نقش «شهید بهشتی» در راه‌اندازی دوباره ارکسترسمفونیک

کد خبر: 682510

محمد گلریز از خوانندگان موسیقی ایرانی و از شاگردان نورعلی‌خان برومند بوده، او روزگاری خواننده گروه «شیدا» بوده و کنار محمدرضا لطفی آواز خوانده است.

خبرگزاری تسنیم: دهه‌ی 40، 50، 60 و حتی هفتادی‌ها هم او را می‌شناسند. دهه‌ی هشتادی‌ها هم حتی نامش را شنیده‌اند. مگر می‌شود دوران بعد از انقلاب اسلامی را زندگی کرده باشی و او و صدایش را نشناسی. اصلاً او صدای انقلاب است. از همان روزی که خواند «من ایرانی‌ام آرمانم شهادت» تا آن روز که خواند «خجسته باد این پیروزی»؛ همیشه با مردم همراه بود و هست. همه او را با سرودهای انقلابی‌اش می‌شناسند؛ سرودهایی که تا همین الآن هم در مناسبت‌های مختلف از تلویزیون پخش می‌شوند. اما شاید کمتر کسی بداند که محمد گلریز از خوانندگان موسیقی ایرانی و از شاگردان نورعلی‌خان برومند بوده است. او روزگاری خواننده‌ی گروه «شیدا» بوده و کنار محمدرضا لطفی آواز خوانده است. بعدها از «شیدا» قهر می‌کند و به‌اصرار ابتهاج بازمی‌گردد. نام اصلی محمد گلریز «محمد گلپایگانی» بوده است که به‌امرِ نورعلی برومند نامش را به «گلریز» تغییر می‌دهد. «گلریز» نام گوشه‌ای است در دستگاه «شور». او برادر کوچکتر علی‌اکبر گلپا هم هست. به هر روی محمد گلریز حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد و پرداختن به هر کدام از بخش‌های زندگی هنری او به‌دلیل فراز و فرودهای بسیار، جذابیت‌های عجیبی دارد. کسی که روزی «سه‌گاه» را از برومند فراگرفت، چندین سال بعد با امام خمینی(ره) دیدار می‌کند و یکی از آثارش را امام به‌صراحت تأیید می‌کند. کسی که روزی «راست پنجگاه» را در دانشگاه علامه طباطبایی اجرا می‌کند، بعدها مقام معظم رهبری را ملاقات می‌کند و ایشان هم هنر گلریز را تأیید می‌کند. محمد گلریز را به خبرگزاری تسنیم دعوت کردیم تا از ناگفته‌هایش برایمان بگوید و دیداری تازه کنیم. بخش نخست این گفت‌وگو را هفته‌ی گذشته خواندید و امروز بخش دوم این گفت‌وگو منتشر می‌شود. شما گفتید که روزگاری خواننده‌ی گروه «شیدا» بوده‌اید و با محمدرضا لطفی در دوران سربازی آشنا شدید. آیا اجرای رسمی هم با گروه «شیدا» داشتید. سال 1356 در تلویزیون نخستین اجرایمان را با سرپرستی محمدرضا لطفی اجرا کردیم. هنوز هم تصاویرش در آرشیو صدا و سیما هست. ای ز بهار تازه‌تر تازه بهار کیستی... شعرِ حزین لاهیجی است. این اثر را در دستگاه «شور» اجرا کردیم که آهنگسازش محمدرضا لطفی بود. از چه سالی با گروه «شیدا» همکاری نکردید. از سال 1357 دیگر با «شیدا» همکاری نکردم. من سال 1353 به رادیو آمدم و دو سال کلاس ادیب خوانساری بودم. آن زمان آقای ابتهاج رئیس مرکز موسیقی رادیو بود. آن زمان برای این که من جایی نروم، آقای ابتهاج ماهی 3 هزار تومان برایم حقوق تعیین کرده بود. آن زمان این رقم پول زیادی بود. در واقع من از گروه «شیدا» قهر کردم و بعد با گروه «مفتاح» همکاری کردم. در گروه «مفتاح» کسانی مانند نریمان، حافظی و افتتاح و خیلی از بزرگان حضور داشتند. قهرتان از گروه «شیدا» بر سر چه بود. شعری را آقای ابتهاج سروده بود و آقای لطفی بر رویش آهنگ ساخته بود. آقای شهبازیان هم ناظر ضبط بود و من هم این شعر را خواندم. کدام شعر و در چه دستگاهی بود؟ نامدگان و رفتگان از دو کرانه‌ی زمان / سوی تو می‌دوند هان ای تو همیشه در میان در دستگاه «سه‌گاه» و اثری بسیار زیبا بود. این را من خواندم و قرار بود در رادیو پخش شود. اما بعد از مدتی دیدم که این آهنگ را در جشن هنر طوس آقای شجریان خوانده است. من هم ناراحت شدم که چرا به من نگفته‌اند. به هر حال شجریان سِمت استادی برای من دارد اما من حداقل این حق را داشتم که به من اطلاع دهند. به آقای لطفی گله کردم که چرا به من نگفتید. من هم سر همین مسئله ناراحت شدم و از گروه «شیدا» بیرون آمدم و رفتم با گروه «مفتاح» خواندم. آنجا آقای (منصور) نریمان آهنگی برای من ساخت. ببر خبر به مرغ شب، بگو بگو... این آهنگ در بیات‌ترک بود و آوازی هم در میانه‌اش داشت. گروه دیگری هم با نام «عارف» بود که سرپرستش پرویز مشکاتیان بود. با گروه «عارف» هم آهنگ «جلوه گل» را خواندم. بین آقای ابتهاج و آقای نریمان اختلاف افتاد و ابتهاج اجازه نمی‌داد که آهنگی که من با گروه «مفتاح» خواندم از ردایو پخش شود. در نهایت هم ابتهاج نتوانست حریف نریمان شود و این آهنگ پخش شد. اما ابتهاج برای این که من را راضی کند تا از «شیدا» نروم و دوباره بازگردم، 3 هزار تومان برایم حقوق تعیین کرد. در حال حاضر اوضاع آواز و خوانندگی در ایران را چطور می‌بینید. به هر روی بسیاری معتقدند که آواز در ایران نه تنها پیشرفت نکرده که در حال حاضر دچار چالش‌های بسیاری شده است. شما نظرتان چیست. الان خیلی‌ها صدایشان خوب است و می‌توانند آواز بخوانند اما وارد عرصه ترانه شده‌اند. از حدود 15 سال پیش موسیقی ما عقب‌گرد کرده است. چه کسی مسئول است؟ مسئولان اصلی وزارت ارشاد و صدا و سیما هستند. و البته خیلی از رسانه‌های دیگر. متاسفانه مسئولان فرهنگی ما در رده‌های بالا می‌گویند ما باید خودمان سراغ تولید موسیقی‌های رپ و پاپ برویم. این یعنی از چاله به چاه افتادن است. در حالی که ما هنرمندانی در عرصه موسیقی ایرانی داریم که توانایی‌های بسیاری دارند و هیچ حمایتی نمی‌شوند. چرا باید دنباله‌روی آهنگ‌های بی‌محتوا باشیم. پارسال 360 میلیارد تومن گردش مالی کنسرت‌های پاپ بوده است. این پول کلانی است. دلالانی در این عرصه هستند که این پول‌ها به جیب آنها می‌رود. صداوسیما باید وارد این معرکه شود. خدا رحمت کند امام را که می‌گفت: شیطان کاری به این ندارد که شما استادی، دانشمندی، کارگری یا کارمند، هر کسی باشی گولت می‌زند. ما گول خوردیم. گاهی می‌گویم نکند من اشتباه می‌کنم. بالاخره باید مرجعی باشد که ما به آن استناد کنیم. اصلا قبول من اشتباه می‌کنم، آیا مقام معظم رهبری هم اشتباه می‌کند؟ ایشان بارها گفته که به سرودهای انقلابی بپردازید. اما برخی‌ها می‌گویند دوره‌ی انقلابی‌گری گذشته است. به هر حال این‌ها یا به عمد این حرف‌ها را می‌زنند یا این که گمراه شده‌اند. بعضی چیزها ظاهرش ممکن است فریبنده باشد اما باطنش چیز دیگری است. اگر رهبر ما به سند 2030 اعتراض می‌کند حتما دلیلی برای این کار دارد. 2030 هم یکی از نشانه‌های سلطه‌ است. مقام معظم رهبری حتما صلاحی می‌داند که می‌گوید به سرودهای انقلابی بپردازید. ایشان در جمع شاعران این ماجرا را تعریف می‌کند: «برای من نقل کرده‌اند که کاسبی در سنندج اقلامش را می‌فروخته و در حین کاسبی این سرود را می‌خوانده است: این بانگ آزادی کز خاوران خیزد». مقام معظم رهبری در این محفل و در حین تعریف این خاطره، سرود بانگ آزادی را زمزمه می‌کند. شما در دولت دهم بود که دبیر جشنواره موسیقی مقاومت شدید و اجراهای خاصی هم در این جشنواره به صحنه بردید. جالب این که این جشنواره دیگر برگزار نمی‌شود. در اواخر دولت دهم دبیر جشنواره موسیقی مقاومت شدم. آن زمان آقای حسینی وزیر ارشاد بود. من پیشنهاد دادم تا در این جشنواره کاری انجام دهیم به نفع انقلاب. پیشنهاد دادم که همه‌ی خوانندگان مطرح روز را برای حضور در جشنواره دعوت کنیم. با این پیشنهاد موافقت کردند و سه شب و هر شب دو سانس کنسرت برگزار کردیم و همه خوانندگان مطرح آمدند. در این اجراها آثاری با موضوع جانباز، ایران، وطن و شهدا و یه قطعه هم به انتخاب خودشان خواندند. از این اجراها استقبال بسیاری خوبی شد. آن زمان 170 میلیون تومان بلیت‌فروشی کردیم. 100 میلیون از این درآمد را به هنرمندان و بقیه را به ارشاد دادیم. می‌شود از این کارها هم کرد اما ما نمی‌خواهیم. دو سال پیش رفتم پیش مدیرکل دفتر موسیقی و به ایشان گفتم که مرگ حق است و آن دنیا از شما سوال می‌کنند که مسئول دفتر موسیقی بودید برای ائمه و دین و انقلاب چه کردید؟ در این سال‌ها حتی یک کار ماندگار ساخته نشده است. چرا نباید در جشنواره موسیقی فجر هیچ نشانی از انقلاب اسلامی باشد. چندی پیش در خانه شهید مطهری مراسمی برای تولد شهید مطهری گرفته بودند که آقای نهاوندیان رئیس دفتر ریاست جمهوری و بسیاری دیگر از متولیان و مسئولان حضور داشتند. از من خواستند تا سرود شهید مطهری را بخوانم. قبل از این که سرود را بخوانم خطاب به آقای نهاوندیان گفتم من گله‌ای دارم که می‌خواهم به گوش آقای رئیس جمهور برسد؛ از آقای رئیس جمهور بخواهید که از وزیر ارشاد سوال کند که این جشنواره موسیقی فجر چرا نباید اسمی از شهید مطهری، شهید بهشتی و امام خمینی(ره) در آن باشد. دریغ از یک برنامه که مخاطب بفهمد این جشنواره نامش با فجر اجین است. متاسفانه دست‌هایی در کار است که نمی‌گذارند این کارها انجام شود. اصلا موسیقی انقلاب را فراموش کنید، همین موسیقی ایرانی خودمان چرا حمایت نمی‌شود. در نخستین تحویل سال بعد از انقلاب شما در تلویزیون برای مردم برنامه اجرا کردید. در آن برنامه چه قطعه‌ای خواندید؟ اولین برنامه‌ی تحویل سال بعد از انقلاب در سال 1359 همراه با آقای افشار در تلویزیون برگزار کردیم. آنجا با هزار ترس و لرز برنامه را اجرا کردند چرا که ترس داشتند. در این مراسم من «بانگ آزادی» را خواندم. بعد از انقلاب فضای موسیقی چگونه بود. بعد از انقلاب همه چیز دگرگون شد. همه چیز پوست انداخت. کسی نمی‌دانست باید چه بخواند. کسی هم جرات پخش موسیقی قدیم را نداشت. در چنین فضایی شما چه کردید؟ مثل این که خدا ما را آفریده بود تا شروع به خواندن برای انقلاب کنیم. من چندین سال تجربه خواندن داشتم. گاهی در یک روز سه آهنگ می‌خواندیم. تبعد از انقلاب دیگر با «شیدا» همکاری نداشتید. نه دیگر. همان بحبوحه‌ی انقلاب بود که همه از رادیو استعفا دادند و مرکز حفظ و اشاعه موسیقی در خیابان ویلا درست شد. من آنجا رفتم. آنجا با محمدعلی کیانی‌نژاد همکاری کردم و چند آهنگ از ساخته‌های ایشان را اجرا کردیم؛ «پیام به دهقان»، «من ایرانی‌ام آرمانم شهادت» و «شهر ظفر». در آن سال‌های اوایل انقلاب پیش آمد که اجرایی زنده هم داشته باشید و در جایی به روی صحنه بروید؟ همان زمانی که قطعه‌ی «شهید مطهری» را خوانده بودم ما را به دانشگاه علامه طباطبایی دعوت کردند. اوایل سال 1358 بود. با آقای جمال جهانشاه نوازنده عود به این مراسم رفتیم. آن زمان با همین آقای جهانشاه در تلویزیون آوازهای بسیاری را اجرا کردیم که در ماه رمضان و در زمان افطار پخش می‌شد.آن زمان کسی جرات نداشت ساز دستش بگیرد. اگر شب در ماشینت ساز می‌داشتی، حتما زندانی میشدی. دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی ما را دعوت کرده بودند تا در این دانشگاه اجرایی داشته باشیم. آن زمان حجت الاسلام شیخ الاسلام رئیس دانشگاه بود. در این سالن پشت صحنه‌ای هم در کار نبود. یک طرف دانشجویان پسر و یک طرف هم دانشجویان دختر و ردیف‌های نخست هم بیشترشان روحانی بودند. برای این که ما اجرا کنیم، دسته‌گلی بزرگ جلوی آقای جهانشاه گذاشته بودند تا سازش دیده نشود. در آن اجرا شعری از حافظ را خواندم. در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد قطعه‌ای ضربی هم داشت که در «ماهور» آن را اجرا کردیم. همان طور که می‌دانید ماهور و راست‌پنجگاه به هم نزدیک هستند. به هر روی پس از پایان اجرای ما همه بلند شدند و شروع کردند به دست زدن. آن زمان کسی دست نمی‌زد، فقط صلوات می‌فرستادند اما بعد از اجرای ما همه بلند شدند و مدت زیادی دست زدند. از میان سرودهایتان کدامش در یونسکو ثبت شده است. بانگ آزادی و خجسته باد آزادی در یونسکو ثبت شده‌اند. بچه خواهرم در آمریکا درس می‌خواند. آنجا در هر رشته‌ای که درس بخوانی باید واحدی درباره موسیقی بین‌الملل بگذرانی. خواهرزاده‌ام تعریف می‌کرد که در کلاس موسیقی بین‌الملل بودم و استاد داشت درباره موسیقی‌های مختلف صحبت می‌کرد. وقتی به ایران رسید گفت که یکی از موسیقی‌هایی که بعد از انقلاب ساخته شده قطعه‌ای است با نام «خجسته باد این پیروزی». کتاب را به ما نشان داد که عکس شما در کتاب بود و نُت موسیقی هم ثبت شده بود. در ادامه این قطعه را از نظر فنی هم تحلیل می‌کند. هم دوره‌های شما که در عرصه موسیقی انقلاب کارهای بزرگی کردند، الان در چه حالی هستند. به نظرتان به حقشان رسیده‌اند و بهای لازم به آنها داده می‌شود. متاسفانه کسانی که در عرصه موسیقی انقلاب بودند یا منفک شدند یا برنامه‌ای برایشان ندارند. این یک نقص است. در جمهوری اسلامی ایران که همه دم از انقلاب می‌زنند در عمل هیچ کاری نمی‌کنند. الان پای صحبت‌های قره‌باغی بنشینید و ببینید که چه دل پُری دارد. کسانی مانند این بزرگان در شرایطی خوانده‌اند که هیچ کسی جرات خواندن نداشت. همین ارکسترها به مناطق جنگی می‌رفت و برای رزمندگان اجراهای زنده داشت. با مهرداد کاظمی و من و بسیاری از خوانندگان می‌رفتیم و اجرا می‌کردیم. چند بار من خودم تنهایی رفتم و برای رزمندگان می‌خواندم اما بعدها گروه تشکیل دادم و با گروه نوازندگان می‌رفتم. خاطره‌ای از این اجراها برایمان بگویید. یک بار در یکی از این سوله‌های زیر زمین بودیم که از بمباران‌ها در امان باشیم. آنجا قرار بود اجرایی داشته باشیم. هر بار که من می‌خواستم شروع کنم به خواندن آژیر خطر شیمیایی به صدا در می‌آمد و همه ماسک می‌زدیم. این اتفاق چند بار رخ داد تا این که در نهایت همه گفتند آقا بخوان، بزار اصلا شیمیایی بزنند. من هم شروع کردم به خواندن. چیزهایی در جبهه‌ها بود که زبان از بیانشان ناتوان است. صفا و صمیمیت بسیاری در میان رزمندگان بود. هر چهره‌ای پُر از صفا بود. اگر آنها نبودند که تا الان ایران 10 تیکه شده بود. از میان مسئولان آن زمان جمهوری اسلامی، کسی بود که از اهالی موسیقی حمایت کند و موسیقی جدی را جدی بگیرد. اوایل انقلاب نوازندگانی بودند که سال‌ها در آلمان تحصیل کرده بودند و بعد از بازگشت به ایران، انقلاب شده بود. برخی از این نوازندگان می‌روند نزد شهید بهشتی تا درباره اوضاع ارکستر با او صحبت کنند. آقای جاوید مجلسی(نوازنده آن زمان ارکستر سمفونیک تهران) برایم تعریف می‌کرد که قبل از ملاقات با آقای بهشتی فکر می‌کردیم که تا اسم موسیقی را بیاوریم حتما ما را بیرون می‌اندازند. اما جالب این که تا گفتیم هنرمند هستیم خارج از نوبت ما را پذیرفت. در این دیدار شهید بهشتی می‌گوید مقداری صبر کنید و مطمئن باشید که اولین ارکستری که روی صحنه برود ارکستر سمفونیک تهران است.جالب این که بعد از مدتی اولین ارکستری که روی صحنه رفت همان ارکستر سمفونیک تهران بود.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت