خبرگزاری فارس: حسام آبنوس؛ کمکم یک سال میشود که دیگر خبری از مسابقه کتابخوانی «کتاب و زندگی» نیست. مسابقهای که در ترویج یک کتاب! تاکید میکنم یک کتاب تبدیل به یک نشان معتبر شده بود و توانسته بود اعتماد مخاطبان را به خود جلب کند تا پیشنهادهای این مسابقه را بخوانند.
پیشنهادهایی که در راستای اهداف خاصی ارائه میشد و توانسته بود در آن مسیر موفق شود. تحکیم خانواده، توجه به سبکه زندگی شهدا، ترویج سبک زندگی دینی و ... از جمله اهدافی بود که برای این مسابقه در نظر گرفته شده بود.
مسابقهای که با کتاب «من زندهام» خاطرات معصومه آباد از روزهای اسارتش، آغاز به کار کرد و توانست به شمارگان قریب به 200هزار نسخه برسد. هرچند نباید از ظرفیتهای کتاب نیز چشم پوشید اما این رقم برای یک کتاب در سالهای اخیر عددی شگفتانگیز است که با همت فعالان فرهنگی انقلاب اسلامی به وقوع پیوست.
«کتاب و زندگی» در دومین انتخاب سراغ کتاب «خانواده» مجموعهای از بیانات رهبر انقلاب پیرامون خانواده رفت و این انتخاب یکی از انتخابهای نهچندان مناسب برای یک مسابقه عمومی بود. این امر که در صحبت با فعالان فرهنگی عرصه کتاب و کتابفروشان مورد تایید بود از این لحاظ است که باید پیام این کتاب را به واسطه یک اثر عمومی و خوشخوان به خواننده منتقل کرد و نه با بیانی صریح و همین سبب افت بسیار زیاد شمارگان در دور دوم شد. اصولا در مسابقات اینچنینی کتابهای دارای خط روایی که جذابیت عام بیشتری در این زمینه دارند موفقتر هستند.
«دختر شینا» خاطرات همسر شهید حاج ستار ابراهیمی به قلم بهناز ضرابیزاده، کتاب سومی بود که برگزیده شد و ظرفیتهای فوقالعاده این کتاب موجب شد، این کتاب نیز با رشد شمارگان مواجه شود و با اقبال مخاطبان مواجه شود. هرچند در این دوره اتفاق نادری برای تبلیغ یک کتاب صورت گرفت که شاید تا قبل از آن در ایران نمونه مشابهی نداشت؛ آن هم تولید تیزری سینمایی با حضور بازیگران مطرح سینما و تلویزیون بود که این نیز در رشد چشمگیر شمارگان کتاب بی تاثیر نبود و به تنهایی توانست تکان خوبی به فروش کتاب دهد و فروش آن را بالا ببرد. هرچند باید توجیه تولید چنین تیزری برای معرفی یک کتاب را سنجید زیرا در وضعیتی که همه از پایین بودن شمارگان و فروش نرفتن آثار گلایه میکنند با چه توجیه اقتصادی برای یک کتاب چنین اقدامی صورت میگیرد و آیا سقف فروش آنقدر هست که بتواند چنین محصولی از محل فروش کتاب تولید شود؟!
البته در این موضوع باید همراهی رسانه ملی را نیز ستود و ثابت کرد که هرگاه رسانه ملی هدفمند پای یک اقدام فرهنگی بیاید میتواند توجه مخاطبان از همه طیفها را به خود جلب کند.
چهارمین دور این مسابقه با رمان «رویای نیمهشب» به قلم مظفر سالاری مواجه شد. داستانی عاشقانه با تم مذهبی که قرعه به نامش افتاد تا به صورت گسترده توزیع و تبلیغ شود و حتی تیزری سینمایی برایش ساخته شد ولی باز هم موفقیت کتاب اول و حتی کتاب سوم را نتوانست کسب کند و در رتبه سوم فروش در میان چهار کتاب انتخاب شده در ادوار این مسابقه قرار گیرد. هر چند در این مورد باید ناهماهنگی در پخش تیزرهای این کتاب را نیز اضافه کرد که موجب شد کتاب در بازهای که باید به فروش میرسید موفق نباشد.
البته این نکته را هم باید مد نظر قرار داد که مرجع رسمی برای این آمارها ستاد برگزاری مسابقه بود.
از همان اواسط مسیر برگزاری این مسابقه نکاتی به نظرم میرسید که گاهی به برگزارکنندگان میگفتم و گاهی نیز ترجیح میدادم حرفی نزنم.
تحریک و تشویق مخاطب با جوایز (چه بزرگ و چه کوچک) روشی است که پس از مدتی کم اثر میشود و برگزار کنندگان این جایزه باید برای جذب مخاطب و فروش کتاب روشهای جایگزین مییافتند تا بتوانند همواره این مسیر را ادامه دهند. زیرا جوایز تا مدتی میتواند مخاطب را برای خواندن تحریک کند اما پس از مدتی انگیزهاش برای شرکت در چنین مسابقهای کمرنگ میشود و روند شمارگان ادوار مسابقه نیز میتواند این ادعا را اثبات کند.
نکته دیگر این است که محدود کردن انتخابها یعنی محدود کردن انتخاب مخاطبان (اصلا منظورم این نیست که مثلا سراغ همه طیفها رفته شود بلکه منظور این است که برای همان طیفی که به عنوان جامعه هدف در نظر گرفته شدهاند هم انتخابهای متنوعی قرار داده شود). پس خوب بود این انتخابها گسترده میشد. هر چند شاید این تنوعبخشی در انتخابها منجر به افزایش فروش و بالارفتن شمارگان نمیشد اما حداقل حُسن این کار این بود که میتوانست دایره مخاطبان مسابقه را افزایش دهد و برای ادوار بعدی روی آنها حساب کرد.
طبیعی است وقتی روی یک کتاب خاص در یک بازه محدود زمانی، تبلیغات صورت گیرد مخاطب تحریک میشود ببیند چنین کتابی که تا این حد برایش تبلیغ میشود، چیست؟ خب این ناخودآگاه موجب افزایش فروش و بالارفتن شمارگان میشود و شاید بتوان گفت رشد گلخانهای و مصنوعی است و در عمل موجب افزایش سرانه مطالعه و رشد مخاطبان کتاب نمیشود.
یک سوال؟ آیا این بالا رفتن شمارگان موجب افزایش و جذب افراد تازهای به مقوله کتابخوانی شده و حتی پایینتر از این آیا افراد تازهای وارد بازار کتاب شدهاند یا به خاطر هماهنگی در تبلیغات، کتابخوانها سراغ خرید این کتاب رفتهاند؟
نکته دیگر نحوه انتخاب کتابها بود. همانطور که بالاتر اشاره شد برخی انتخابها فاقد ظرفیت کافی برای پوشش دادن به تمام سلایق بود و دیگر این که برخی کتب مانند (من زندهام و دختر شینا که به صورت غیر رسمی عنوان شد که رهبر انقلاب بر آن تقریظ نوشتهاند) با پشتوانه تقریظ رهبر انقلاب مورد توجه بودند و این مسابقه سوار بر این موج شده بود.
حال که یک سال از خاموش شدن چراغ این مسابقه با تمام نقاط قوت و ضعف میگذرد باید یادآوری کرد که چنین مسابقهای که به این جایگاه رسیده نباید تعطیل شود و ایکاش برگزارکنندگان برای راهاندازی آن چارهای بیندیشند.
مسابقهای که توانسته بود شمارگان را بالا ببرد و دیگر توجهی به عدد چاپها نداشت و چاپ دوم و سوم را در عمل بیمعنا کرده بود و توانسته ارقام بزرگی را در عرصه تیراژ جابجا کند که بیسابقه بوده است.
این مسابقه که الگوی خوبی بوده نه تنها نباید به تعطیلی کشیده شود بلکه باید تکثیر گردد، (البته مسابقه کتابخوانی «روشنا» نیز یکی از تجربههای موفق در این زمینه است که هنوز به کار خود ادامه میدهد و در جریان است) و برای ترویج خواندن و خریدن کتاب تلاش شود.
البته باید این نکته نیز ذکر شود که با تمام نقدها بر این مسابقه، همین که برگزارکنندگان آن با همیت مضاعف آن را برگزار کردند جای قدردانی دارد و اگر کسی میتواند مدل بهتری را اجرا کند بسمالله.
دیدگاه تان را بنویسید