خبرگزاری فارس: تصور کنید یک سالن ورزشی ١٠٠٠ متری را با همه داربست ها و حتی جایگاه سنگی تماشاچیهایش چگونه میتوان به دکوری برای پربینندهترین برنامه ماه رمضان تبدیل کرد؟ یک سالن ورزشی دنج که 30 روز است فارغ از هیاهوی تماشاچیان در اختیار سازندگان «ماه عسل» قرار گرفته و حتی صدایِِ بال بال زدن یک کبوتر که نزدیکِ 30 روز است اینجا محبوس شده و حالا دیگر تبدیل شده به یک کبوتر ماه عسلی! نیز به خوبی شنیده میشود. ازدحام آدمهایی از سن بالا گرفته تا بچههای خردسال در وردی مجموعه ورزشی نیز از نکات قابل توجهی است که در ادامه ماجرای آن روایت میشود. حالا تصویر یک سالن ٧٠٠ متری را با یک زمینه سیاه پررنگ و پردههای سیاه در پشت سر مجری داشته باشید و یک دکور عظیم که شبیه خرچنگی است با چنگال باز! آن پشتتر ها هم تونلی برای رفت و آمد مجری و مهمانان تعبیه شده و شهری هم زیر پای مهمانان ترسیم شده است. انصافا دکور از آنچه که در قاب تلویزیون مینمایاند بسیار زیباتر و خوشرنگ تر است، پیچ و خم بسیاری دارد که کشف آن به این راحتیها نیست و جاهایی هم به نظر میرسد که پیمان قانع برای طراحی آن شعبده بازیکرده است. برنامه در اختیار
مردان سیاه پوش! برای روی آنتن رفتن «ماه عسل» حدود 80 نفر فقط در محل برپایی برنامه فعالیت میکنند. بچههایی خونگرم و مهربان که امسال تصمیم گرفتهاند منظمتر از سالهای قبل باشند و آن را با پوشیدن لباسهای یک دست مشکی رقم زدهاند. گروهی مردانه که فقط 3 زن را در میان خود پذیرفتهاند. حبیبه یوسفی عضو گروه سوژه، دنیا خمامی روابط عمومی و گیوهچی گریمور مهمانان خانم. کارگردان هنری این گروه مردانه حامد میرفتاحی است، آرش ظلیپور هم که مجری محبوبی است و برای خودش برو و بیایی دارد، اینجا برنامهریز کار است و محمد پیوندی هم به روال سابق مدیریت گروه سوژه است و در حقیقت مخلفات آشی را فراهم میکند که علیخانی روی آنتن برای مخاطب میپزد. قصهات را خوشگل تعریف کن! حالا مجری و تهیه کننده این برنامه تنها 10 دقیقه زمان برای روی آنتن رفتن دارد ولی بدون استرس شبیه دانش آموزهای درسخوان قبل از امتحان در راهروی فاصله بین استودیو و اتاق میهمانها در رفت و آمد است و حواسش به میهمانانش هست و مدام به آنها تکرار میکند من هیچ اصراری به گفتن همه حرفها ندارم، بذارین مسائل شخصیتون پیش خودتون بمونه ولی قصه تونو خوشگل تعریف کنین. صدابردار
با استرس میکروفن مجری را نصب میکند و حسام دیندار گریمور برنامه روی پیشانی مجری با وسواس خاصی فون میزند و امیرحسین بزرگزادگان هم مدام عکسهای صحنه را ثبت میکند. آرش ظلیپور که در مرز چهلسالگی است، با شیطنت عجیب و غریب مثل یک پسر ٢٠ ساله راه میرود و مدام سر به سر همه میگذارد. شما این شیطنت را ضمیمه یک مسئولیت پذیری کنید که معلوم است به مذاق تهیه کننده خوش میآید. قبل از ورود به سالن یک اتاق تعبیه شده که واژه دفتر روی آن خودنمایی میکند، چند صندلی به ردیف کنار هم چیده شدهاند. یک پنکه با بیرقمی تمام دور خود میچرخد و تلاش بیفایدهای برای خنک کردن هوا دارد! خانمی چادری ایستاده کنار میهمانان و سعی میکند استرس آنها را قبل از دوربین کنترل کند، صورت آرامی هم دارد و به خوبی از پس این کار بر میآید؛ همان خانم یوسفی است که بالاتر اسمش را آوردیم. خستگی را از صورتش میشود فهمید مخصوصا وقتی که آرام به یکی از دوستانش میگوید: نزدیکِ ٤٠ساعته که نخوابیدم! در شمال آن اتاق کوچک گرم یک ال سی دی روی آنتن شبکه سه تنظیم شده، صدایش هم بلند است و محمد علیزاده دارد میخواند، چشاتو برنگردون از منی که اون چشارو دیدم از
تو... و حالا دیگر ماه عسل شروع شد. در همین حین مردی که بی شباهت به تیم برتون نیست، با دقت عجیب و غریبی حواسش را داده به پشت صحنهای که اول برنامه پخش میشود، او حامد صفایی است که از قضا خودش هم کارگردانی این بخشها را برعهده داشته است. 2 پسر جوان شبیه به هم حدود 24 ساله روی صندلیهای زرشکی همان اتاق گرم نشستهاند. آرام و بیصدا، و حتی یکجورهایی مظلوم! یک پسر جوانتر اما شیطانتر وارد میشود و خطاب به 2 پسر میگوید که هر موقع صداتون کردم زود همراه من می آیید داخل، نامش محسن نجفی است. میگویند دربارهاش که خیلی رفیق خوبی است و البته خیلی هم سربه هوا و باید حواستان باشد که در حوالیاش هیچ سوتی ندهید این را دوستانش میگویند، میگویند محسن اگر از شما گاف بگیرد دیگر تمام است؛ ما که نفهمیدیم این تمام یعنی چه اما حتما خودشان میدانند دیگر! خانمها آقایان خوش آمدید به ماه عسل وقتش رسیده و مهمان اصلی برنامه که یک خانم است، روی صندلی نشسته، بعد از پلاتوی اول که علیخانی پشت به لنز طراحی شده به صورت ایستاده گفت و چندین بار انگشتر دست راستش را چرخانده و گفته : خانوم ها آقایون خوش اومدید به ماه عسل.... علیخانی روبروی
مهمانش مینشیند و گفتوگو را آغاز میکند. خلاف پشت صحنههای دیگر، هیچ سکوتی حکمفرما نیست و حتی جاهایی عوامل پشت صحنه با صدای کمی بلند با هم صحبت میکنند. پیرهن صورتی دل منو بردی... یک شور بدون سردرگمی میان عوامل در صحنه، هیچ کس کارِ خودش را یادش نمیرود، همه به شکلی منظم سرشان به کارشان است. پیمان قانع اما خیلی دقیق تر به صحنه نگاه میکند ، طراح دکور برنامه را میگوییم؛ همراه10 ساله احسان علیخانی. یک شب لباس مشکی ماه عسل را جا گذاشته بود و خلاف همه یک پیراهن صورتی پوشیده بود و همین شده بود که با مزاح دوستانش در صحنه مواجه شده بود. برنامه مسیر خود را طی میکند، مادر پوریا و خشایار؛ از درد روزهای سخت ازدواجی غلط تعریف میکند و علیخانی به دقت به او گوش میکند. در همین خارج از دکور و درست روبروی علیخانی مردی کلهاش را کرده توی یک مانیتور کوچک. کلافه است ولی تلاش میکند کارش را درست انجام بدهد. البته شناختن او خیلی کار سختی نیست. مسعود رجبیان مدیر تولید برنامه است که از حضورش در ماه عسل 10 سال میگذرد و حالا یکی از باتجربههای گروه است. او البته در خلال برنامه غرغرهایی هم دارد که ناشی از همان کلافگی است. تلفن
همراهش مدام زنگ میخورد و او عاصی است از این همه تماسهایی که با او برقرار میشود که میخواهند مهمان ماه عسل بشوند. نجفی با میرفتاحی در واحد در ارتباط است و درباره رنگ و صدا از او سوالاتی را میپرسد که همه چیز به صورت ایده آل روی آنتن برود. حامد میرفتاحی کیست؟ همان کارگردانی که دوستانش میگویند از آن خوب های روزگار است. هربار که او را دیدیم لبخندی گوشه صورتش بود و شما صورتی را تصور کنید که خیلی خسته ست و مشخص است که چندین ساعت رنگ خواب را ندیده، اما هنوز تلاش میکند تا کارش را درست انجام بدهد. آل پاچینو و رابرت دنیرو آمدند مادر خشایار و پوریا از قصه پر غصهاش میگوید. از روزی که مجبور شده به خاطر بیکسی و بیپناهی فرزندانش را به بهزیستی بسپارد. در طول برنامه مدام اشک میریزد. اما این طرفتر و توی همان دفتر گرم چشمان آن 2 پسر جوان هم مدام پر و خالی میشود. هرکدام دستمال کاغذی به دست دارند و جای پاک کردن اشکهایشان آن را در دستانشان لوله میکنند، مچاله میکنند و گویی میخواهند تلافی همه این سالهای جدایی را سر دستمالها خالی کنند. علیخانی میگوید برویم یک آیتم ببینیم و برگردیم. وقتی روی آنتن نیستند، گریههای
زن بیشتر و به هقهقی بلند تبدیل می شود، همه منقلب شدند و علیخانی سرش را پایین میاندازد، مادر با گوشه چادر صورتش را پاک میکند، اینها چیزهایی است که شما روی آنتن ندیدید و ما در پشت صحنه دیدیم.چند ثانیهای چشمها قرمز میشود، علیخانی او را دعوت به آرامش میکند و بلند میگوید بقیه مهمونها بیان. چند دقیقهای فرصت بیشتر در اختیار نیست. صندلیها چیده میشوند و خشایار و پوریا داخل دکور میشوند. علیخانی برای تلطیف فضا تلاش میکند. از مادر میخواهد آرامش خود را حفظ کند و به محض دیدن 2 پسر جوان بالبخند میگوید به به چه پسرای خوشتیپی. آل پاچینو و رابرت دنیرو هم که اومدن. آقا فکر کنم شما هر روز تو آرایشگاه هستید... همین صحبتها کمی روحیه از دست رفته دو جوان (پوریا و خشایار) را احیا میکند. پسرها روی صندلیهایشان مینشینند، دوباره روی آنتن برمیگردیم، آن دو از سختیهایی میگویند که در نبود مادر متحمل شدهاند و مادر هم همچنان اشک میریزد. البته بغض پسرها هم روی آنتن شکسته میشود، یک جایی، یک برقی هم به چشم علیخانی مینشیند، اما مخاطبان این برق را نمی بینند. گروه با کمک 9 دوربین تلاش میکنند فضای غیر تکراری از
گفتوگوها ترتیب بدهند و البته در این مسیر هم موفق هستند. برنامه به خوبی و خوشی تمام میشود و مهمانان سلفی هم به رسم یادگار با احسان علیخانی میگیرند. مجری که در پشت دوربین خوش اخلاقتر است و با روی گشاده به همکارانش خسته نباشید میگوید. سفره افطار با حضور مهمانان ویژه! در خلال پخش برنامه، سفره افطار کم کم چیده شده و هندوانهها قاچ! پنیر و سبزی و زولبیا و.... سفرهای به شدت خوش رنگ و ساده؛ تصور کنید از این سر تا آن سر به اندازه ٨٠ نفر. امیرطهرانی یکی از تدوینگرهای ثابت برنامههای علیخانی را هم میبینیم که دارد با عجله رد میشود تا بسته اهدایی اسپانسر برنامه را به مهمانان برساند.دستیار تهیه که بچههای گروه میگویند خیلی دوستش دارند مردی که هم جدی ست و هم به شدت مهربان یعنی مرتضی محمدی چیرانی هم حضور دارد. داخل استودیو صدابردارها گوشی شان را از گوش برمیدارند و فیلمبردارها دوربین را خاموش و به سرعت میروند سر میز افطار حالا تصور کنید بدنه اصلی اینجا دور هم جمع هستند تا عکس های پشت صحنه و فیلمهای پشت صحنه را بگیرند. محمد پیوندی سوالاتی که میخواهد بپرسد را مرور میکند. او مدیر تیم سوژه است و خستگی این روزها را
میتوان در صورتش دید، احتمالا باید تصور کنید کسی را که باید به خیلی از چیزها درباره محتوا پاسخ بدهد و قطعا کار خیلی سختی دارد. در کنار او مرد دیگری را تصور کنید که وقتی راه میرود به زمین نگاه میکند و حسابی مشغول فکر کردن، اسمش عباس اختری ست و چندین کاغذ هم در دست راستش! او عضو اصلی تیم پرداخت و محتواست و نکات مهم درباره سوژه ها را قبل از هرقسمت برای علیخانی شرح میدهد. همان طور که راه میرود از دوستانش میپرسد "چطور بود ، خوب بود؟!" سیل تماسها و پیامکها برای مجری بعد از همه اینها مجری خسته و کوفته میآید. لباس راحتتری به تن کرده و گوشی موبایلش را روشن میکند. به محض بالا آمدن صفحه گوشی سیل تماسها و پیامکها جاری میشود. همه اینها تقریبا میشود یک ساعت بعد از اذان که میز هم خلوت شده و حالا علیخانی مینشیند سر میز کنار دوستانش. عوامل تقریبا رفتند خانه هایشان و کنار علیخانی ایمان قیاسی نشسته که دوستانش دربارهاش میگویند بسیار با معرفت است و حواس جمع، در کنار دیگر هم میرفتاحی و یکی از مهمانان ویژه آن شب. تصور کنید یک کاسه سوپ و یک ظرف پر هندوانه را مقابل علیخانی که اما به هیچ کدام حواسش نیست جز گوشیاش و
خواندن مسیج هایی که بعد از برنامه به او رسیده است. ماجراهای ناگفتهای که به ماه عسل نمیرسند اول گزارش گفتیم که عدهای با خانواده کنار ورودی ورزشگاه ایستاده بودند که رضا کرد مدیر تدارکات برنامه دربارهشان میگوید نمیدانم چه کسی آدرس اینجا را به آنها داده، ما هر سال تلاش میکنیم نامی از محل اجرای برنامه نبریم. رسانهها هم همکاری بسیاری با ما دارند اما هر روز عدهای میآیند و مدام اصرار دارند که مهمان برنامه بشوند اما شرایط حضور در برنامه را ندارند. اصلا طرف کار غیرقانونی کرده و حالا میخواهد از طریق برنامه مشکلش را حل کند. یا کسی گمشدهای دارد و میخواهد از طریق ماه عسل آن را بیابد. یکسری هم که از روی محبت به اینجا میآیند ولی نمیدانند همین اجتماع ها چقدر کار را برای ما سختتر کرده است. همین ها باعث شده که محل اجرای ماه عسل «سکرت» بماند!
دیدگاه تان را بنویسید