سرگردان میان فلسفه و متلک‌‌های مستعمل سیاسی!/ وقتی همه چیز فدای سیاست‌زدگی فیلمساز می‌شود

کد خبر: 679891

تمام هنر یک فیلم‌ساز این است که راه‌حل‌های ساده برای روایت موضوعات پیچیده پیدا کند. احمدزاده با سیاست‌زدگی که از خود نشان می‌دهد ثابت می‌کند که دوست دارد بر ابهام‌ها بیفزاید تا این‌که دنبال راه‌حل باشد.

سرگردان میان فلسفه و متلک‌‌های مستعمل سیاسی!/ وقتی همه چیز فدای سیاست‌زدگی فیلمساز می‌شود
سرگردان میان فلسفه و متلک‌‌های مستعمل سیاسی!/ وقتی همه چیز فدای سیاست‌زدگی فیلمساز می‌شود
سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی: علی احمدزاده کارگردان مادر قلب اتمی می‌دانسته می‌خواهد چه کند، می‌خواسته یک کابوس پیچیده را با المان‌های فلسفی به همان پیچیدگی تعریف کند. استراتژی هم که برای روایت این داستان چیده ظاهراً درست است. انتخاب کابوس برای روایت این داستان به کارگردان اجازه می‌دهد سویه‌های فانتزی و سورئال فیلم را مدام افزایش دهد. کابوس‌ها هیچوقت شکل متعارفی ندارند. مشتی تصاویر پیچیده و آشفته هستند که در ذهن فرد نقش می‌بندند. احمدزاده با انتخاب یک کابوس خودش را از قیود روایت متعارف آزاد کرده اما نتوانسته همه چیزهایی را که می‌خواسته و جزء اهدافش بوده در دل آن کابوس روایت کند. بین مایه‌های فلسفی و ماورایی با تکه‌های مستعمل سیاسی گیر اُفتاده و نتوانسته بین این دو دست‌مایه تعادل برقرار کند.
دقایق ابتدایی فیلم تا لحظه رسیدن مرد بی‌نام (با بازی محمدرضا گلزار) ما را یاد سینمای یله و ساختارشکن موج نو فرانسه می‌اندازد. چیزی شبیه از نفس اُفتاده گدار. اما آن نریشن‌های ابتدای فیلم اجازه نمی‌دهد این فضای اولیه را باور کنیم. در همین نیمه اول فیلم لحظات بسیار خوبی هم وجود دارد مثل هم‌خوانی دو دختر و کامی با آهنگ خارجی که از ضبط ماشین پخش می‌شود. اما از لحظه‌ای که مرد بی‌نام وارد فیلم می‌شود فیلم تغییر فاز می‌دهد و بدل می‌شود به فیلمی فلسفی درباره شر و قدرت آن برای به اضمحلال کشیدن روح آدمی. شری که ما را به یاد نظریات شوپنهاور در این رابطه می‌اندازد. مرد بی‌نام مادر قلب اتمی همان شر است. شر مطلقی که سرنخ اراده انسان‌ها دست اوست و اوست که اراده دو دختر جوان فیلم را به چالش می‌کشد. درست مثل پروفسور مرشد و مارگریتا که با وجود شرش مسکو را به آشوب کشید. حالا مرد بی‌نام مادر قلب اتمی آمده تا تهران را به آشوب بکشد.
سرگردان میان فلسفه و متلک‌‌های مستعمل سیاسی!/ وقتی همه چیز فدای سیاست‌زدگی فیلمساز می‌شود
اما مشکل فیلم وجود مبهم همین مرد بی‌نام است. او کیست؟ یا بهتر است بپرسیم او چیست؟ خود شیطان است؟ اگر اینطور است پس چرا نشانه‌هایی که برای درک موقعیت او در فیلم گنجانده شده آنقدر مبهم است. علت این ابهام بستر آشفته‌ای است که نویسندگان مادر قلب اتمی برای تبیین دست‌مایه‌شان انتخاب کرده‌اند. آن‌ها با استفاده بیش از حد از مضامین سیاسی باعث شده‌اند که آن دست‌مایه فلسفی فیلم به حاشیه برود و عملاً بلا استفاده باقی بماند. مثال برعکس استفاده از این دست‌مایه فلسفی را در فیلم «پذیرایی ساده» مانی حقیقی مشاهده می‌کنیم که بدون هیچ اضافه‌کاری و طرح موضوعات بی‌ربط با تکیه صرف روی همان دست‌مایه فلسفی اولیه اثری به مراتب بهتر می‌سازد.
اما نویسندگان مادر قلب اتمی احساس کرده‌اند آن دست‌مایه فلسفی برای روایت داستان سورئال و کابوس‌وارشان کم است، به همین خاطر سراغ طرح مضامین سیاسی گل‌درشت رفته‌اند که کلیت فیلم را دچار مشکلات اساسی کرده است. اوج این ناهمخوانی را می‌توان در سکانس حضور پلیس نزد دو دختر و برخوردش با کامی ملاحظه کرد که در عین بامزه بودن جایی خارج از منطق فیلم و اهداف خالقان آن می‌ایستد. به خاطر همین اهداف سیاسی هم هست که آن لامکانی و لازمانی لازم برای چنین فیلم‌هایی مدام نقض می‌شود و نویسندگان به طور غیرلازمی به شب پخش یارانه‌ها و تهران به عنوان هویت جغرافیایی تاکید می‌کنند. این تاکیدهای بیهوده باعث می‌شود تا فضای فانتزی فیلم به طور غیرضروری با فضایی رئال مخلوط شود و از تاثیر آن فضای کابوس‌وار بکاهد.
درواقع اصلی‌ترین مشکل فیلم این است که کارگردان برای روایت قصه خود ظرفی را انتخاب کرده که کوچک است. سینما چندان جای طرح این پیچیدگی‌ها نیست. مگر این‌که بتوانی برای روایت این پیچیدگی‌ها وضوح مشخصی بسازی. سینما با تصویر حرف می‌زند و خاصیت تصویر وضوح آن است. وضوحی که فارغ از انتزاع کلمات می‌ایستد. به طور خلاصه برای روایت یک پیچیدگی انتزاعی در سینما باید بتوانی تا حد ممکن آن را به وسیله تصاویر واضح بیان کنی. مثل کاری که بونوئل سورئالیست انجام می‌داد. مشکل مادر قلب اتمی دقیقاً در همین نکته است. در آشفتگی مضمونی که نمی‌گذارد فیلم به درخشش حقیقی که پتانسیلش را دارد برسد. در تضاد انتزاع فیلم با تصاویر مبهم و ساده‌اش.
سرگردان میان فلسفه و متلک‌‌های مستعمل سیاسی!/ وقتی همه چیز فدای سیاست‌زدگی فیلمساز می‌شود
احمدزاده باید به این درک برسد که روایت پیچیده از یک موضوع پیچیده در سینما فقط ابهام‌ها را بیشتر می‌کند. تمام هنر یک فیلم‌ساز این است که راه‌حل‌های ساده برای روایت موضوعات پیچیده پیدا کند. احمدزاده با سیاست‌زدگی که از خود نشان می‌دهد ثابت می‌کند که دوست دارد بر ابهام‌ها بیفزاید تا این‌که دنبال راه‌حل باشد. به همین خاطر هم هست که مادر قلب اتمی در ابتدای مسیری طولانی می‌ایستد. مسیری که به فیلمی خوب و قابل دفاع ختم می‌شود نه به مادر قلب اتمی.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت