آدم‌ها در میانه بحران/ قصه انسان‌هایی که به دنبال همزیستی مسالمت‌آمیز هستند

کد خبر: 668045

زنان قرن بیستم قبل از هر چیز درباره آدم‌هایی است که سعی می‌کنند مسیر خودشان را در زندگی پیدا کنند. آدم‌هایی که به دنبال پیدا کردن یک راه درست برای هم‌زیستی مسالمت‌آمیز کنار یک دیگر و پیدا کردن راه درست عشق‌ورزیدن هستند.

آدم‌ها در میانه بحران/ قصه انسان‌هایی که به دنبال همزیستی مسالمت‌آمیز هستند

آدم ها در میانه بحران

سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی: زنان قرن بیستم فیلم پیچیده‌ای است. از آن فیلم‌های سهل و ممتنع که به ده‌ها تفسیر راه می‌دهند ولی در عین حال هیچ‌کدام از آن تفاسیر نمی‌تواند تمام چیزی را که فیلم به دنبال بیان آن است توضیح دهد. مثل یک لکه کوچک روی زمینه‌ای سفید که در نگاه اول خیلی کوچک به نظر می‌رسد اما وقتی که در سطح آن زمینه سفید پخش شود تمام آن را در بر می‌گیرد.

زنان قرن بیستم قبل از هر چیز درباره آدم‌هایی است که سعی می‌کنند مسیر خودشان را در زندگی پیدا کنند. آدم‌هایی که به دنبال پیدا کردن یک راه درست برای هم‌زیستی مسالمت‌آمیز کنار یک دیگر هستند. آدم‌هایی که می‌خواهند راه درست عشق‌ورزیدن را پیدا کنند. آن‌ها می‌خواهند بدانند چه چیزی دو نفر را (یک زن و یک مرد) کنار هم نگه می‌دارند. دنبال یک تعریف برای عشق می‌گردند. دنبال یک نقطه ثبات برای رسیدن به آرامش. میلز هوشمندانه داستانش را در اواخر دهه پر تب و تاب هفتاد روایت می‌کند. دهه‌ای که برای آمریکا دهه از بین رفتن معصومیت بود. دهه پانک‌ها، هیپی‌ها و آنارشیست‌هایی که سعی داشتند آن پوسته محافظه‌کار جامعه آمریکا را از هم بدرند و سبک زندگی جدیدی را تجربه کنند. این بی‌ثباتی را در سیاست آمریکا هم ملاحظه می‌کنیم.

دهه هفتاد، دهه‌ای بود که جامعه آمریکا معصومیت خودش را از دست داد. رسوایی واترگیت در این زمان اتفاق اُفتاد، جنگ ویتنام در این دهه به اوج خودش رسید و نیکسون در این دهه وادار به استعفا شد. جامعه آمریکا در این دهه پوست انداخت. از معصومیت اواخر دهه چهل و پنجاه میلادی به بی‌ثباتی اواخر دهه هفتاد رسید. جایی که فردگرایی افسار گسیخته جدید تمام مفاهیم بنیادین جامعه آمریکا مثل وطن، خانواده و مردانگی را یک‌جا از بین برد. جنبش‌های فیمینیستی در این دهه به اوج خود رسیدند و سبک زندگی جامعه آمریکا را دچار تغییرات بنیادین کردند. اما این تغییرات ناگهانی و هیجان‌انگیز ترس جامعه آمریکا را برانگیخت و واکنش جامعه آمریکا به چنین تغییراتی انتخاب دوازده سال محافظه‌کاری برای بازگشت به ریشه‌های سنتی بود که آمریکا بر مبنای آن شکل گرفته بود. به خاطر همین هم هست که آن سخنرانی کارتر که در فیلم از تلویزیون پخش می‌شود کلید ورود به دنیای فیلم است. کارتر در آن سخنرانی رسماً اعلام می‌کند این میزان هیجان و بی‌ثباتی نتیجه‌ای جز شکست ندارد. این اتفاقی است که برای شخصیت‌های فیلم زنان قرن بیستم می‌اُفتد. آن‌ها در این دوره بی‌ثبات شکست می‌خورند. آن‌ها در چنین دوره‌ای دنبال این هستند که چگونه زندگی کنند. دروتی نگران است که پسرش جیمی چگونه بزرگ می‌شود. اَبی با بیماری‌اش و برداشتش از رابطه دست به گریبان است و جولی به دنبال عشق در اوایل نوجوانی می‌گردد.

آدم ها در میانه بحران

این حجم از بی‌ثباتی و تضاد در شخصیت‌های فیلم دقیقاً معلول زمانه‌ای است که در آن زندگی می‌کنند. دوره‌ای که مجموعه‌ای از بی‌ثباتی‌ها باعث شد تا جامعه آمریکا برای بازگشت به ثبات دنبال ریشه‌های خودش برود و با قرائتی محافظه‌کارانه آن‌ها را دوباره کشف کند. در جایی از فیلم ویلیام به دروتی می‌گوید که انرژی درون جیمی بسیار بی‌ثبات است. جیمی نمی‌داند می‌خواهد چه کند. دچار سرگشتگی عمیقی است. جولی را دوست دارد اما به او نمی‌گوید. مدام وقتش را تلف می‌کند. به مادرش نزدیک نیست و با او از مسائلش حرف نمی‌زند. اَبی هم همینطور است. خانواده را رها کرده و به شهر کوچکی آمده تا کار کند. فیمینیستی پرشور است اما نیاز به یک تکیه‌گاه را به شدت احساس می‌کند، درست مثل جولی که سعی دارد در روابط متعددش به عشق برسد. ویلیام هم بعد از پشت سر گذاشتن یک دوره عاشقانه و شکست در آن نمی‌تواند به زنی دل ببندد و اسیر روابط متعدد است. دروتی هم ناظر حیران این وضع است. کسی است که درکی از زمانه خودش ندارد. مدام در حال پرسش در این باره است که چرا انقدر همه چیز به هم ریخته. چرا همه چیز مثل سابق نیست. همه این‌ آدم‌ها در دوران بی‌ثباتی به دنبال ثبات می‌گردنند. چرا که ثبات اصلی‌ترین دلیل آرامش است. به همین خاطر هم هست که در پایان فیلم می‌بینیم هر کدام از این آدم‌ها بالاخره کسی را پیدا می‌کنند که با او بمانند و اَبی اصلاً ازدواج می‌کند و صاحب بچه می‌شود.

میلز تفسیر درستی از داستانش به مخاطب می‌دهد. از نظر میلز مهم نیست که آدم‌ها چقدر با هم فرق دارند، بلکه مهم این است که با هم حرف بزنند. آن‌ها زمانی موفق می‌شوند به ثبات برسند که خانواده شوند. جیمی زمانی آرامش پیدا می‌کند که با مادرش گَپ می‌زند و دروتی زمانی آرام می‌شود که به جای مواخذه جیمی با او همراه می‌شود. زنان قرن بیستم با روایت شیرین و بدیعش از داستانی به ظاهر ساده موفق می‌شود تا نگاه تازه‌ای به روابط آدم‌ها بی‌اندازد. این نگاه تازه در پیوند با پس‌زمینه تاریخی فیلم ختم به یک دیدگاه تازه برای رسیدن به ثبات و آرامش حاصل از آن می‌شود.

پیشنهاد میلز کاملاً واضح است ما باید به تفاوت‌های هم احترام بگذاریم و سعی کنیم با حرف زدن یکدیگر را بهتر بشناسیم. این‌که بخواهیم با عینک خودمان به افراد نگاه کنیم فقط بر مشکلات می‌افزاید. باید آدم‌ها را آنطور که هستند بپذیریم. این‌گونه تمامی مشکلات زندگی حل نمی‌شود، ولی تحملش راحت‌تر می‌شود و شکست‌ها هم لزوم و کارکرد خودشان را در زندگی ما پیدا می‌کنند. وقتی که توانستیم همدیگر را تحمل کنیم، می‌توانیم مصائب زندگی را هم تحمل کنیم و به ثبات برسیم. ثباتی که برای ما آرامش در پی دارد و آرامش اصلی‌ترین نیاز تمام انسان‌ها برای خوب زندگی کردن است.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت