جام جم آنلاین: غنی بعد از تجربههای متنوع در سریالهایی مانند تب سرد و پنج کیلومتر تا بهشت به کارگردانی علیرضا افخمی، هزاران چشم ساخته کیانوش عیاری، سقوط آزاد به کارگردانی علیرضا امینی، خون بها به کارگردانی جواد مزدآبادی و چند سریال دیگر این فرصت را یافته که در همکاری با مهران مهام به عنوان تهیهکننده و برزو نیکنژاد در مقام کارگردان، برای بازی در نقشهای متنوع محک بخورد. با توجه به همکاری قبلی با آقای مهام و نیکنژاد، نقش نگار را خودتان انتخاب کردهاید یا آنها این نقش را به شما سپردهاند؟ انتخاب من نبود. شاید قرار بوده بازیگر دیگری نقش نگار را بازی کند چون زمانی بازی در این نقش به من پیشنهاد شد که فیلمبرداری شروع شده بود.
معمولا کارگردانها به بازیگران، بخصوص بازیگران جوان، نقشهایی پیشنهاد میدهند که قبلا مشابه آن را بازی کردهاند،
چطور شد درباره شما این اتفاق نیفتاد؟ دلیلش را آقای نیکنژاد و مهام میدانند اما هر چه بود، برای من بسیار خوشحالکننده است؛ نمیدانم به چهرهام مربوط است یا به سابقه کارم، اما معمولا همیشه به من نقشهای تکبعدی پیشنهاد میشود. آقای نیکنژاد جزو معدود کارگردانهایی بود که اعتماد کرد و هم در سریال قبلی و هم در سریال فعلی به من نقش متفاوتی ارائه داد. شاید این نتیجه شناختی باشد که در طرفین حاصل شده است. نگار از نگاه شما چطور دختری است؟ از نظر من یک دختر خیلی معمولی است؛ خیلی! از آن دخترهایی که همه ما یکی شبیه او را در اطرافمان دیدهایم و میشناسیم. دختر خوب خانواده که درسش را خوانده و قرار است برود سر زندگیاش. یک دختر شوخ و شنگ که در این برهه از زندگیاش بسیار ذوقزده است. همه ما دور و برمان کسانی را دیدهایم که برای مراسم ازدواجشان تا این حد ذوق دارند و آنقدر جشن عروسی برایشان مهم است که خیلی انرژی صرف آن میکنند، مدتها وقت میگذارند، دوندگی میکنند که یک جشن خیلی خوب و رویایی داشته باشند. نگار از جمله این آدمهاست و دقیقا در همین زمینه با من تفاوت دارد. شخصیت بدجنس سریال دردسرهای عظیم را بیشتر دوست داشتید
یا نگار پنچری را؟ ترجیح میدهم مقایسه نکنم، اما نگار آنقدر با خود من و با بقیه نقشهایم متفاوت است که برای بازی در آن درگیر چالشی شیرین و دوستداشتنی شدم. تا به حال چنین نقشی بازی نکرده بودم و شش ماه تمام ترس و دلشوره داشتم که از پس نقش برمیآیم یا نه و آیا میتوانم اتفاقی را که برای این نقش لازم است، رقم بزنم؟ این دلشوره و ترس برای من هم آموزنده بود و هم شیرین. کمی ترسناک است که یک بازیگر، مدتی بعد از شروع یک سریال چهل قسمتی به جمع بازیگران اضافه شود، یکی از نقشهای اصلی را برعهده بگیرد و بازی در نقشی را شروع کند که از خودش دور است. دلایل زیادی باعث شده، من این نقش را دوست داشته باشم. مثلا من در دردسرهای عظیم یک ماه یا نهایتا 5/1 ماه بازی داشتم، اما در سریال پنچری شش ماه کار داشتم و باید نقشی را بازی میکردم که نیاز به فکر و وقت بیشتری داشت. در این سریال فضایی را تجربه میکردم که برای من جدید بود. تجربه همکاری با تهیهکننده و کارگردان را داشتم، اما آدمهای پشت صحنه و فضای کار برایم تازه بود. پنچری یک سریال صرفا طنز نیست و من جزو بازیگران طنز آن نیستم، اما در عین حال هیچ وقت با این همه بازیگر حرفهای طنز
کار نکرده بودم. کار با بازیگرانی مانند آقای لولایی و خانم سعادت که جنس کارشان خیلی متفاوت است، از دیگر دلایلی است که پنچری را برای من متفاوت میکند، ضمن این که در این سریال همه به من کمک کردند؛ آقای تیموری، بقیه بازیگران و تکتک عوامل پشت صحنه. چرا شما طنز بازی نکردهاید؟ بیشتر از هر چیز جنس کار این طوری میطلبید و بیشتر از هر کسی و از همان روز اول، آقای نیکنژاد از من میخواستند، طنز بازی نکنم. آقای نیکنژاد از روز اول کارم تاکید داشتند، قرار نیست من طنز بازی کنم و نگار باید یک دختر دوست داشتنی شیرین باشد، نه یک شخصیت طنز. فکر میکنم گریم در این باره بیتاثیر نبود؟ صددرصد. گریم خانم زهره سیهپوش خیلی کمک کرد که به سن و حس و حال نقش نزدیک شوم. تلاش شما در آغاز راه بازیگری به نتیجه رسیده است؟ جواب سوال شما خیلی حسی است. نمیدانم منظورتان از نتیجه چیست و فکر میکنم اگر نتیجه بگیرم، باید با این حرفه خداحافظی کنم و بنشینم خانه! سالهای ابتدایی کار هر بازیگری به معرفی و مطرح شدنش سپری میشود. میخواهم بدانم الان این اتفاق افتاده و راضی هستید؟ هر چقدر جلوتر میروم به این نتیجه میرسم که هر نقشی را بازی نکنم.
قبلا که جوانتر بودم فقط دوست داشتم کار کنم و اگر به کارنامهام دقت کنید، حتما نقشهای مشابه پیدا میکنید، اما چند سالی است که ترجیح میدهم کمکارتر باشم و نقشهایی بازی کنم که متفاوتتر است. به نتیجه هم خیلی فکر نمیکنم. فقط سعی میکنم مطالعه بیشتری داشته باشم. در کارگاههای بازیگری شرکت میکنم و اصولا دوست ندارم بنشینم و بگویم همه چیز را بلد هستم. کلی برنامه برای سالهای پیش رو دارم و اصلا نمیخواهم دست از یاد گرفتن بکشم. من خیلی به نتیجه فکر نمیکنم؛ برایم همین حرکت و پویایی مهم است. شاید بهتر باشد 30 سال دیگر از من بپرسید که نتیجه گرفتهام یا نه (میخندد).
دیدگاه تان را بنویسید