خانم بازیگر: فاصله با تماشاگر را حذف کردم

کد خبر: 663373

الهام پاوه‌نژاد، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون، این روزها نمایش کافه پولشری، نوشته آلن وتز را با ترجمه اصغر نوری روی صحنه دارد. البته صحنه، این بار، نه سالن تئاتر که کافه تریای مجموعه تئاتر شهر است.

جام جم آنلاین: این نخستین‌باری است که پاوه‌نژاد را در قامت کارگردان یک نمایش می‌بینیم؛ نمایشی که با استقبال خوبی هم روبه‌رو شده تا این‌که او امروز به جام‌جم بگوید، شگفت‌زده است. کافه‌پولشری، یک بازیگر بیشتر ندارد و کارگردان، پاوه‌نژاد، خودش لباس خانم پولشری را پوشیده تا برای مشتریان کافه که این ‌بار تماشاگران نمایش هستند، کاپ‌کیک سرو کند. با او درباره تجربه کارگردانی این نمایش به گفت‌وگو نشسته‌ایم. در کافه پولشری، مرز خود و تماشاگر را به واسطه اجرا در کافه برداشته‌اید. با چه تصوری از سختی‌های اجرای این ایده، سراغش رفتید؟ به سختی‌های کار خیلی فکر نکردم. تمرکزم بیشتر به مرزی بود که ارتباط را در عین بی‌ارتباطی، ترسیم می‌کرد. همه تلاشم این بود که این نوسان، پرطراوت و جذاب باشد. البته از پیش می‌دانستم، رودررویی به این شکل با مخاطب نمایش، موقعیت‌های دیگرگونی می‌سازد که در 26‌سال کار تئاتری‌ام نمونه‌اش را ندیده‌ام. این اولین بار بود که به رابطه مستقیم با تماشاگر رسیده‌ام؛ به هر حال همواره فاصله‌ای لحاظ شده بود و این نخستین بار است که این فاصله به کلی از میان برداشته شده است. این ارتباط بی‌واسطه بسیار برایم جذاب است تا آنجا که هر شب با واکنش‌های تازه‌ای روبه‌رو می‌شوم. بنابراین باید برای واکنش‌های مختلف در هر شب از اجرا آماده می‌‌بودم، اما چنان ‌که منظور شماست، برای چیره‌شدن بر سختی‌های این شیوه اجرا، پیش‌تولیدی نداشتیم. پیش از این، تجربه مونولوگ‌گویی در بازی‌هایتان داشتید؟ بله، در سه‌گانه اورنگ به کارگردانی محمد حاتمی. البته پیش از این‌ها هم در نمایشی از محمد یعقوبی در سال 1382 اولین‌بار مونولوگ کار کرده بودم؛ نمایشی بود با تک‌گویی سه زن. این بار اما مونولوگتان همراه است با نمایشی تک‌پرسوناژ. به نظرتان تئاتر تک‌بازیگر، ماهیتا چه مزیت‌ها و معایبی دارد؟ اگر بازیگر با فن مونولوگ، آشنایی درست و عمیقی نداشته باشد، هیچ مزیتی ندارد. به هر حال تک‌گویی، تخصصی است که تجهیز به آن دشوار است؛ شما پارتنر و بازیگری مقابل خود ندارید و یکه و تنها باید تمرکز مخاطب روی خودتان را کنترل کنید. اگر بحرانی این میان به وجود آید، مثلا اگر قسمتی از متن را فراموش کنید، کسی نیست کمکتان کند و بازی را بچرخاند. از سوی دیگر، چنین نمایشی اگر نتواند از عنصر صدا و تصویر، در راستای جذابیت‌های ظاهری و تنوع‌بخشیدن به اجرا بدرستی استفاده کند، حاصل، خسته‌کننده خواهد شد و باید منتظر باشید تا تماشاگر از دقیقه ده و دوازده به بعد، ارتباطش با نمایش را از دست بدهد. بنابراین باید کارگردان و بازیگر چنین نمایشی در ایجاد تنوع و در عین حال نشان‌دادن تسلطش بر اجرا بکوشد. پس فکر می‌کنم نه تنها مزیتی ندارد، بلکه همه‌اش دردسر است! چالشی بزرگ است. شما یک تنه به جنگ با خطرات مختلف می‌روید. پیش از این‌که کافه پولشری را اجرا کنید، چه شناختی از آلن وتز، به عنوان نمایشنامه‌نویس داشتید؟ این نمایشنامه‌نویس را نمی‌شناختم. اصغر نوری که این متن را ترجمه و منتشر کرده، چند سال پیش، درباره اجرای آن با من حرف زد. قرار بود دوست دیگری با ایشان همکاری کند که نشد. بعدها دوباره با آقای نوری درباره کافه‌پولشری صحبت کردیم و این بار مصمم شدیم آن را روی صحنه ببریم. سال گذشته شرایط اجرا هماهنگ بود، اما چون در کار آقای حاتمی روی صحنه بودم و از آنجا که این کار، انرژی تمام می‌خواست، دست نگه داشتم تا الان. حالا که از به‌تعویق‌انداختن نمایش‌تان به خاطر همکاری با گروهی دیگر می‌گویید، این همکاری توأمان با چند گروه، به پدیده‌ای در تئاتر ما تبدیل شده است. حتی شاهدیم یک بازیگر، یک روز در سه نمایش روی صحنه می‌رود... . ما انسانیم با توانایی‌های مشخص. اگر این بازیگران در خلوت خودشان صادق باشند، پی می‌برند که برای هیچ یک از نمایش‌هایی که در یک روز بازی می‌کنند، همه انرژی‌شان را صرف نمی‌کنند. دوی ماراتن که نیست، حتما در این وضع، انرژی آدم بر سه تقسیم می‌شود. حالا و بعد از تجربه اولین کارگردانی تئاتر، برنامه بعدی‌تان چیست؟ برنامه‌ریزی خاصی ندارم. خودم را در وهله نخست بازیگر می‌دانم و به کار خودم در این رابطه در تئاتر ادامه می‌دهم، اما اگر متنی مورد علاقه‌ام باشد، باز هم به اجرایش فکر خواهم کرد؛ متنی که مثل کافه‌پولشری مسأله من و توأمان مسأله جامعه‌ام باشد. از استقبال مخاطبان شگفت زده شدم من از استقبال راضی هستم و چه بسا شگفت‌زده‌ام. شب پنجم با تماشاگری مواجه شدم که برای دومین بار به تماشای نمایش آمده بود. چند شب پیش هم که طبق روال نمایش کاپ‌کیک تماشاگران را سر میزشان بردم، یکی‌شان می‌گفت سومین‌بار است می‌آید و می‌خواهد بار چهارم و پنجم را هم بیاید. پیش‌بینی می‌کردم که این نمایش، پرمخاطب شود، نه به خاطر کار خودم، بلکه به دلیل مضمونی که از آن سراغ داشتم، اما صادقانه باید بگویم این پیش‌بینی تا به این جا نبود که فکر کنم عده‌ای سه بار و بیشتر بیایند و اجرا را ببینند. این در حالی است که نمایش، پایان غیرقابل پیش‌بینی دارد و با این‌که قصه، در پایان، به نوعی تمام می‌شود و شاید به نظر برسد که دوباره‌دیدنش منافات دارد با این تمام‌شدگی، باز هم می‌آیند و اثر را می‌بینند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت