سیمرغ: هانیه توسلی را در این گفتگو در ابتدا از علاقه اش به سینما می گوید که فیلمنامه سارا اثر داریوش مهرجویی را سه بار خوانده است و که کتاب قدیمیاش را دارد نمایشنامه های مهرجویی را رونویسی می کرده است و اینکه با توجه به بالارفتن سنش شور و هیجانش نسبت به سینما ته نشین شده است.
فریدون جیرانی : به آن چیزی که دوست داشته ای، آرمان و آرزو که داشتی، رسیده ای ؟ هانیه توسلی: صادقانه بگویم نه . من اصلا بازیگری خودم را قبول ندارم. به نظرم هنوز توانایی خودم را روی پرده ندیده ام غیر از یک فیلم ... .شاید هم خیلی آرمانگرایم. آروزی تو چیست؟ الگوت تو کیست. در بازیگری همیشه گفته ام الیزابت هوپر را دوست دارم . ولی شما تصور کنید که در سینمای ایران که نمی شود که معلم پیانو ساخت و معلم پیانو را بازی کرد. ولی آن خیلی آرمانی است. من بهترین بازی که در زندگی ام دیده ام .
تصویر بازیگر معروف با ظاهر دهه هفتاد و فوکل را اینجا ببینید
یه سئوال بسیار خصوصی می پرسم ازدواج نمی خواهی بکنی ؟ نه چرا ازدواج نمی کنی؟ ازدواج یه خرده پیچیده است سخته . الان دارم به شما می گویم و ممکن است که ازدواج بکنم . والا راستش وقتی جوان و کم سن بودم خیلی دوست داشتم بچه دار بشوم تو ذهن همیشه بود و تحت تاثیر رمان جان شیفته بودم. چقدر رابطه آن زن با بچه عجیب است من هم در سن شانزده سالگی و هفده سالگی همیشه تو ذهنم .... الان احساس می کنم سی و هفت ساله هستم و خیلی بعید می دانم چون خیلی پیچیده است نمی خواهی بچه بیاوری و بزرگ کنی ؟ اتفاقا خانم ... دیدم . یکی از همکلاسی های من در دانشگاه بودند تئاتر که می خواندیم و یک بچه را به سرپرستی قبول کرده بود. خودش و دخترش را دیدم . نمی دونم ... شایدم یک روزی این کار را بکنم. شاید آنقدر روی خودم کار کنم که بتونم مسئولیت یک انسان را قبول کنم . این سئوال را به این دلیل کردم که من چون روی تاریخچه بازیگری زن در سینمای ایران کار کردم همه خانم ها اکثرا تنها بودند.بعضی ها خیلی تنها بودند مثلا در تنهایی ... تنهایی خیلی جذاب است! تنهایی در سالهای پیری جذاب نیست .. من به سالهای پیری نمی رسم .... انشاءا... اگر خدا بخواهد .... به هر حال
ببیند آدم ازدواج کند بچه داشته باشد نوه داشته باشد یک خوبی هایی دارد برای آدمی مدل من یک بدیهایی هم دارد من خیلی حوصله جمعیت و شلوغی ندارم من همیشه از تنهایی لذت می برم . یک جایی هم بودم که فامیلان و دوستانم بودند سریع کتابم را بر می دارم خیلی وقتا دوست دارم تنها باشم و از جمع گریزانم . تضادی بین حرفه ای که انتخاب کردم و حالی که دارم وجود دارد. مادرم از اول ابتدایی مدرسه رفتم همین مدلی بودم. مدرسه هم که رفتم دوست صمیمی نداشتم . همیشه از تنهایی لذت بردم.
دیدگاه تان را بنویسید