خبرگزاری مهر: بعد از ساخت انیمیشن «من نفرت انگیز ۱ و۲» کاراکترهای مینیون ها که حاصل خلاقیت تیم نویسنده و تولید این انیمیشن بود با استقبال مناسبی از سوی مخاطبان مواجه شد. این استقبال مانند بسیاری از آثار دنباله دار هالیوودی مورد استفاده تولیدکننده قرار گرفت و یک انیمیشن با محوریت کاراکترهای مینیون ها با نام «مینیونها» در سال ۲۰۱۵ تولید شد که این ایده موفقیت آمیز بود و توانست در سطح جهانی بالغ بر یک میلیارد دلار فروش داشته باشد. موجوداتی عجیب و غریب که ظاهری زردرنگ دارند و به زبانی که ظاهرا مشخص نیست صحبت می کنند، توانستند بازار مخاطبان سینمای انیمیشن را تسخیر و سود سرشاری را نصیب استودیوی سازنده یعنی استودیو ایلومینیشن و یونیور سال کنند. خلق و تصویرگری این موجودات حاصل ابتکار تیم سازنده در انیمیشن «من نفرت انگیز ۱» است و البته نقش آنها در آن اثر سینمایی به مراتب بهتر و دلچسب تر از «مینیون ها» بود. طنزهای موقعیت و کلامی حاصل حضور مینیون ها در «من نفرت انگیز ۱» در صحنه های گوناگون شیرین و سرگرم کننده است هر چند نقش آنها ۹۰ دقیقه کامل نیست و داستان حول محور آنها ساخته نشده است!
داستان فیلم داستان «مینیون ها» نیز وامدار من «نفرت انگیز ۱» است. در من «نفرت انگیز ۱» مینیون ها مشغول خدمت به گرو کاراکتر اصلی هستند چون او یک قهرمان بد است. خدمت به گرو مبدا تقسیم تاریخ مینیون ها است؛ تاریخ قبل از گرو و بعد از گرو. تیتراژ فیلم تلاش می کند نحوه پیدایش آنها را توضیح دهد و طبق معمول تئوری داروین و نظریه تکامل بار این ماجرا را بر دوش می کشد، اما همانطور که می دانیم این نظریه از برخی جهات در تناقض با دین و خلقت الهی انسان قرار دارد ولی در تمدن غرب اکنون این نظریه به صورت کامل پذیرفته شده است! بعد از ساخت انیمیشن «من نفرت انگیز ۱ و۲» کاراکتر های مینیون ها که حاصل خلاقیت تیم نویسنده و تولید این انیمیشن بود با استقبال مناسبی از سوی مخاطبان مواجه شد. این استقبال مانند بسیاری از آثار دنباله دار هالیوودی مورد استفاده تولید کننده قرار گرفت و یک انیمیشن با محوریت کاراکترهای مینیون ها تولید شد داستان «مینیون ها» از بدو پیدایش تک سلولی ها شروع می شود. از همان ابتدا آنها علاقه دارند تا به موجودات شرور خدمت کنند. موضوع ادامه دارد تا زمان پیدایش تمدن بشری و تکامل آن و عصر حاضر و در این مدت زمان
آنها به دایناسورها، انسان های اولیه، فراعنه، ناپلئون و آدم برفی ها خدمت می کنند اما به مرور زمان بدون ارباب می مانند. این موضوع باعث می شود تا سه نفر از آنها در جستجوی رییس بد از غار محل سکونت به سمت دنیای بیرون بروند در زمانی که رییس جمهور آمریکا ریچارد نیکسون است.
بعد از جستجو، آنها راهی گردهمایی قهرمانان شرور در اورلاندو آمریکا می شوند و در آنجا با اسکارلت که سرآمد قهرمانان شرور است، آشنا می شوند. اسکارلت که زنی باهوش و در عین حال طماع و شرور است و سودای سرقت الماس تاج پادشاهی ملکه انگلستان را در سر دارد و به همین منظور هم مینیون ها را استخدام می کند. مینیون ها با دردسر فراوان و البته با شیطنت های حماقت آمیزشان در جریان یکی از مراسم های ملی انگلستان ماجرای سرقت را به گونه ای دیگر اجرا می کنند و پس از این کار به عنوان جانشینان ملکه انگلستان که شخصی مظلوم نشان داده می شود انتخاب می شوند. این کار خشم اسکارلت را بر می انگیزد و سبب می شود تا او به کاخ باکینگهام بیاید و تاج را در اختیار خود بگیرد. اسکارلت که به مقصود خویش رسیده است مینیون ها را در زیرزمین زندانی می کند و تدارک مراسم تاجگذاری خویش را ببیند. تلاش مینیون ها برای فرار از زندان نتیجه می دهد و در مراسم تاجگذاری شیطنت آنها باعث به هم ریختن مراسم و عصبانیت اسکارلت می شود. ارتش شرورها که طرفداران اسکارلت هستند به دنبال آنها روانه و موفق به دستگیر کردن دو نفر از مینیون ها می شود. حالا کوین(یکی از مینیون
ها) تنها مانده و تلاش می کند تا آنها را نجات بدهد. تلاش او باعث می شود تا به لابراتوار اسکارلت فرار کند و در آنجا او تبدیل به یک مینیون بزرگ می شود.
نبرد اصلی بین کوین غول پیکر و اسکارلت در می گیرد و در نهایت کوین، اسکارلت را شکست می دهد و مینیون ها را نجات می دهد و در عین حال نیز تاج و تخت را به ملکه انگلستان پس می دهد. در پایان، تاج مجددا توسط گرو که در آن زمان یک کودک است، سرقت می شود و این همان لحظه ای است که باعث علاقه آنها به گرو به عنوان رییس شده و آنها را به دنبال او روانه می کند. تحلیل و نقد محتوایی فیلم انیمیشن «مینیون ها» سرشار از سرگرمی است و داستان تنها در پرتو این عنصر پیش می رود. منطق حاکم بر داستان که موتور پیشران فیلم نیز است اصالت بدی است. فیلم به زبان ساده می گوید «بدی خوب است و قهرمان بد همان غایتی است که مینیون ها قرن ها در پی آن هستند و قهرمان شرور داستان کسی است که این شایستگی را دارد تا مینیون ها در خدمت او باشند.» چندی است که خوب بودن بدی جزو لاینفکی از نظام ارزشی داستان های انیمیشن ها و فیلم های هالیوودی به حساب می آید و در واقع بد بودن یک ویژگی و مزیت محسوب می شود تا یک مفهوم اخلاقی! امروزه شاهد رشد این جریان به ظاهر هنری در آثار انیمیشنی نیز هستیم چندی است که خوب بودن بدی جزو لاینفکی از نظام ارزشی داستان های انیمیشن ها و
فیلم های هالیوودی به حساب می آید و در واقع بد بودن یک ویژگی و مزیت محسوب می شود تا یک مفهوم اخلاقی! امروزه شاهد رشد این جریان به ظاهر هنری در آثار انیمیشنی نیز هستیم. در دهه های پیشین، قهرمانان داستان های غربی شخصیت های خوب و مثبت بودند اما حالا نسلی جدید از قهرمان های شرور در فیلم هایی چون «شِرکِ»، «کمپانی هیولاها»، «من نفرت انگیز» و «مینیون ها» ظهور کرده است که در تقابل با این رویکرد هستند. داستانک های فیلم به خودی خود مفهومی ندارند و آنقدر سرسری و گذرا هستند که بدون عنصر سرگرمی هیچ جذابیتی نخواهند داشت اما همین داستانک ها در خط داستانی کنار هم قرار گرفته اند و تا انتهای فیلم داستان را به پیش می برند. علت این امر نیز مشخص است: شخصیت مینیون ها عاری از هوش و خلاقیت هستند و این موضوع باعث شده تا اتفاقات پیش آمده نیز در این سطح قرار گیرند اما همین موضوع در خدمت روال داستانی قرار گرفته است و تا پایان فیلم به خوبی ادامه دارد و هیچ گاه باعث نمی شود تا تماشاگر خسته یا کسل شود. داستان فیلم ظاهرا پیام یا مضمون خاصی را در بر ندارد و این موضوع تا هنگام ورود کوین به آمریکا ادامه دارد اما در بدو ورود او به جامعه دهه
۶۰ آمریکا که دوران زمامداری نیکسون بعد از ترور جان اف کندی است فضای فیلم تغییر می کند و شاهد برخورد مینیون ها با جامعه آمریکا و هنجارها و باورهای آنها هستیم. جنبش صلح خواهی که در آن دوران و در اعتراض به جنگ ویتنام در جامعه آمریکا شکل گرفته بود به شکل واضحی در بخش های کوتاهی از فیلم اما به صورت موثر نمایش داده می شود و این نحله فکری که در زمان خود از جریان های موثر اجتماعی و بین المللی بود مطرح می شود. در ادامه شاهد حرکت کوین و استخدام او توسط اسکارلت هستیم. اسکارلت که یگانه قهرمان شرور داستان است در آمریکا زندگی می کند و سودای سرقت تاج سلطنتی انگلستان را دارد. کوین نیز به انگلستان می رود و دوباره شاهد ورود کوین به یک جامعه دیگر و نحوه برخورد و واکنش جامعه و هنجار آن نسبت به این موجود زردرنگ که گاهی اوقات تامل و تفکر نیز از خود نشان می دهد، هستیم. برخلاف آمریکا جامعه انگلستان مردمی آرام و خونسرد و مبادی آداب اجتماعی نشان داده می شوند. این موضوع حتی در هنگام سرقت تاج سلطنتی نیز ادامه دارد و ملکه انگلستان پس از سرقت تاج شاد و سرخوش مشغول خوشگذرانی در کافه های انگلستان به همراه مردم است و گویی اصلا اتفاقی
نیفتاده است اما در بیرون از این محیط اسکارلت و ارتش شرورش مشغول دنبال کردن مینیون ها است. در این انیمیشن ارزشگذاری هوشمندانه و در عین حال ناملموسی میان دو فرهنگ، دو کشور یا دو جامعه صورت گرفته است و در این میان علی رغم نمایش جذابیت های رایج زندگی آمریکایی در نهایت انگلستان و فرهنگ و سیاست این کشور مورد تمجید واقع می شود. این موضوع تا جایی ادامه پیدا می کند که پس از سرقت تاج همه مردم به راحتی مینیون ها را به عنوان خاندان سلطنتی می پذیرند و هیچ مخالفت یا نفرتی علیه آنها دیده نمی شود. سطحی از آرامش و خونسردی که از جامعه انگلستان در فیلم نمایش داده می شود نوعی از تبلیغ غیرمستقیم است. نمایش کاراکتر ملکه انگلستان که تطابق نسبتا مناسبی با چهره واقعی او در دهه ۶۰ میلادی دارد و نمایش چهره ای معصوم و آرام از او موید این مدعا است. این موضوع را با چهره دیگر کاراکتر های فیلم مثل اسکارلت یا دیگر شروران مقایسه کنید؛ چهره های کاملا فانتزی و خالی از پارامتر های واقعی. خونسردی و خوبی ملکه انگلستان تا جایی ادامه دارد که حتی مینیون ها را بعد از باز پس گیری تاج ملامت نکرده و به آنها هدایایی نیز می دهد. هر چند چهره نشان داده
شده از جامعه انگلستان فاصله و تناقض زیادی با جامعه انگلستان در دنیای واقعیت دارد اما خلاقیت، هوشمندی و قریحه هنری که در ساخت فیلم و بخش های ذکر شده به کار رفته است در سطح بسیار بالایی قرار دارد. البته این رخدادها و پیام ها در طول ۹۰ دقیقه فیلم روایت می شوند و به اندازه ای اتفاق و سرگرمی و حادثه در فیلم وجود دارد که شاید درک مستقیم مخاطب را از این مفاهیم دور کنند. در واقع استفاده از بستر مناسب داستان، روایتگری هارمونیک و یکنواخت، انسجام داستانک های فیلم، تطابق طراحی هنری با شخصیت ها و فضای داستان و کارگردانی هنری اثر شخصیت کاملا متوازنی به فیلم بخشیده است. این موارد همگی از نکات قوت فیلم هستند در واقع استفاده از بستر مناسب داستان، روایتگری هارمونیک و یکنواخت، انسجام داستانک های فیلم، تطابق طراحی هنری با شخصیت ها و فضای داستان و کارگردانی هنری اثر شخصیت کاملا متوازنی به فیلم بخشیده است. این موارد همگی از نکات قوت فیلم هستند. کوین همان کوین «من نفرت انگیز» است و مخاطب در طول فیلم میان شخصیت مینیون ها با فیلم های «من نفرت انگیز» احساس تغییر یا تفاوت نمی کند. طراحی منظر و کاراکتر ها هم، چنین وضعیتی دارند و
کاملا یک دست هستند. این موارد اما در خدمت روایت داستان به صورت موثری قرار می گیرند. طراحی شخصیت نیز نکته ای دیگر و شاخص در این فیلم است. شخصیت اسکارلت و ملکه انگلستان مصداق این مدعی هستند. شخصیت اسکارلت سرشار از اتفاقات تازه و بعضی از مواقع غیر قابل پیش بینی است که در عین شرارت سبب جذب مخاطب می شود. البته واضح است که این موضوع کاملا منفی و در برخی از موارد غیراخلاقی است! شخصیت ملکه انگلیس نیز چنین وضعیتی دارد. در کاراکتر او غلو زیادی صورت نگرفته است و تناسب میان کاراکتر و چهره واقعی او در آن زمان به چشم می خورد. گذشته از این موارد متحرک سازی این کاراکترها مناسب و یک دست هستند و این امر سبب شده است تا حس مورد نظر کارگردان به مخاطب منتقل شود. در مجموع «مینیون ها» ظاهری ساده و سرگرمی محور دارد که توانسته است از این ویژگی ها برای سرگرم ساختن مخاطب و انتقال مفاهیم خویش استفاده کند که فروش میلیاردی این فیلم در گیشه موید این مدعا است. و اما از سوی دیگر نباید فراموش کنیم که تاریخ کهن کشورمان سرشار از اَمثال و حِکَم فراوان در قالب های سرگرمی اما دارای پندها و پیام های اخلاقی است که این قابلیت را دارند تا در یک
اثر سینمایی نمایش داده شوند ولی تاکنون به درستی از آنها بهره نبرده ایم.
دیدگاه تان را بنویسید