زیادی کشیدند تا پیکر شهدا را جمع کنند و به دست خانواده‌هایشان برسانند، هیچ کس نمی‌داند که بچه‌های معراج چه زحمت وحشتناکی کشیده‌اند.

دو روز قبل از اِتمام فیلمبرداری قوچانی کار را تعطیل کرد

سینمایی «قاتل اهلی» به کارگردانی مسعود کیمیایی بود که حاشیه‌های زیادی هم در جشنواره سال گذشته به همراه داشت.

دورادور شنیده بودم که چند دستیار و برنامه‌ریز قرار بود که با این دوستان همکاری کنند اما به سرانجام نرسیده بود که در نهایت با من تماس گرفتند، به آنجا رفتم و بعد از خواندن فیلمنامه با آنها قرارداد بستم و به دوستان گفتم 25 روز دیگر فیلم را کلید می‌زنم. یادم می‌آید که افرادی که آنجا بودند خندیدند و گفتند نزدیک به یک سال و اندی است قرار است که پروژه کلید بخورد اما نمی‌شود، شما از گرد راه نرسیده می‌گویید 25 روز دیگر کلید می‌زنیم! به آنها گفتم یا سر زمانی که گفتم فیلمبرداری آغاز می‌شود یا اطمینان داشته باشید دیگر کلید نخواهد خورد.

در نهایت در زمانی که وعده کرده بودم پایش ایستادم تا اینکه قرار شد درست در بیست و پنجمین روز فیلمبرداری را آغاز کنیم که متأسفانه با درگذشت زنده‌یاد عباس کیارستمی مواجه شدیم و کارگردان و تهیه‌کننده با من صحبت کردند که اگر امکان دارد یک روز یا دو روز برنامه را جابه‌جا کنیم و به دلیل اینکه همه ما وظیفه داشتیم در این مراسم حضور پیدا کنیم تاریخ فیلمبرداری را یک روز جابه‌جا کردیم. این پروژه بسیار کار سختی بود، 57 لوکیشن داشتیم، روزهای آخر که در میدان آزادی مشغول فیلمبرداری بودیم و دو روز انتهایی را سپری می‌کردیم بعدها متوجه شدم که آقای لشکری قوچانی قصدش این بوده که آن روز آخرین روز فیلمبرداری باشد این در حالی است که نه من و نه آقای کیمیایی از این موضوع اطلاع نداشتیم.

*آقای قوچانی بدنامی را به گمنامی ترجیح داد

بدون اطلاع ما وسایل فیلمبرداری تحویل داده شد و نزدیک به سه سکانس اصلی فیلم باقی مانده بود با تهیه‌کننده تماس گرفتم دلیلش را جویا شدم و به من گفت که این خواست مسعود کیمیایی بوده است. با کارگردان تماس گرفتم که در نهایت به من گفت که بنده چنین چیزی نخواستم. در نهایت با کنسل کردن سه روز فیلمبرداری مجبور شدم در سال بعد 6 روز فیلمبرداری کنم. انصافاً این فیلم بیش از اینها می‌توانست دیده شود و حتی جایزه بگیرد اما این حاشیه‌ها به فیلم هم لطمه زد. به هر حال بدنامی بهتر از گمنامی است، آقای لشکر قوچانی هم خواستند بدنام شوند اما گمنام نباشند.

ماجرای بحث با زنده یاد علی معلم

کار ما یک کار بسیار سخت و پراسترسی است اما آن جایگاهی که باید برایش در نظر گرفته شود در بین اهالی سینما کمرنگ است یادم می‌آید که یک بار با زنده‌یاد علی معلم بر سر اینکه در مجله دنیای تصویر نام دستیار یک کارگردان و برنامه‌ریز را نمی‌نویسد بحث کردم. این در حالی است که در پوستر فیلم‌های سینمایی هم این نکته لحاظ نمی‌شود.

اعتقاد دوستان بر این است که این حرفه تخصص نیست که اگر این طور باشد باید گفت که مدیر تولید هم نمی‌تواند یک تخصص محسوب شود اما چرا نام مدیر تولید نیز وجود دارد در نهایت علی معلم حرف من را پذیرفت.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت