خبرگزاری تسنیم: آموزش به کودکان و نوجوانان یکی از رسالتهای برنامه های مخصوص این گروه سنی در تلویزیون است. باید آنان را برای زندگی آماده کرد و با دادن آموزشهای صحیح، آینده اخلاقی تری را برای جامعه به تصویر کشید. محله گل و بلبل برنامه ای است که همواره سعی کرده در این مسیر قدم بردارد و با شناخت کمبودهای اخلاقی امروز جامعه، آموزشهای مناسبی را در جهت روشن تر آینده جامعه به کودکان و نوجوانان در قالب مجموعه ای نمایشی عرضه کند. چندی پیش برخی عوامل برنامه محله گل و بلبل در نشستی صمیمانه در باشگاه خبرنگاران پویا حضور پیدا کردند. در این دیدار که داریوش فرضیایی (عمو پورنگ)، احمد درویش علیپور (کارگردان محله گل و بلبل)، محمد درویش علیپور (تهیه کننده محله گل و بلبل) و مسلم آقاجان زاده (تهیه کننده محله گل و بلبل) حضور داشتند موضوعات مختلف حوزه کودک مورد بررسی قرار گرفت و تا به حال دو قسمت از این نشست به نظر مخاطبان رسیده است. در قسمت اول این گفتگو معضلات سازمان صدا و سیما در مورد تخصصی کردن شبکهها و همچنین کم توجهی به امور کودک به خاطر سیاسی نبودن مورد بحث قرار گرفت و در قسمت دوم از اهمیت عملی کردن فرمایش رهبری در
مورد آتش به اختیار و همچنین دور بودن حرف با عمل مدیران مربوط به امور کودکان سخن گفته شد. قسمت سوم این نشست تقدیم مخاطبان میشود. ما سعی کردیم «نه» گفتن را به بچهها یاد بدهیم. آقاجانزاده: آمار داده بودند ما عصبانیترین ملت دنیا هستیم، میزان درگیریها ما در خیابان بسیار بالا است و به خاطر یک تصادف ساده زود خشونت به کار میبریم. در بحث راهنمایی و رانندگی، زمان آقای رویانیان خیلی کار کردیم. یک هماهنگی بین تلویزیون، آموزش و پرورش و راهنمایی و رانندگی ایجاد شده بود. ما با استفاده از این مثلث، همیار پلیس را ایجاد کردیم. آقای رویانیان آن زمان درباره چگونه بوجود آمدن همیار پلیس گفت: «من به ژاپن و آلمان سفر کردم و از مقامات آنجاپرسیدم شما وضعیت راهنمایی رانندگیتان را چگونه اصلاح کردید؟ به من گفتند از مهدکودک و پایین ترین مقاطع تحصیلی کار آموزش را شروع کردیم.» برای همین بود وقتی ایشان برگشتند، سراغ ما آمدند. ابتدا برای ما هم گنگ بود که راهنمایی رانندگی چه ربطی به حوزۀ کودک دارد؟ حدود چهار ماه زمان برد تا هماهنگیها بینمان انجام شد و بعد از آن واقعاً ایستادیم و کار کردیم. اخلاقیات، فرهنگ و رفتار درست را با یک
برنامه نمیشود اصلاح کرد. مثلاً برنامه محله گل و بلبل به تنهایی چقدر میتواند منشا اثر باشد؟ مثلاً ما سعی کردیم «نه» گفتن را به بچهها یاد بدهیم. البته پشت همه برنامههای ما یک اتاق فکر است. دو روانشناس داریم که با ما کار میکنند. تیم فکری برای ما محتواسازی میکند و اینطور نیست که یک دفعه کاری را آغاز کنیم. با این همه ما تک صدا هستیم و در حد خودمان داریم کار میکنیم ولی در آینده چه میخواهد بشود؟ در احادیث داریم که تا سن شش سالگی کودک شکل میگیرد و بحث فرهنگ و اخلاقیات در آن سن باید آموزش داده شود. اگر فکر کنیم انسان یک مجسمه است، آن مجسمه تا شش سالگی کامل میشود. ما در باره این موضوع با وزیر بهداشت هم جلسه داشتیم. وزیر بهداشت گفت این که ما فکرمیکنیم باهوشترین ملت دنیا هستیم موضوع نادرستی است فرضیایی: بگذارید حالا که اسم وزیر بهداشت آمد خاطره ای از وی بگویم. من در اتاق دکتر هاشمی بودم یک شیرینی از روی میزش برداشتم، همزمان که شیرینی را بخورم ایشان در را باز کرد آمد داخل. این شیرینی ماند در گلوی من و داشتم خفه میشدم. با وزیر که دست دادم دستم را فشار داد و شیرینی رفت پایین [میخندد] گفتم دستت
درد نکند راحت شدم. آقاجانزاده: بله، وزیر بهداشت گفت این که ما فکرمیکنیم باهوشترین ملت دنیا هستیم موضوع نادرستی است. زمانی که بچههای ما به دنیا میآیند باهوش هستند و ضریب هوشی بالایی دارند. منتها چند درصد اینها تحت تعلیم قرار میگیرند که این هوش پرورش و رشد پیدا کند و سرکوب نشود؟ چون سیستم آموزشی ما غلط است، بحث فرهنگی ما در حوزۀ کودک نیز غلط است. ما آموزشهای لازم را که روی هوش بچهها کار کنیم و آن را ارتقا دهیم نداریم و بنابراین بیخودی شعار میدهیم ملت باهوشی هستیم. واقعاً این نسل در آینده به چه شکلی در خواهد آمد؟ نسلی که نه تلویزیون، نه سینما، نه تئاتر و نه کتاب خوبی دارد و الان هم عملاً میدان را دادهایم به کارتونهای خارجی. من تیمهای انیمیشنسازی خوبی را میشناسم و میتوانم نام ببرم. برای مثال گروهی که سری اول شکرستان را کار کردند. ولی چند وقت پیش که به دفترش رفتم دیدم برای کانادا کار میکند. از تلویزیون کانادا، اوکراین و خیلی از کشورهای اروپایی کار گرفته و دارند اینجا کار میکنند. وقتی از وی پرسیدم چرا برای صدا و سیمای خودمان کار نمیکنید، پاسخ داد: پنج میلیارد طلب دارم، اگر
بدهند دوباره همکاریم را آغاز میکنم. وقتی کسی اهمیت نمیدهد و طلب دوستان را نمیدهد آنها هم برای اینکه بتوانند خودشان و کارمندانشان را اداره کنند مجبور هستند این کار را بکنند. کیفیت کار ما خوب است و داریم برای کشورهای درجه یک دنیا کار میسازیم. اما اینجا خودمان بودجه نداریم کسی اهمیت نمیدهد، و این چنین شبکه تخصصی کودک ما تبدیل به پخش آرشیو کارتونهای خارجی میشود. انیمشن های خارجی که زیرنویس فارسی میشود مانند بِنتن واقعاً مظهر یک بوم و دو هوا هستند. فرضیایی:من نمیدانم مسئولین فرهنگی ما چرا حواسشان نیست. سیدیهایی که زیرنویس فارسی میشود مانند بِنتن و یا اسپاریدِرمَن و یا آنهایی که دوبله شدهاند واقعاً مظهر یک بوم و دو هوا هستند. اگر دغدغۀ ما بچهها هستند و میگوییم آیندۀ بچههای ما در خطر است پس چرا اینگونه رفتار میکنیم؟ آقاجانزاده:نگاه کنیدغذای محبوب بچههای ما همبرگر شده است، چون باب اسفنجی همبرگری دارد و مدام میگوید همبرگر بخورید!
برندسازی موضوعی است که سرمایهگذاریِ کلان احتیاج دارد و البته با یک برنامه نمیتوان به این هدف رسید. فرض بر اینکه حمایتها نیز وجود نداشته باشد، جریان کودک جریانی نیست که بگوییم گردش اقتصادی در آن نیست. الآن بِرندهای حوزۀ کودک بِرندهای پرفروشی هستند. اما آیا اگر حمایتی هم نباشد، امکان این وجود دارد که یک برنامه مستقل بفروشد و گردش اقتصادی داشته باشد؟ آقاجانزاده: بحث برندسازی برای برنامه کودک در تلویزیون چیز جدیدی است که تا حالا انجام ندادهایم و همه در اینباره گنگ هستند و برای همین گاهی تنش بوجود میآید. فرضاً مشکلاتی که برای بِرَند کلاهقرمزی که یک بِرَند ایرانی است پیش آمد را نگاه کنید. من نمیگویم کدام طرف مقصر است، اما همیشه میگویم چون برند چیز جدیدی است نه مدیر میداند چه باید بکند و نه خود تهیهکننده میداند چه باید بکند. هر جای دنیا که برندسازی میکنند یک سهمی برای کسانی که آن را ساختهاند، گروه تولید، گروه تهیه، گروه کارگردانی قائل میشوند. سهمی را نیز برای تلویزیون قائل میشوند. سپس سرمایهگذار سومی نیز وارد میشود و این مثلث را تشکیل میدهند. وقتی یک کاری در هالیوود یا
کمپانیهای بزرگ انیمیشنسازی انجام میشود، قبل از اینکه کار اکران شود، عروسک شخصیتها را ساختهاند. همه چیز را حساب میکنند. برای همین وقتی کار میآید روی آنتن و میگیرد، به طور خیلی ناخودآگاه شما با دیدن آن برنامه به خریدن آن عروسکها ترغیب میشوید. شاید آن اثر محبوب هم نشود ولی دوست دارید عروسک را بخرید. حالا بحث این است که ما این موضوع را نداریم حتی سرمایهگذاران ما هم جرات نمیکنند در این راه قدم بگذارند. ما پنج سال پیش برنامه ساختیم و سیدیاش را در بازار عرضه کردیم. بعد که آمار فروش را دیدیم شگفت زده شدیم. مثلاً در تمام استان قم یا اراک هزار تا فروخته بود! تحقیق که کردیم دیدیم خود مغازهدارها چهار، پنج تا از این سیدیها را خریده و پوسترش را روی شیشه گذاشته بودند. به جای اینکه سی دی ما را بفروشند هر کسی آن را میخواست در مغازه کپی میکردند و میفروختند. هشت قسمت برنامه ما را یک دیویدی کرده بودند. یعنی قبل از اینکه کار ما بیرون بیاید، یک پَکِ عموپورنگ وارد بازار شده بود که بستهاش از مال ما زیباتر بود ولی داخلش چیزی نداشت و سیدی ها هم کپیهای بیکیفیتی از آنتن بود. ما از این موضوع
شکایت کردیم ولی در دادسرای فرهنگ و رسانه به جایی نرسیدیم. الان هفت سال است به جایی نرسیدیم، قاضی گفت فوقش میتوانی رضایت بدهید یک چیزی بگیرید. گفتم ضرر 100 میلیونی و 200 میلیونی به ما وارد کرده ولی قانون میگوید این آقا 500 هزار تومان بیشتر جریمه ندارد و صاحب اثر کاری هم نمیتواند بکند. به همین راحتی! برای همین فقط ما در تهران توانستیم بفروشیم. اگر بخواهیم عروسک عمو پورنگ را بسازیم با تلویزیون به مشکل میخوریم آقای فرضیایی در ایران برند شده است. از ایشان میشود به عنوان برند شخصیت حقیقی استفاده کرد، مثلا تولید عروسک یا هر چیز دیگری، شما هیچ وقت روی این چیزها برنامهریزی نکردید؟ آقاجانزاده: اگر بخواهیم این کا را بکنیم احتمالاً با تلویزیون به مشکل میخوریم. چرا شما مانند خیلی از آقایان طنزپردازی که میآیند در تلویزیون سریال میسازند و سپس از برندشان در سینما استفاده میکنند،این کار را انجام نمیدهید؟ فرضیایی:ما زیاد محجوبیم. باید این خط را بشکنیم یک فیلم بسازیم که فروش هم بکند. آقاجانزاده: من همین سینمایی پورنگ را به نام عموپورنگ بسازم صدا و سیما نمیگذارد، چه باید کنم؟ مگر کار فرهنگی چقدر پول دارد
که سهمی را هم برای تلویزیون بگذارم؟ آن هم کار کودک که واقعاً فقیر است. یک دورههایی مردم به محصولاتِ برندهای داخلی اقبال نشان میدادند ولی از وقتی واردات محصولات خارجی زیاد شد محصولات داخلی نیز زمین خوردند. هدف تولید عروسکها با آن شکل و آن قوتی که کمپانیهای بزرگ خارجی میسازند، فروش جهانی است. وقتی فروش جهانی باشد، کیفیت محصول هم بالا میرود. تیراژ که زیاد شود قیمت هم پایین میآید. آنها برای دنیا کار میکنند.ولی اگر ما بخواهیم در حد برند خودمان کار کنیم با بضاعت حال حاظر کشورمان خیلی سخت است. ما میخواستیم محصولاتو دفتر و کتاب عمو پورنگ را تولید کنیم، اما تلویزیون سهم میخواست. این محصولات مگر چقدر سود دارد که من سهم تلویزیون را هم بدهم. ما درگیر این موضوع نشدیم چون محصولندادیم و گرنه ما هم درگیر میشدیم. ترجیح میدهم با گروهی سینمایی کار کنم که 15 سال با من زندگی کردهاند فریضایی: کار سینمایی باید اتفاق بیفتد مگر گروه ما چه کم دارد؟ اتفاقاً گروه ما خیلی هم کارش را بلد است. بعد از 15 سال و این فراز و نشیبهایی که ما طی کردیم و این همه تجربه که به دست آوردیم، سینمایی کمترین کاری است که
میتوانیم انجام دهیم. من با افتخار میگویم افراد زیادی تا به حال از من خواستند که در سینما با آنها کار کنم، با اینکه همه آنها برای من قابل احترام هستند، ولی ترجیح میدهم با گروه خودم کار کنم. افرادی که به من پیشنهاد کار دادند عمدتاً عموپورنگ را به درستی نمیشناسند و گیشه را میبینند و میخواهند کار پرفروش شود. ولی من عموپورنگ را به همین راحتی درست نکردم که به همین راحتی بخواهم آن را از دست بدهم. لذا خودم ترجیح میدهم با گروهی کار کنم که 15 سال با من زندگی کردهاند و من را میشناسند. کسی که مینویسد واقعاً عمو پورنگ را بنویسد، داستانی که داستانِ واقعی عموپورنگ باشد اگر طنز هم بخواهد بشود طنزی درخور شخصیت عموپورنگ باشد. لذا من فکر میکنم چه اشکالی دارد سینمایی تولید شود. من به بچههای گروه ایمان دارم و حتی اگر فیلممان ضعیف هم باشد این ضعف را ترجیح میدهم چرا که برآمده از تجربیات ما و نیت خالصانۀ ماست. تئاتر و سینما و تلویزیون دارند به سمتی میروند که سلیقۀ مخاطب است یعنی خودشان به جای اینکه سلیقهسازی بکنند، با نگاه کوتاه مدتی که دارند میگویند ما فعلاً مخاطب را حفظ بکنیم. اما محله گل و بلبل
در تلویزیون نگاه بلندمدتی دارد، اگر کار سینمایی بخواهید بسازید همین نگاه را حفظ میکنید؟ فریضایی:مطمئناً همین نگاه را داریم و خواهیم داشت چون ماندگار خواهد بود. سینمایی برنامۀ زنده نیست که دیگر دیده نشود. فیلمی است که در آرشیو میماند و سالهای سال شما را با این فیلم میشناسند و به یاد میآورند. ارزش ماندگاری این فیلم برای من مهم است و لذا با توجه به نوشتههای پیشینِ محمد علیپور احساس میکنم اگر من هم نگویم دغدغۀ او همین است. این سینمایی چیزی نباید باشد که گذشته پورنگ را خراب کند. چرا بیشتر برنامهسازان امروز سلیقه مخاطب را در نظر میگیرند تا فرم و محتوای صحیح؟ برخی از ما سلیقه مخاطب را دست کم میگیریم و برای همین داریم بینندههایمان را از دست میدهیم. احمد علیپور: هویتِ هر کار هنری برمیگردد به خالق اثر و شرایطی که به وجود آمده است. شاید به خاطر این است که یک مقدار انگیزهها کمرنگ شده است. برای اینکه نمیتوانند یک کار پیشرو بسازند تا ساختار را عوض کنند و یک نوآوری شکل بگیرد برای همین متاسفانه خیلی باب شده است که از روی دست همدیگر مدام کپی میکنند. ای یک کار بهتر را کپی کنیم. اگر یک فکر و یک
ایدهای هم وارد کنیم یا در دنباله خرابش میکنیم یا اینقدر ادامهاش میدهیم که اتفاقِ خوب گذشته را زیر سوال میبریم. همین موضوع باعث شد که ما محله گل و بلبل را بسازیم چون نمیخواستیم در جا بزنیم. این تفکر در ما بوجود آمد که دیگر برنامه زنده نسازیم و به جای کار ترکیبی، کار نمایشی انجام دهیم. وگرنه تلویزیون به آن فرم قبلی قانع بود و مدیران میگفتند همان را بسازید خیلی خوب است برای اینکه مخاطب دارد! اما اینکه آیا سطح سلیقۀ مخاطبین نزول پیدا کرده است؟ به نظرم اینگونه نیست. چون امروز مردم دارند سریالهای روز دنیا را آنلاین میبینند. شب در آمریکا پخش میشود و صبح اینجا با زیرنویس در دسترس است. پس این مخاطبی که اینطور دسترسی دارد به این سریالها نمیتوانیم بگوییم سطح سلیقهاش پایین است.من فکر میکنم این ما هستیم که سلیقه مخاطب را دست کم میگیریم و برای همین داریم بینندههایمان را از دست میدهیم. بحث اینکه فیلمهای کمدی در سینما فروش آنچنانی پیدا میکند، دلیلش شاید یک مقدار شرطی شدن مردم باشد که میگویند برویم آن فیلم را ببینیم که بخندیم حالا به چه میخندیم هم مهم نیست. فقط صرف اینکه برویم یک
اوقات خوشی را پشت سر بگذاریم. من مخاطب را دستکم نمیگیرم. به خاطر همین مردم به این برنامه رای میدهند. سطح سلیقۀ مخاطب پایین نیامده است. آنها کار خوب را تشخیص میدهند و تحسین میکنند. هر از گاهی در سریالهایمان هم این اتفاق میافتد، سریالی که از لحاظ کارگردانی و قصه پررنگتر است با اقبال بیشتری روبرو میشود.
دیدگاه تان را بنویسید