خبرگزاری فارس: بسیاری جان فورد را تاریخساز برای آمریکا دانستهاند و به راستی فورد با سینما توانست فرهنگ و تاریخ این سرزمین را برای مخاطبانش به تصویر بکشد. با وجود اهمیت فیلمهایی مانند «چه سرسبز بود درّه من» و «خوشههای خشم»، نام فورد با سینمای وسترن گره خورده است. «کلمانتین عزیرم»، «چه کسی لیبرتی والانس را کُشت»، «دلیجان»، «سه پدرخوانده»، «جویندگان»، «دژ آپاچی» و «چگونه غرب تسخیر شد» ازجمله مشهورترین فیلمهای فورد در ژانر وسترن است. فورد در توضیح نگاهش درباره سینمای وسترن و دوران غرب (وحشی) اظهارات پراکندهای داشته که با عنوان «سوار کهنهکار دوباره میتازد» گردهآوری و منتشر شد که متن زیر در ادامه میخوانید: بهترین شکل این فیلم، آن است که دیالوگ کم و حرکت زیاد داشته باشد. وقتی چنین فیلمی از میان تصاویری ساده، زیبا و متحرک داستانش را بگوید و شخصیتهایش را آشکار کند و تا حد ممکن کم دیالوگ باشد، آن وقت میشود یک تمام عیاری که از تمامی امکانات سینماییاش بهره برده است. برای اجرای سینمایی، من در تمام موضوعها مناسبتر از یک داستان وسترن نمیشناسم. کسانی که به طعنه، فیلمهای وسترن را (اپرای اسبی) لقب
دادهاند آدمهای افادهای و متظاهری هستند و منتقدان اغلب از این دستهاند. با وجود این، من آدمی نیستم که از همه منتقدان متنفر باشم. بدیهی است بین آنها آدمهای باسوادی هم پیدا میشود و من به حرفهای آنها گوش میدهم؛ حتی برخی پیشنهادهای آنها را به کار بستهاند اما انتقادهای آنها بیشتر مخرب بودهاند. انتقادهایی که پر از اظهارنظرهای کلی و خالی از هر گونه دقت و توجهی هستند. مسخره است؛ من حتی فکر میکنم منتقدان معروف روزنامهها زیاد به دیدن فیلمهای وسترن نمیروند و برای این کار، منتقدان درجه دو و دستیاران خودشان را میفرستند. آنها هم در نقدهایشان این فیلمها را مسخره و مبتذل معرفی میکنند؛ خب، دوست داشتن یک فیلم وسترن برای آنها شرمآور است چون دوست داشتن چنین فیلمی در نظر آنها جنایت است. همانطور که فیلمهای جنگی یا فیلمهای عاشقانه ضعیف و تقلبی وجود دارد، در میان فیلمهای وسترن نیز آثار ضعیف و بی مایه دیده میشود. اما وسترن به خاطر وسترن بودنش محکوم نمیشود زیرا کسی به خاطر جنگی و عاشقانه بودن فیلمهای جنگی و عاشقانه، این فیلمها را محکوم نمیکند. هر فیلمی باید بر اساس امتیازات خودش ارزیابی شود و وسترن به
اندازه هر مضمون دیگری مدعی ارزش و اعتبار بالایی است. منتقدین پشت هم میگویند ما وسترن میسازیم چون راه آسانی برای پول در آوردن است. این حرف مهملی است. ساختن فیلمهای وسترن ارزانتر و یا آسانتر از ساختن دیگر فیلمها نیست. وسترن را باید رد صحنه واقعی و خارج از استودیو ساخت که کار بسیار سختی است. این دشوارترین و پرخرجترین فیلم شکلسازی است. البته این حقیقتی است که فیلمهای وسترن عموما فیلمساز هستند؛ مگر چه اشکالی دارد؟ اگر هالیوود به جای اینکه به نیازهای منتقدین توجه کند، بیشتر به نیازهای عامه مردم توجه میکرد، حالا به این وضع فلاکتبار گرفتار نبود. کار سینما از یک جنبه هم تجارت است. اگر ما بتوانیم آن چه مردم میخواهند به آنها بدهیم، این کار، تجارت خوب و پولسازی میشود. تماشاگران راضی و خوشحالند ما هم همینطور. دیگر چه اشکالی باقی میماند؟ معتقدم که چیزهایی هست که نباید روی پرده سینما نشان داد این تقصیر هالیوود است که در سالهای اخیر با ساختن فیلمهای کثیف میخواهد پول در بیاورد و تماشاگران را جذب کند. من یک کاتولیک و ایرلندی هستم. از اینها که بگذریم مرد هستم و به مردانگی خودم هم ایمان دارم. نمیخواهم
تظاهر به عفاف کنم ولی معتقدم که چیزهایی هست که نباید روی پرده سینما نشان داد. من به هیچ وجه حاضر نیستم بعضی از فیلمهایی را که امروز نمایش میدهند را تماشا کنم و یا حتی کسی را برای دیدن آگهی این فیلمها ببرم. آگهیهایی با عکسهای زنهای نیمهلخت و حالتی فریبنده که با توسل به تحریک پستترین غرایز، قصد پول در آوردن دارند. این فیلمها که اعتباری برای هالیوود کسب نمیکنند. من وقتی ساختن یک فیلم وسترن را در صحنههای واقعی تمام میکنم و باز می گردم احساس میکنم آدم بهتری شدهام. اما فکر نمیکنم کسی از دیدن و یا خواندن بعضی از این آشغالهای مدرن چنین احساسی کنند. امروز به یاد ندارم وسترنی که چنین اعلانی داشته باشد: «تماشای این فیلم برای بزرگسالان مجاز است.» امروزه شما وقتی به سینما میروید، احساس گناه میکنید همانطور که از رفتن به یک سالن استریپ تیز چنین احساسی میکنید. این چیزها به طور متناوب در فیلمها تکرار میشود. فردا یکی میآید فیلمی درباره یک پسر بچه و یک سگ میسازد و فیلمش پول در میآورد و بعد از آن همه ساختن فیلمهایی با زوج پسر بچه و سگ را شروع میکنند. واقعا اگر مسأله عشق و جنسیت به شیوه درست و
پسندیدهای مطرح شود مسلما من هیچ مخالفتی با طرح آن در سینما ندارم. عشق آتشین که در خیلی از فیلمهای وسترن است. من فکر میکنم جنسیترین فیلمی که تا به حال ساختهام فیلم مرد آرام است. تمام این فیلم درباره مردی بود که سعی میکرد زنی را رام کند ولی همه چیز درست بود. این دو ازدواج کرده بودند و این بر پایه یک موقعیت اخلاقی بود که با صداقت، پاکیزگی و شوخی به آن پرداخته شده بود.اینها اساس و بنیاد یک وسترن خوب هستند. با یک داستان وسترن شما میتوانید فیلم محکم و مؤثری بسازید که برای بزرگسالان معقول باشد و در عین حال یک مرد بتواند بچهاش را به تماشای آن ببرد تا بداند که راه و رسم زندگی این گونه باید باشد. از همه اینها که بگذریم ما از کارهای کثیف و مضحک پول در نمیآوریم. ژانر وسترن اخلاقی است شنیدهایم فیلمهای وسترن را «نمایش اخلاقی» لقب دادهاند. نمیخواهم بگویم این طور نیست، بله وسترن اخلاقی است اما نه با این لحن بدی که درباره آن حرف می زنند. من احساس میکنم این فیلمها از دیدگاه اخلاقی دارای ارزشهای پایهای و بنیانی هستند و این ارزشها را ستایش میکنم. از دید من ارزشها باید اینگونه باشند. ما، در وسترن از
آدمهای غیراخلاقی هم استفاده میکنیم. در دلیجان کلر تروور نقش یک زن بدنام و توماس میچل نقش یک دکتر الکلی را بازی میکرد. ما وجود چنین آدمهایی را انکار نمیکنیم، فقط آنها را سرزنش نمیکنیم و دربارهشان گزافه نمیگوییم. البته هر داستانی را درباره آنها میسازیم. اتفاقاً همین آدمها دارند با آدمهای اصلی فیلمهای وسترن تبدیل میشوند ممکن است شما آنها را کلیشه بدانید اما آنها همیشه هم کلیشه نیستند. من سعی میکنم هر چیزی را با دیدی ساده و متفاوت آنچه که دیگران درباره آن حرفه نشان میدهند، تصویر کنم. معتقد نیستم قهرمان خوب فیلم همیشه باید لباس سفید بپوشد اما باید خوبی بر بدی پیروز شود در وسترن بیش از دیگر گونههای فیلمها کلیشه وجود ندارد؛ در مورد اخلاقی بودن فیلمهای وسترن هم همین گونه است. برعکس دیگران من فکر نمیکنم همیشه قهرمانان خوب فیلم باید لباس سفید بپوشند و آدمهای بد لباس سیاه. در زندگی واقعی آدمهای خوب همیشه بر بدها پیروز نمیشوند، در فیلمهای وسترن هم همین گونه است اما در فیلمها معمولا خوبی در بدی پیروز میشود و به نظر من باید این گونه باشد. ویژگیهای کابویها از نگاه فورد من در وسترنهای خودم
برخی بیعدالتیها و حقایق تلخ و تراژیک تصویر کردم. همانطور که مسائل دیگری را هم به تصویر کشیدم. مردان واقعی غرب، کسانی مثل ویل راجرز بودند. آدمهایی خشن و بدوی. اما در بینشان نجیب و باوقار، پایبند به اخلاق و مذهب مثل بسیاری از مردم که چون زمین بکر، دست نخورده باقی ماندهاند (بودند). آنها زبان خودشان را داشتند اما فحاشی و بدزبانی نمیکردند. روحیه خشن، گرم و خلق خوشی داشتند. آدمهای محکم و پرمایهای بودند که همیشه میتوانستند بر سختیها و ناکامیهای خود لبخند میزدند. سربازانی بودند که در زمان جنگ میجنگیدند و گاوچرانهای کهنهکاری که در قرن قدیم گاوچرانی میکردند. امروزه هم گاوچرانها در مناطق ساحلی، جاهایی مانند مونتانا و ویومینگ کار میکنند و معمولا مسلح به تفنگهای وینچستر 30 هستند که برای محافظت خودشان در مقابل حیواناتی مانند گرگهای صحرایی به کار میبرند، نه برای کشتن همدیگر. ما سابقه تاریخی این گاوچرانها را در گذشته و حال مطالعه کردهایم. حتی بعضی از شخصیتهای واقعی وسترن مانند پاردنر جونز را، به عنوان کارشناس فنی در فیلمهایمان به کار گرفتهایم. به نظر من برخی ویژگیهای فردی این آدمها را که
آوردهاند در شخصیتهای وسترن فیلمهای ما خیلی خوب ترسیم شده است. این آدمها طبیعی هستند، خودشان هستند، افراد تکرو و خشنی هستند که در هوای آزاد زندگی میکنند و اجباری ندارند خودشان را با شرایط دیگر هماهنگ کنند. بعضی از قهرمانان اولیه فیلمهای وسترن مانند ویلیام اسهارد و باک جونز، کسانی بودند که واقعا ریشه در غرب داشتند میشد آنها را یک کابوی اصیل دانست چون در غرب بار آمده و زندگی کرده بودند. آنها مردان نیرومند و باشهامتی بودند که در اسبسواری و تیراندازی مهارت فوقالعادهای داشتند. کسانی مانند تام میکس یا هریکری که شخصیت سوار ولگرد را اولین بار در سینما بازی کرد. او مرد ساده و سرد و گرم کشیدهای بود، آدم متواضع و سختیدیدهای بود چون اینها آدمهای طبیعی بودند و نقشهای طبیعی خودشان را در فیلمها بازی میکردند هیچ وقت توجهی به آنها نشده است. در دوران سینمای صامت تنها هنرپیشگان فیلمهای عاشقانه را با آن بازی اغراقآمیزشان بازیگر به حساب میآوردند و به بازی ساده و بیمبالغه هنرپیشههای فیلمهای وسترن توجه واقع نمیشد. به نظر منتقدین بازی هنرپیشهای خوب بود که معلوم باشد بازی میکند حال آنکه هر چه بازی
هنرپیشه محسوس باشد و کمتر به چشم بیاید بهتر است. در فیلمهای وسترن بازیگران زیادی مشمول چنین برداشت نامنصفانهای شدهاند؛ مانند هنری فوندا و گری کوپر فقید که بازی او در فیلمهای ماجرای نیمروز و گروهبان بورک عالی بود. از این خوشحالم که برخی از منتقدین متوجه ارزشهای کار او در این فیلم شدهاند. همین طور هم جیمز استوارت. در بین هنرپیشههای وسترن دو نفر هستند که هرگز به طور شایستهای تحسین نشدهاند. این هر دو از دوستان خوب و نزدیک من بودهاند و در فیلمهای زیادی با هم کار کردهایم. جان وین و وارد باند که چندی پیش از دنیا رفت؛ جایش در میان ما خالی است. به نظر من یکی از جذابیتهای بزرگ فیلمهای وسترن این است که مردم دوست دارند خودشان را با این کابویها بسنجند و تطبیق دهند همه ما عقیده و آروزی قرار داریم همه ما آرزو داریم از شر بدبختیهای دنیای متمدن اطرافمان رها شویم؛ ما به آن آدمهایی که میتوانستند آنقدر طبیعی و باشجاعت و سادگی، در دل طبیعت، زندگی کنند، غبطه میخوریم. اسمش چی بود؟ ... میتی؟ خودشه. همه ما والتر میتیها هستیم. همه ما درباره خودمان در حال انجام کارهای قهرمانانه، فیلم میسازیم. اما با همه
اینها آدمهای بد، بیشتر از آدم خوب داریم. ممکن است قهرمانان فیلمهای وسترن، «بزرگتر و کاملتر از آدمهای زندگی واقعی» باشند. اما با این همه آنها بسیاری از قهرمانان تاریخی ما نیز هستند و ما از مخدوش کردن تصورات عامه مردم بیزاریم. اگر ما یک مرد خوشتیپ و یک زن جذاب را برای ایفا نقشهایی انتخاب کنیم که تا اندازهای مانند سرگذشت آدمهای واقعی است. در ترسیم چهره آدمهایی که واقعاً خوشگل نبودهاند، کاری بدتر از آنچه همیشه در سینما انجام میدهند، نکردهایم. من خودم آدم نسبتاً زشتی هستم خب، مردم نمیخواهند برای دیدن قیافه من در یک فیلم پولی بپردازند. بعید نیست بیدقتی و خطاهای زیادی در این زمینه وجود داشته باشد که فیلمهای وسترن، قهرمانان خوب و آدمهای پست یک دوره تاریخی را بیش از حد پرزرق و برق و نمایشی، نشان داده باشند؛ یا بیش از اندازه بر هفتتیرکشی و تیراندازی تأکید کرده باشند. ما میتوانستیم بدون چنین شخصیتهایی هم فیلم بسازیم که به عنوان قهرمان اصلی فیلم، از طبقه دوم عمارتی روی اسبش میپرد، یا در یک مرتبه با هفتتیرش، بیست گلوله شلیک میکند و از این هم خندهدارتر این که یک آدم رذل با ریش و موی ژولیده،
دستیارش باشد. همانطور که گفتم، این چیزها همگانی شدهاند اما در همه فیلمهای وسترن هم به کار نمیروند. ما را به استفاده بیاندازه از خشونت متهم کردهاند و این که اغلب یک پایان خوب را با استفاده افراطی از مضامین و مفاهیم خشن به دست میآوریم. البته ما سزاوار این اتهام بودهایم؛ چون بالاخره آن روزگار، روزگار خشن و سختی بوده است. من سعی کردهام در خشونت زیادهروی نکنم و به همین ترتیب، افراد زیاده داشتهایم که وسترنهای خوبی ساختهاند. واژه بسیار متداول «هفتتیرکش» ما را وادار به تحسین میکند؛ در عین حال ما سعی میکنیم تیراندازی و از پای در آوردن افراد را به حداقل برسانیم. ولی آدمهای غرب قدیم واقعا مسلح بودند و به یکدیگر شلیک میکردند؛ چون بالاخره تا مدت زیادی قانونی وجود نداشت. کار خطایی است که از آدمهای پستی مانند بیلیکید قهرمان ساخته شود این کار خطایی است که از آدمهای پستی مانند بیلیکید،(بیلیکید، از شخصیتهای محوری فیلم پت گریت و بیلیکید) قهرمان ساخته شود. آدمی که از هر کسی که شما تصورش را کنید، فاسدتر و بیرحمتر بود. به هر حال، این حقیقی است که بخش اعظم گرایش به نظم و قانون، با اصلاح و تغییر
هفتتیرکشها و جنایتکاران و روی آوردن آنها به مشاغلی چون کلانتری، صورت گرفت زیرا این کار برای آنها شهرت و اعتبار و قدرت زیادی به همراه داشت. مردانی مثل وایات ارپ واقعا عصبی نبودهاند و مجبور نمیشدند در هر موردی از اسلحه خود استفاده کنند. آنها با نیروی اعتماد به نفس و اعتبار و فردیت استوار خویش، مقابل حریف میایستادند. آنها با منش و رفتارشان، حریفان خود را خجالت زده و سرافکنده میکردند؛ آنها آدمهای خوشبختی بودند. کلت 45 مزخرفترین اسلحهای است که تا به حال ساخته شده اگر یکی از آنها را به دست بگیرید، میفهمید چه میگویم؛ پاردنر جونز جایی به من گفت: اگر شما وایلدبیل هیکاک را در یک انباری قرار دهید، او با یک کلت 45، حتی نمیتواند دیوار را هدف قرار دهد. این هم اشتباه است که قهرمانان وسترن، در بسیاری از موارد سر و وضع یک جنتلمن تمام عیار را پیدا میکنند؛ کار چرت و احمقانهای است. به هر حال، آنچه مسلم است، آن روزگار نسبت به آنچه امروز ما میشناسیم، روزگار متفاوتی بود؛ صرف زنده ماندن، تواناییهای غیرمعمولی را میطلبید و مردانی که در آن روزگار حکمفرمانی میکردند، آدمهای غیرعادی بودند. نقش زنان در دنیای
وسترن آنها واقعاً آدمهای قوی و درشت اندامی بودند. میگویند من در فیلمهایم به شخصیت زن نمیپردازم شاید تا حدودی حق با آنها باشد. اما بایستی دانست، در دنیای غرب مردان مسلط بودند و نقش اساسی را آنها ایفا میکردند. زن ها در حاشیه بودند و نقشی فرعی داشتند، با این حال، نباید این نقش را کم اهمیت دانست. در غرب زنهایی بودند که در کافهها کار میکردند، البته نباید آنها را موجودات کثیف و مخوفی دانست جز این زنهای خانه و خانواده هم بودند. برای زنان نیز، آن دوران، روزگار سخت و دشواری بود در فیلمهای وسترن، نقش زنها را کلر تروور و جین دارول خوب بازی کردهاند. اما تا به حال هیچ کدام از آنها، همینطور هنرپیشههای مرد به خاطر یک فیلم وسترن اسکار نگرفتهاند. برای من قضاوت در مورد فیلمهای خودم مشکل است. ولی دختری با روبان زرد و خوانندگان بهترین وسترنهای من هستند. دلیجان و اسب آهنین را دوست دارم. از مردی که لیبرتی والانس را کشت، خوشم میآید. خوشحالم که دلیجان آغازی بود بر ساختن وسترنهای باوقار و پخته. این را دیگران هم خاطرنشان کردهاند اما دلیجان جایزه بزرگ اسکار را نگرفت. نمیخواهم بگویم اگر فیلمی اسکار بگیرد مایه
افتخار است. فیلمهای دیگری هم دارم که باعث افتخار من است من خیلی از وسترنهایم را به خاطر میزان ذوق و زحمتی که در آن به کار بردهآم به هیچ وجه کم ارزشتر از برخی از فیلمهایم که اسکار گرفتهاند نمیدانم. سفر طولانی به خانه، آقای لیکون جوان، خورشید به روشنی میدرخشد و وقتی ویلی به خانه میآید را دوست دارم. همانطور از وسترنهای دیگران مانند حادثه اکسبو، شین، رود سرخ و ریو براوو، نیز خوشم میآید. در کار ما جایزه اسکار آرزوی فیلمساز نیست در کار ما جایزه اسکار آرزوی فیلمساز نیست جایزه ارزنده برای کارگردانها جایزه اتحادیه کارگردانان سینمای آمریکا و جایزه منتقدین سینمای نیویورک است. با وجود این ستایش منتقدین، آرزوی نهایی یک فیلمساز نیست. اما وقتی جایزهها و ستایش منتقدین در استقبال مردم از یک فیلم تأثیر میگذارد، مایه تأسف است. فکر میکنید اسکار برای من چه ارزشی دارد؟ اسکار یعنی چه؟ اعضای آکادمی علوم و هنرهای سینمایی چه کسانی هستند؟ چه کسی برای انتخاب کارهای برتر رأی میدهد؟ البته من عضو آکادمی نیستم و هیچ وقت هم نبودهام. به طور کلی فکر نمیکنم هیچ جنبهای از تاریخ ما به خوبی و کمال غرب قدیم، روی پرده سینما
تصویر شده باشد. در هر فیلمی ناگزیر، تا اندازهای از واقعیتها و حقایق تاریخ عدول میشود. مردم چیزهایی که به نظرشان عجیب برسد به سادگی نمیپذیرند؛ هر چند این امور حقیقت داشته باشد. به عنوان نمونه شما نمیتوانید در یک فیلم ژنرالی را نشان دهید که در رأس سپاه خود در جنگ سوار بر الاغی است در حالی که ردایی از مخمل به دوش و کلاهخودی به سر دارد و چتری به دست گرفته تا او را از آفتاب محافظت کند. حال آنکه ژنرال کروک واقعا در جنگ همین طور شرکت میکرده است. بیشتر مردان غرب لباسهای ساده و زمخت میپوشیدهاند و غالباً هم لباسهایشان کثیف بوده است. شما میتوانید تا اندازهای کثیفی را تحمل کنید و میدانید رفتن به حمام و خشکشویی چقدر مشکل است. مدتی پیش ما به این نکته رسیدیم که شخصیتهای وسترن لباسهای دقیق و ظریفی را که استادانه دوخته شده بودند کنار بگذارند؛ لباسهایی که قبلاً به عنوان لباس مخصوص کابوییها در سینما در نظر گرفته شده بود،به عنوان مثال ترتیبی دادیم تا جانوین در یک نقش بدون کت و یا یک شلوار بنددار ظاهر شود؛ در سوارهنظام اینطور شد. سرخپوستها در نظر من ارزش والایی دارند سرخپوستها در نظر من ارزش والایی
دارند و من برای آنها ارزش و احترام فراوانی قائل هستم. وقتی سالها پیش برای ساختن فیلمیف اولین بار به یکی از قرارگاههای این سرخپوستها رفتیم، آنها در وضع بدی بودند. گرسنگی، فقر و بیماری داشت آنها را از بین میبرد. دستمزدی که بابت استخدام تعدادی از آنها در فیلم دلیجان دادیم، تا اندازهای اوضاع و احوالشان را بهبود بخشید. سرخپوستها مانند همیشه زندگی میکنند. ساده و وابسته به زمین. آنها در اصل تفاوت عمدهای با روزگار گذشته خود نکردهاند. همانطور مبارز و سرسخت هستند. در فیلمهای وسترن عنصری که به راستی به اصیلترین و دقیقترین شیوه ممکن ترسیم شده زمین است. به نظر من شما میتوانید بگویید شخصیت واقعی وسترنهای من همیشه زمین بوده است. من همیشه به فیلمبرداری فیلمهایم افتخار کردهام و فیلمهای وسترن من عموماً فیلمبرداری برجستهای داشتهاند با این حال بسیار کنم جایزه و یا اعتباری کسب کردهاند. در حالی که اگر جلوهها و ترکیبهای بصری بیاهمیت باشد در آخر احساسی به وجود نمیآید. وقتی فیلم دختری با روبان زرد را میساختم، همانطور که فیلمبردارم رمینگتون فیلم را طراحی و رنگآمیزی میکرد، من هم سعی کردم با دوربین
عکاسی چند تا عکس مثل تصویرهای او بگیرم. فکر میکنم از نظر رنگآمیزی و طراحی این فیلم خیلی موفق از کار درآمد. همین طور وقتی جویندگان را میساختم، از طرحها و نقشمایههای چارلز راشل بهرهمند بودم. البته این دو فیلمبردار از بزرگترین هنرمندان ما در فیلمهای وسترن بودند. آیا تصویری زیباتر از دورنمای مردی که سوار بر اسب میتازد وجود دارد؟ یا یک مسابقه اسبسواری در پهنه یک دشت؟ آیا ایرادی دارد مردم چنین زیباییها را دوست داشته باشند؟ خواه شخصاً آن را تجربه کنند و یا با دیدن یک فیلم آن را ببینند یا احساس کنند. امروز بسیار کم هستند آدمهایی که مزرعهها، دشتهای گسترده، حیوانات و طبیعت را به نمایش بگذارند. «منیومنت ولی» زیباترین و آرامشبخشترین جای دنیا است ما طبیعت را نزد مردم میآوریم و آنها از راه فیلمهای ما به دامن طبیعت پناه میبرند. مکان محبوب من «منیومنت ولی» است؛ جایی که ایالتهای یوتا و آریزونا به هم میپیوندند. رودخانه، کوه، دشت، صحرا و هر چیزی که زمین بتواند روی خود داشته باشد در آنجا یافت میشود. من در آنجا احساس آرامش میکنم. من تمام دنیا را زیر پا گذاشتم اما برای من کاملترین، زیباترین و
آرامشبخشترین جای دنیا همان جاست. خیلیها به خاطر کارگردانی فیلم وسترن من را محکوم کردهاند و هر وقت ساختن وسترن جدیدی را شروع میکنم، میگویند این پیرمرد باز هوای غرب به سرش زده است. من برای این حرفها اهمیتی قائل نیستم و فیلمهای وسترن و غیروسترن زیادی ساختهام. فکر نمیکنم سینمایی وسترن نیاز به دفاع من و همکارانم داشته باشد. هر چند اگر نیاز باشد میتوانم با تمام توان از فیلم وسترن دفاع کنم. اگر کسی فیلمهای وسترن را دوست داشته باشد، آدمهای روشنفکر او را به بیسوادی و عامه بودن متهم میکنند به گمان آنها روشنفکر کسی است که فیلمهای سکسی مربوط به جنایات جنسی و فواحش و معتادین به مواد مخدر را دوست داشته باشند. اگر فیلمهای زیرنویسدار خارجی را صرفا به خاطر اینکه خارجی هستند دوست داشته باشد روشنفکر است اما این کار بیش از اینکه با تفکری عمیق و معنادار صورت بگیرد، کاری متظاهرانه است. من آدم خودخواهی نیستم و دوست ندارم فیلمهای خود را مطرح کنم اما اکنون زمان آن رسیده است که سازندگان و علاقهمندان فیلمهای وسترن به جای اینکه از پرداختن به فیلمهای وسترن خجالت بکشند، سر بلند کنند و در دفاع از این فیلمها
حرفشان را بزنند. هرگز کسی نباید از دوست داشتن سینمای وسترن خجالت بکشد، وسترن را در سرتاسر دنیا میبینند، میفهمند و دوست میدارند. در ژاپن مردم من را میشناسند، در انگلستان غالباً برای سخنرانی در دانشگاههای کمبریج و آکسفورد از من دعوت میکنند (تا) برای دانشجویان صحبت کنند. اگر منتقدان آمریکایی باز هم اصرار دارند فیلمهای وسترن را دست کم بگیرند و علاقهمند بودن به وسترن را نشانه کوتهفکری بدانند، من تا وقتی که آثارم را با سرخوشی و افتخار به یاد میآورم از این بابت کوچکترین نگرانیای ندارم. تا زمانی که مردم این فیلمها را دوست دارند و به تماشای آنها میروند و تا مادامی که وسترن راستگو و جذاب است، من غمی ندارم چون میدانم این منتقدین متظاهر هستند که اشتباه میکنند و حق با ما سازندگان، تماشاگران و دوستداران فیلمهای وسترن است. منبع: کتاب «اسطوره سینما» ترجمه مسعود نقاشزاده
دیدگاه تان را بنویسید