سرویس فرهنگی فردا؛ یاسین قاسمی: «ماجرای نیمروز» اثری خارق العاده که فراتر از سینمای ایران نقشآفرینی کرده است. فیلمی که به روایت تاریخی استنادی و حساس درباره تضاد عمیق بین دو ایدئولوژی میپردازد؛ کشمکش و تضادی که بیان دو فرد یا گروه نیست بلکه دو عقیده در برابر هم قرار گرفتهاند و ایدئولوژی انحرافی (مجاهدین خلق) بدنبال سهم خواهی از انقلاب، دست به هر اقدامی میزنند، پدر به فرزند رحم نمیکند، رفیق چندساله نارفیق میشود، مومن انقلابی با سابقه مبارزات سیاسی، نفوذی میشود و... . سالهای آغازین انقلاب اسلامی جزء دراماتیک و پر هیاهوترین سالهای تاریخ این مملکت است که پس از گذشت 3 دهه از آن جز چند اثری مثل «امکان مینا» که در پایینترین سطح خود ساخته شده و همچنین فیلم «سیانور» که اثری فاخر به کارگردانی بهروز شعیبی ساخته شد، اثر قابل توجهی در این حوزه سیاسی-تاریخی مهم مشاهده نکردیم.
ماجرای نیمروز با مبارزه مسلحانه از طرف مجاهدین خلق همزمان با عزل بنی صدر در ریاست جمهوری و همچنین شروع تحقیقات عملیاتی سپاه آغاز میشود. در ادامه داستان، گروه عملیاتی 5 نفرهای تشکیل میشود که هر کدام از این جوانانِ متعهد و دو آتشه به سبک خودشان همه زورشان را میزنند تا کشور را در کوران جنگ تحمیلی و جنگ داخلی با منافقان سرپا نگه دارند.
«ماجرای نیمروز»؛ روایتی خیرهکننده از تاریخ؛ اینجا بخوانید
زمانی که مخاطب به بازیگرانی همچون جواد عزتی و احمد مهرانفر در فیلم مواجه میشود، این امر در ذهنش تداعی خواهد شد که آیا این طنازان عرصه سینما و تلویزیون توانایی ایفای نقش در چنین فیلم سیاسی-تاریخی حساس را دارند یا نه؟!
شاید در نگاه اول، شخصیتهای فیلم که در ظاهر خاکستری به نظر میرسند در مواجهه با جریان مجاهدین خلق یک طرفه به قاضی رفته و دنبال این باشند که تمامی نیروهای منافقین را دستگیر و اعدام کنند؛ اما در جریان فیلم وقتی رحیم نزد شهید بهشتی(ره) میرود و ایشان میگویند: «در برخورد با مجاهدین انصاف را رعایت کنید» و همچنین مسعود (بازجو) در جلسات گروه معتقد است که باید جوانان 15 - 16 سالهای که از روی ناآگاهی وارد این سازمان شدند را دستگیر کرد و آنها را «نجات» دهیم؛ مخاطب متوجه میشود که سازندگان ماجرای نیمروز نه تنها یک طرفه به قاضی نرفتهاند، بلکه در عمق روایت قصه خود به ابعاد و نظرات مختلفی در برخورد نرم یا خشن با منافقین پرداخته است.
ماجرای نیمروز اثری فاخر است که به میزانسن وابستگی دارد؛ اگر با نگاه عمیق به شکل قرارگیری بدن، نحوه دیالوگها، حرکات دست، چشم و صورت بازیگران بیندازیم، متوجه این امر خواهیم شد که توجه به نکات دقیق میزانسن چه مقدار بر حس صحنههای فیلم اثرگذارند. بطور مثال عباسِ ماجرای نیمروز به گونهای در قاب دوربین، مباحث قرار میگیرد که کاملا نشاندهنده شخصیت مرموز و نفوذیاش است؛ همچنین صادق (حفاظت اطلاعات) شخصیتی آرام که همواره از گوشه به گروه عملیاتی نگاه میکند و با توجه به مسئولیت حساسش، همه را زیر نظر دارد. کمال شخصیت مغروری دارد، چریکی که به سختی راضی میشود فتح قلهها در جنگ را کنار بگذارد و به نبرد شهری در تهران روی آورد ولی با اصرار رحیم میپذیرد که وارد تیم عملیاتی شود، او بسیار خشن و انقلابی است که میخواهد کار مجاهدین را هر چه زودتر یکسره کند، این ظرافتها باعث شد تا مخاطب در حین دیدن فیلم، همواره در تلاطم باشد و به رمز و راز داستان پی ببرد.
مهدویان با خلق تیپهایی دوگانه و متضاد بیان میکند جنگ شهری با ستون پنجم فرق بسیاری با نبردهای آزادسازی در قله و بیابان دارد و حرفهای خودش را تا حدی از زبان شخصیت مسعود بروز میدهد؛ گفتمانی که پیش از این در فیلم «چ» و داستان آزادسازی پاوه مشهود بود.
«ماجرای نیمروز » ۴ میلیاردی شد؛ اینجا بخوانید
دیالوگ کاراکترهای مختلف نشاندهنده یک درام سیاسی است. شخصیتها خلاصه حرف میزنند، دیالوگها هویت مستقل هر شخصیت را در نحوه حرف زدن آدمها با یکدیگر را بر ملا میکنند. دیالوگنویسی ماجرای نیمروز، هیجان میبخشد، ضرباهنگ دارد، موجب افزایش کشمکش میشود و در عین حال طعنههای سیاسی خود را هم داراست.
موفقیت آثار تاریخی آن هنگامیست که بتواند مخاطبان خود را وارد دیالوگهای خود کند. تلاش مهدویانِ جوان در بیان بعضی ناگفتههای تاریخی اوایل انقلاب قابل ستایش است. ماجرای نیمروز با بازی ستودنی بازیگران معمولیاش نشان داد که برای جذب مخاطب، فقط نیاز به سوپر استار نیست؛ بلکه نیازمند فیلمنامه، میزانس، موضوع خوب و مهم است.
دیدگاه تان را بنویسید