ماجرای عصبانیت شهید همت و واکنش شهید قهرمانی

کد خبر: 717376

همرزم شهید قهرمانی ایشان را دارای شخصیتی صبور، دلسوز، فهیم، پرکار، شجاع و بی‌ادعا عنوان کرد و گفت: اگر می‌شد این صفت‌ها را به صورت ملاتی در آورد و با آن تندیس ساخت؛ شک ندارم که این تندیس می‌شد: «اسماعیل قهرمانی».

خبرگزاری تسنیم: آیین رونمایی از کتاب «تک‌سوار دشت زید» اثر گل‌علی بابایی با موضوع سرگذشت شهید اسماعیل قهرمانی قائم‌مقام لشکر 27 محمد رسول‌الله در خبرگزاری تسنیم برگزار شد. در این مراسم علی نیکوگفتار از همرزمان شهید قهرمانی گفت: شهید قهرمانی دارای شخصیتی صبور، دلسوز، فهیم، پرکار، شجاع و بی‌ادعا بود؛ اگر می‌شد این صفت‌ها را به صورت ملاتی در آورد و با آن تندیس ساخت؛ شک ندارم که این تندیس می‌شد: «اسماعیل قهرمانی». وی افزود: من کمتر از مدت 4 ماه با ایشان همراه بودم که در آن زمان بسیار جوان بودم و در این مدت خاطرات بسیار خوبی از ایشان دارم. روزی که از تهران عازم لشکر 27 شدیم در همان روز اول ما را به نزد شهید همت بردند و ایشان پس از احوال‌پرسی، بلافاصله نقشه را باز کرد و محدوده عملیات الی بیت‌المقدس را برای ما تشریح کرد. من در آن زمان فکر می‌کردم که او می‌خواهد سر ما را گرم کند اما وقتی که وارد عملیات شدم؛ ضرورت توضیحات شهید همت برایم آشکار شد. در پایان جلسه شهید همت با حالت تحکم به ما گفت: «من از شما خواهش می‌کنم به گردان انصار بروید» فرمانده گردان انصار شهید قهرمانی بود؛ البته ما که بچه تهران بودیم دوست داشتیم به گردان مرتضی مسعودی که بچه تهران بود و او را می‌شناختیم برویم اما با فرمان شهید همت مجبور شدیم به خدمت شهید قهرمانی برویم که من اصلاً او را نمی‌شناختم و فقط شهید همت در همان لحظات برایمان مقداری درباره ایشان توضیح داد. وقتی که به نزد شهید قهرمانی رفتیم استرس زیادی داشتم اما او آنقدر اخلاق‌محور، مهربان، صبور و آرام بود که ما خیلی زود به ایشان اعتماد کردیم و جذب رفتار او شدیم. نیکوگفتار ادامه داد: ما قبل از عملیات الی بیت‌المقدس به دستور شهید قهرمانی به شناسایی جاده اهواز-خرمشهر رفتیم. سپس در جریان عملیات که بسیار موفق هم بود ما پس از عبور از دژ ایران به دژ عراق رسیدیم. شب‌هنگام بارندگی آغاز شد و زمین آنجا که از خاک رس بود؛ راه‌رفتن را برای ما مشکل می‌کرد. صبح روز بعد، ما از موفقیت حاصله بسیار خوشحال بودیم که شهید قهرمانی به نزد من آمد و خیلی آرام در گوش من گفت: «جناح ما خالی است و کسی را نداریم. این بچه‌ها باید آنقدر مقاومت کنند تا گردان‌های بعدی به ما برسند. هر طور شده عقب‌نشینی کنید و به دژ ایران بروید و آنجا مستقر شوید» عراقی‌ها هم در حال تجدید قوا بودند و در آن شرایط ما دو کیلومتر با دژ ایران فاصله داشتیم و این عقب‌نشینی برای ما بسیار خطرناک بود. خیلی مضطرب بودم و فکر می‌کردم که امروز من و قهرمانی هر دو شهید می‌شویم. بالاخره با سختی و تلفات زیاد خود را به دژ ایران رسانیدیم. یک جیپ که روی آن تاو گذاشته بودند به آنجا رسید و بلافاصله تاو را روی دژ ایران مستقر کردیم و به وسیله آن یک تانک عراقی را زدیم و عراقی‌ها شروع به عقب‌نشینی کردند. تانک دوم که زده شد من ایستادم و الله‌اکبر گفتم که در همان لحظه یک تیر به سینه من خورد و من را به عقب بردند و بستری کردند. همرزم شهید قهرمانی بیان کرد: صبر و آرامش شهید قهرمانی مثال‌زدنی بود. یادم هست زمانی که در مرحله سوم عملیات رمضان بودیم؛ آشفتگی اوضاع موجب اضطراب و عصبانیت شهید همت شده بود؛ به نحوی که مرتباً پشت بی‌سیم به بچه‌ها پرخاش می‌کرد. در آن موقع شهید قهرمانی به نزد شهید همت رفت و با حالتی آرام و خالصانه گفت: «به اندازه کافی فشار روی بچه‌ها هست؛ پس پشت بی‌سیم آرام باش» شهید همت هم گفت:«چشم چشم» وی تأکید کرد: انشاالله که روح شهید قهرمانی با شهدای اسلام به خصوص حضرت سیدالشهدا محشور شود.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت