وقتی «بت من» و «سوپرمن» روی پرده سینما آمدند! +عکس

کد خبر: 659614

در پایان بررسی پرونده کلمبیا پیکچرز به زمان مرگ هری کوهن مدیر این مجموعه می‌رسیم و اینکه با یک فاصله‌ای سهام این کمپانی به سونی ژاپن فروخته می‌شود تا پرونده کلمبیا بسته شود.

وقتی «بت من» و «سوپرمن» روی پرده سینما آمدند! +عکس
خبرگزاری مهر: در چهار قسمت قبلی آرام آرام تاریخ کمپانی کلمبیا را تا میانه های قرن بیستم ورق زدیم؛ استودیویی که در اواخر ۱۰ میلادی موجودیت خود را با نام CBC در میان بزرگان این صنعت اعلام کرد. کلمبیا که اوایل به استهزا و با توجه به اسم اختصاری اولیه اش Corned Beef & Cabbage به معنی گوشت گاو نمک زده و کلم! نامیده می شد راه سخت و طاقت فرسایی پیمود تا دهه ۴۰ یکی از پنج قدرت برتر سینما باشد. گرچه مرور تاریخی به درازی یک قرن می تواند مدت ها به طول بیانجامد، اما مجال این مقاله بیش از نیست و مجبوریم راه مانده تا عصر معاصر را با سرعت بیشتری طی کنیم. با خروج فرانک کاپرا به عنوان کارگردانی صاحب‌نام و کسی که بیشترین افتخارات کمپانی در یک دهه اخیر را به ارمغان آورده بود، پیش بینی سقوطی آزاد امری دور از ذهن نبود، اما کلمبیا نشان داد تمام تخم مرغ های خود را در سبد کاپرا نگذاشته بود. بزن و بکوب؛ پول نده! کلمبیا در این سال ها در کنار فیلم های بلند به خوبی در بخش های مختلف دیگری سرمایه گذاری کرده بود. واحد تولیدات کوتاه کمپانی نیز با بسیاری از کمدین ها از جمله باستر کیتون قرارداد داشت و کمدی های کوتاه یکی از مواد اصلی بسته های تولیدی بود. یکی از موفق ترین کمدی های کلمبیا مجموعه ۱۹۰ قسمتی «سه کله پوک» بود که از ۱۹۳۴ تا ۱۹۵۷ به مدت ۲۳ سال به طور مداوم تولید شد. واحد تولیدات کوتاه کمپانی با بسیاری از کمدین ها از جمله باستر کیتون قرارداد داشت و کمدی های کوتاه یکی از مواد اصلی بسته های تولیدی بود«سه کله پوک» مجموعه ای از آیتم های کمدی اصطلاحا «بزن، بکوب» یا همان SlapStick بود. ژانری مبتنی بر جنجال، زدوخورد و سروصدا که در آن از برخوردهای عجیب‌وغریب و شوخی‌های فیزیکی به شکلی اغراق ‌آمیز استفاده می‌شود و چارلی چاپلین و لورل و هاردی از سردمداران آن هستند. کلمبیا از این آیتم ها به عنوان گوشت محصولات خود استفاده می کرد و آن را در لا به لای تولیدات اصلی خود به سینماداران می فروخت. نکته جالب اینجاست که «سه کله پوک» از همان اوایل به یکی از محبوب ترین کمدی های عصر خود تبدیل شد، اما هری کوهن هیچگاه این این موضوع را بازیگران آن در میان نگذاشت! جمله معروفی از او مکررا در تاریخ نقل است که: «The market for comedy shorts is dying out, fellas» بازار کمدی های کوتاه رو به موته رفقا!
وقتی بت‌من و سوپرمن
او با این شیوه هیچگاه ارزش واقعی «سه کله پوک» برای کلمبیا را لو نداد و بازیگران آن نیز از بیم بیکاری در تمام این ۲۳ سال هیچگاه تقاضای افزایش حقوق یا سهم خواهی بیشتر نکردند! اما یکی از حساب شده ترین استراتژی های کلمبیا در دوره جنگ جهانی دوم و پس از آن سریال سازی بود. ساخت سریال خصوصا از روی کمیک استریپ ها یکی از علاقه مندی های جدی کلمبیا به حساب می آمد. به لطف همین علاقه مندی، محبوب ترین و شناخته شده ترین شخصیت های جهان در ژانر ابرقهرمان روی پرده های نقره ای سینما آمدند؛ بت من و سوپرمن! من به اینجا متعلقم؛ بین تو و مردم گاتهام بت‌من و سوپرمن اولین بار در مجلدات دی سی کامیک DC Comic خلق شدند. دی سی کامیک یکی از بزرگترین و قدیمی ترین ناشران کتاب های کامیک در دنیاست و نطفه بسیاری از ابرقهرمانان شناخته شده در فرهنگ بصری جهان در کتاب ها و مجله های این انتشاراتی بسته شده است. سال ۱۹۴۳ کلمبیا برای اولین بار مجموعه سیاه سفید ۱۵ قسمتی از ماجراهای بت‌من را آماده پخش کرد. مجموعه ای که پرخرج ترین سریال کلمبیا تا آن زمان بود و البته به موفقیت و توجه ویژه ای دست پیدا کرد. این موفقیت چند سال بعد منجر به ساخت ادامه ۱۵ قسمتی دیگری به نام «بت‌من و رابین» و مجموعه دیگری به نام «سوپرمن» باشد. گرچه این دو مجموعه پایان کار کلمبیا با این شخصیت ها بود اما اثری به جا گذاشت که از آن زمان تا بعد از هزاره دوم این ابرقهرمان ها همچنان جزئی ثابت از ذائقه تماشاچیان باشند و هر از گاهی سر از پرده ها درآورند.
 بت‌من و سوپرمن
کلمبیا با این سیاست ها دهه ۴۰ را به خوبی پشت سر گذاشت، هر چند بخت یار آنها نیز بود چراکه در ۱۹۴۸ دیوان عدالت آمریکا در جهت مبارزه با تمرکز سرمایه در استودیوهای بزرگ و به طبع آن از بین رفتن بازار رقابتی قانون مهمی موسوم به «مورد ۱۹۴۸ پارامونت» را به تصویب رساند که یکی از مهم ترین مواد آن الزام استودیوهای فیلمسازی به منحل کردن سیستم زنجیره ای تولید و پخش فیلم بود. بدین معنا که این کمپانی ها دیگر نمی توانستند مالکیت زنجیره ای سینماها را در اختیار داشته باشند و این برای کلمبیایی که هیچگاه سالن سینمایی در اختیار نداشت و برای پخش تولیدات خود همیشه در رقابتی بی امان بود فرصتی طلایی، رسیده از آسمان بود! چنانچه می خواهید درباره روند تصویب این قانون بیشتر بدانید به قسمت چهارم مرور تاریخچه کمپانی پارامونت به قلم همین نگارنده مراجعه فرمایید. گذر پدرخوانده روزهای خوش اما دوام چندانی نداشت و مرگ به قافله خانواده کوهن ها زد. جک کوهن در ۱۹۵۶ درگذشت. با وجود آن که دو برادر در جنگ و مرافعه ای همیشگی بودند، اما مرگ جک برای هری ضربه ای غیرقابل تحمل بود و او تنها ۲ سال بعد به برادرش پیوست. با مرگ هری کوهن فصلی بلند از دفتر تاریخ کلمبیا بسته می شود. هری همانطور که در جای جای این مقاله ذکر شد شخصیتی عجیب، کاریزماتیک و دیکتاتورماب داشت و کلمبیا را با تکیه بر همین روحیه بالا کشید. مردی که شیفته شخصیت دیکتاتور ایتالیا یعنی موسیلینی بود و برای آن که کنترل خود بر مراجعه کنندگانش را حفظ کند میز کارش ۲۰ سانتی متر بالاتر از مبل های دفترش تعبیه شده بود! همو بود که با دخالت در جزیی ترین مسائل فیلم، کارگردان، نویسنده و بازیگران را دیوانه می کرد و آنها را برای کنترل بودجه تحت شدیدترین فشارها قرار می داد و حتی در مقطعی برای کاهش مخارج، کلمبیا را به سوی ساخت فیلم های نوآر Noarهدایت کرد تا هزینه کمتری برای تجهیزات نوری بپردازد! با این حال هیچکس نمی‌توانست منکر نقش قابل توجه او در کلمبیا، به اوج رساندن بسیاری از ستارگان و به طور کلی رشد صنعت سینما شود. کوهن آخرین بازمانده از نسل غول هایی چون «داریل زانوک» و «لوئیس بی مایر» و مردی بزرگ بود و مراسم تدفینش به خوبی موید این ادعا شد. تاریخ نویسان نقل می کنند که خاکسپاری هری کوهن یکی از بزرگترین مراسم هایی است که هالیوود تا کنون به خود دیده است و هر کس که نامی در این صنعت داشت برای بدرقه او حاضر شد. بعد از مرگ کوهن، کلمبیا تا مدت ها در گیجی فقدان او به سر برد و برای اولین بار در تاریخش ترازنامه های مالیش قرمز شد. برادران کوهن فلسفه ساده ای داشتند که جواب می داد. فلسفه ای که هری آن را اینطور تعریف می کرد: «هر جمعه درهای استودیو باز می شه و ما یه فیلم رو تو خیابون گوور Gower پرت می کنیم. ما سالی فقط یه فیلم خوب می سازیم و سینمادارها نمیتونن اونو داشته باشن مگه بقیه آشغال هایی که می سازیم رو بخرن!» اما کلمبیا در دهه ۶۰ و ۷۰ همچون دیگر استودیوها به بنگاهی تجاری تبدیل شد و هنر جای خود را به بیزینس داد. این سال ها مجموعه ای است از دست به دست شدن ها توسط کمپانی های بی ربط و با ربط که بیشتر به بیزینس معاملات املاک می مانست. گرچه این موضوع رویه ای جهانی بود و ورود پول های کلان به این صنعت آن را ناگزیر به ورود حوزه های جدید اقتصادی می کرد. فیلمسازی در کلمبیا همچنان ادامه داشت و ستاره هایی چون لارنس عربستان(۱۹۶۲)، مردی برای تمام فصول(۱۹۶۶) و الیور(۱۹۶۸) همگی اسکار بهترین فیلم سال را از آن خود کردند. و اما پرده آخر این نمایش در سال ۱۹۸۹ اتفاق افتاد و کوکاکولا که در این سال ها سهام کلمبیا را در اختیار داشت در یک نقل و انتقال پرسود و پر سر و صدا و در ازای ۳.۴ میلیارد دلار مالکیت کلمبیا را به کمپانی سونی فروخت تا از این پس تولیدات این استودیو تحت لوای این غول ژاپنی باشد. گرچه کلمبیا همچنان با نام و لوگوی خود به فیلمسازی می پردازد اما این لحظه وقت مناسبی برای گذاشتن نقطه پایان بر این داستان طولانی است تا بعدا ادامه مسیر را تحت نام کمپانی Sony Pictures ادامه دهیم. کلمبیا بی شک یکی از بزرگان عصر طلایی هالیوود به شمار می رود. استودیویی که رستاخیزش از محله فقرای لس آنجلس تا استودیوهای بزرگ کالیفرنیا و لوگوی بانوی آزادی مشعل به دستش در پیشانی فیلم ها، نماد غرور ملی و تجلی رویاهای آمریکایی در آن سرزمین و یادآور بسیاری از خاطرات فرهنگی مشترک در سراسر جهان است.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت