تابناک: عجیب نیست که انسان آواز، موسیقی و آهنگی را بشنود و احساس غم و اندوه عمیقی را احساس کند و در دریایی از افسردگی فرو برود تا جایی که اشک هایش سرازیر شوند. شاید آن آهنگ خاطره ی زیبای نامکرری را، یا عاطفه ای خفته در قلب را زنده می کند. اما آیا تا به حال شنیده اید که یک آهنگ آنقدر اندوهگین باشد که شنونده را به سوی مرگ بکشاند و باعث خودکشی وی بشود؟! گاهی بعضی از آهنگ ها واقعا اشک آدم را در می آورند در دهه سوم قرن پیش، اروپا مکان مطلوبی برای زندگی کردن نبود، «رکود بزرگ» جهان را تحت تأثیر خود قرار داده و آن را در نوردیده بود. کشور مجارستان نیز نسبت به این شرایط و اوضاع و احوال بیگانه نبود. این کشور از فقر و ناداری رنج می برد، مردان و جوانان به امید یافتن فرصت های شغلی در خیابان ها و در صف های طویل به چشم میخوردند تا شاید با یافتن شغلی به اوضاع اقتصادی خانواده خود سروسامانی بدهند. فضای افسرده همراه با اندوه مردم را به رفتارهای افراط گرایانه مانند سرقت، چپاول، خشونت و افکار فاشیستی و صد البته خودکشی سوق داده بود.
صف جویندگان کار در آمریکا، ۱۹۲۹ میلادی همزمان با رکود بزرگ
مجارستان یکی از کشورهای اروپایی با بیشترین میزان خودکشی بود. شاید به همین دلیل بود، که نیروهای پلیس با شنیدن خبر خودکشی یک کفاش به نام جوزف کلر به آن وقعی ننهادند و توجهی نکردند. او هم مثل بقیه خودکشی کرده بود، و خودش را در درون اتاق کوچک و محقرش در یکی از کوچه های فقیر و دلگیر بوداپست به دار آویخته بود. چه کسی به مردی مثل جوزف توجه می کرد؟! یک کفاش پنجاه ساله، مجرد، بیمار و مفلس، او مردی بود که باید فراموش میشد. کارآگاه کارل لانکه اتاق مرد را مورد تفتیش قرار داد، مثل همه پرونده های خودکشی دیگر، لانکه از خود پرسید که مرد کفاش چگونه زندگی در این اتاق محقر و فقیرانه را تاب آورده بود، آیا او باید خودکشی می کرد؟! اتاق تقریبا خالی از اثاث بود، و بوی ماندگی و تنهایی میداد. در کنار تختخواب یک میز چوبی قدیمی و زهوار در رفته وجود داشت و روی آن برگه کاغذی که روی آن نام یک آواز نوشته شده بود: یکشنبه غم انگیز. بعد از چند روز دیگر گزارش یک خودکشی به لانکه داده شد. لانکه به محل خودکشی یک دختر جوان هفده ساله رفت. او با خوردن سم خودکشی کرده بود. در کنار جسد سرد او و در کنار رختخواب یک دفترچه خاطرات بود، کارآگاه
دفترچه را ورق زد و به صفحه آخر رسید، روی آن نوشته شده بود: یکشنبه غم انگیز. داستان چه بود؟! کارآگاه از خود پرسید، چه رابطه ای بین آهنگ یکشنبه غم انگیز و خودکشی مرد کفاش و ماری وجود داشت؟! کارآگاه کارل روزهای بعد هم با مواردی از این دست روبرو شد. آدم هایی که قبل از خودکشی آهنگ ( یکشنبه غم انگیز) را گوش کرده بودند. مردی قبل از شلیک گلوله به سرش، یکی دیگر قبل از آنکه خود را به درون رود دانوب غرق کند و آن دیگری قبل از بریدن رگ هایش در حمام، همه به یک آهنگ گوش سپرده بودند؛ یکشنبه غم انگیز. این داستان عجیب آیا تصادفی بود؟! دیری نگذشت که آوازه یکشنبه غم انگیز به روزنامه ها رسید، تا جایی که دولت مجارستان حکمی را صادر کرد که به موجب آن پخش آهنگ یکشنبه غم انگیز ممنوع شد. اما بر عکس با وجود ممنوعیت اقبال مردم مجارستان به این آهنگ بیشتر از قبل می نمود.
غلبه اندوه بر هواداران جاستین بیبر در یک کنسرت که شعر و آواز او آنها را متأثر کرده است، به راستی آوازها و آهنگ ها تا چه حدی می توانند انسان را متاثر کنند؟! شهرت این آهنگ به خارج از مرزهای مجارستان و به برلین هم رسید. آنجا یک مغازه دار برلینی را پیدا کردند که پیش از خودکشی با طناب دار هنگامی که آهنگ یکشنبه غم انگیز را با گرامافون گوش داده است. یکبار هم در شهر رم یک پسربچه با شنیدن این آهنگ از یک کولی دوره گرد، دوچرخه اش را کنار رودخانه پا ک کرد، و همه پولهایش را به کولی دوره گرد داد و خود را از روی پل به آب انداخت. آهنگ یکشنبه غم انگیز به زبان های مختلف ترجمه و خوانده شده است: ماری لوئیز دامیان به زبان فرانسوی در سال ۱۹۳۶ آن را خوانده است نوریو أوادیا به زبان ژاپنی، ۱۹۳۶ میلادی پیوتر چیکو سال ۱۹۳۷میلادی آگوستین مگالدی، به زبان اسپانیایی در سال ۱۹۳۸ میلادی
مشهورترین یکشنبه غم انگیز را به زبان انگلیسی یک زن سیاهپوست به نام بیلی هالیدی در سال ۱۹۴۱ میلادی خوانده است. او از آهنگسازش خواست تا ترانه را به گونه ای تغییر دهد که شنوندگان آمریکایی به اندازه اروپایی ها افسرده نشوند.
چند دهه بعد هنگامی که «دیاماندا گالاس» خواست تا روایتی وفادار به اصل را به زبان انگلیسی روی صحنه اجرا کند، ماجرای تغییر دادن آن را به شنوندگان تعریف کرده و کنایه ای هم به موسیقی عامه پسند نثار کرده بود «نخواستند شما را غمگین کنند، فکر میکنم موسیقی پاپ با همین تصمیم به دنیا آمد». BBC پخش نسخه ی بیلی هالیدی را به خاطر تعارض با حال و هوای ایام جنگ جهانی ممنوع کرده بود، ممنوعیتی که در سال ۲۰۰۲ برداشته شد. چه کسی پشت این آهنگ بود؟! یک ترانه سرای مجارستانی ناشناس به نام رژو سرس این آهنگ را پس از یک چالش عاطفی سرود و پال کالمار آنـرا اجرا کرد، این آهنگ به شهرت بسیار دست یافت و بنا به ادعای برخی منجر به خودکشی افراد زیادی در سراسر جهان شد ترانه سرای این آهنگ رژو سرس با معشوق خود درگیر می شود و او را تنها می گذارد و برای مدتی رابطه خود با او را قطع می کند. در یک روز یکشنبه تصمیم می گیرد تا با او دوباره آشتی کند، به سوی خانه او می رود. هر چقدر به خانه او نزدیک میشود ضربان قلبش تندتر می زنند. اما صحنه ای که با هر قدم نزدیک تر شدن در برابر چشمانش شکل می گیرد، غافلگیر کننده و بسیار غمناک است. مردان و زنان در
لباس سوگواری دیده می شوند، کسی از دنیا رفته است. هیچ کس حرفی نمی زند، او در میان نگاه های ملامت انگیز و پرسشگر دالان را به سوی اتاق می پیماید، در وسط اتاق یک تابوت روباز قرار دارد و دختری که به دلیل مسائل عاطفی دست به خودکشی زده درون آن به چشم میخورد. درباره این موسیقی نامتعارف و پر سر و صدا نظرات متفاوتی ارائه شده است، گروهی خودکشی ها را مربوط به شرایط سخت آن دوره می دانند و گروهی آن را به خود موسیقی نسبت می دهند، یکی از منتقدین در این باره می گوید: مسأله این نیست که موسیقی غمگین است بلکه نوعی ناامیدی مرعوب کننده در آن وجود دارد، فکر میکنم هیچ خیری در گوش دادن به این موسیقی نیست.
دیدگاه تان را بنویسید